شباهت داستان غیبت امام زمان(عج) با قصه یوسف(ع)

کد خبر: 756203

یکی از استدلال‌های قرآنی که بارها اهل‌بیت(ع) از آن در راستای اثبات حضور امام زمان(عج) در عصر غیبت و طول عمر ایشان مطرح می‌کردند، مقایسه آن با زندگانی پیامبران بود. امام صادق(ع) در روایتی به وجه شباهت زندگانی یوسف(ع) با امام زمان(عج) اشاره فرمود.

شباهت داستان غیبت امام زمان(عج) با قصه یوسف(ع)

خبرگزاری تسنیم: اثبات حضور امام زمان(عج) در عصر غیبت یکی از مسائلی بود که همواره از سوی شیعیان و محبان اهل‌بیت(ع) مورد سؤال قرار می‌گرفت و هر کدام از اهل‌بیت(ع) به این سؤالات پاسخ می‌دادند. از سوی دیگر این مسأله دستاویزی برای شبهه‌افکنی‌های جاهلان و معاندان قرار گرفته بود تا مسأله تداوم امامت را زیر سؤال ببرند، اما هر بار با استدلال‌های دقیق ائمه(ع) با شکست مواجه می‌شدند.

یکی از استدلال‌های قرآنی که بارها اهل‌بیت از آن در راستای اثبات حضور امام زمان(عج) در عصر غیبت و طول عمر ایشان مطرح می‌کردند، مقایسه آن با زندگانی و طول عمر و یا غیبت طولانی مدت برخی از پیامبران بود که داستان‌های آن، هم در قرآن و هم در سایر کتب آسمانی وجود داشت.

به عنوان نمونه محمد بن مسلم می‌گوید :نزد حضرت امام محمد باقر(ع) رفتم تا از آن حضرت درباره قائم آل محمد سؤال کنم. آن حضرت پیش از آنکه من بپرسم ، فرمود:

«ای محمد بن مسلم؛ همانا قائم آل محمد با پنج تن از پیامبران و رسولان شباهت دارد: یونس بن متی ، یوسف بن یعقوب، موسی، عیسی و محمد(ص). اما شباهتش به حضرت یونس ، در ظاهر شدنش پس از غیبت به صورت شخصی جوان است در حالی که یونس از نظر سن ، پیرمرد و بزرگسال بود. ... و اما شباهتش به موسی در پیوستگی ترس و طولانی شدن غیبت و پنهان بودن ولادتش و سختی افتادن شیعیانش ، پس از غائب شدن اوست...» (کمال الدین :ج1، باب 32 ، ص 359)

در روایتی دیگر امام صادق(ع) به وجه دیگر شباهت ماجرای امام زمان(عج) و حضرت یوسف(ع) اشاره می‌فرمایند. صیرفى گفت: از امام صادق(ع) شنیدم مى‌‏فرماید:

«همانا در صاحب این امر شباهتى با یوسف وجود دارد، عرض کردم: گویا ما را به غیبتى یا حیرتى خبر مى‏‌دهید؟ پس فرمود این نفرین‏‌شدگان خوک‌گونه چرا آن را نمى‏‌پذیرند؟ همانا برادران یوسف افرادى بودند عاقل و با اندیشه، فرزندان و زادگان پیامبران، آنان بر یوسف وارد شدند، با او سخن گفتند و گفتگو کردند، و با وى سودا نمودند، آمد و شد داشتند و علاوه بر آن برادرانش بودند و او برادر ایشان بود با این همه او را نشناختند تا اینکه او خود خویشتن را به آنان معرّفى کرد و به ایشان گفت: «من یوسفم» در این وقت ایشان او را شناختند، پس چگونه است که این امّت سرگردان انکار مى‏‌کند که خداى عزّ و جلّ در وقتى از اوقات اراده کند که حجّت خویش را از ایشان بپوشاند. یوسف، ملک مصر برایش مقرّر بود و میان او و پدرش 18 روز راه فاصله بود، اگر خدا مى‌‏خواست او را به محلّ یوسف آگاه گرداند مسلّما بر آن قادر بود، به خدا سوگند به هنگام رسیدن مژده پیدا شدن یوسف، یعقوب و فرزندان وى خود را از راه بیابان نه روزه به مصر رسانیدند، پس این امّت چه انکارى مى‌‏دارد که خداوند با حجّت خویش نیز چنان کند که با یوسف کرد و آن صاحب مظلوم شما که حقّش مورد انکار قرار گرفته، صاحب این امر، میان آنان آمد و شد کند، در بازارهایشان گام بردارد و قدم بر فرش‌هاى ایشان گذارد و آنان او را نشناسند، تا اینکه خداوند او را اجازه فرماید که خودش را معرّفى کند همان گونه که خداوند یوسف را اجازه فرمود، در آن هنگام که برادرانش به او گفتند: «آیا حتما تو خود، یوسف هستى؟ پاسخ داد: آرى من یوسفم». «إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُف‏» (یوسف 90)

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت