معروف‌ترین قاتلان زنجیره‌ای ایران را بشناسید +عکس

کد خبر: 718651

زمانی که اصغر قاتل در میدان توپخانه تهران به دار مجازات آویخته شد، کسی تصور نمی‌کرد سال‌ها بعد لیستی به بلندای قربانیان او از نام قاتلان سریالی در تاریخ ثبت شود.

معروف‌ترین قاتلان زنجیره‌ای ایران را بشناسید +عکس

جام جم آنلاین: قاتلانی که قربانیان آنها زنان و کودکان بودند و اگر دستگیر نمی‌شدند، ماشین آدمکشی آنها همین‌طور پیش می‌رفت. گرچه قربانیان و انگیزه آنها با هم فرق داشت، اما اغلبشان یک نقطه مشترک داشتند؛ «عقده گشایی از اتفاقات تلخ گذشته.»

امروز زندگی معروف‌ترین قاتلان سریالی ایران را مرور می‌کنیم؛ قاتلانی که برای مدتی خبرساز بودند.
معروف‌ترین قاتلان زنجیره‌ای ایران را بشناسید
کابوس کودکان علی‌اصغر بروجردی، معروف به اصغر قاتل سال 1272 هجری قمری در بروجرد متولد شد. پدربزرگش زلفعلی از راهزن‌‌های بدنام بروجرد و عراق بود. پدرش علی‌میرزا نیز از دزدان، راهزن‌ها و قاتلان بنام زمان خود بوده که 40 نفر از مسافران و عابران را به قتل رسانده بود؛ وقتی کشته شد، علی‌اصغر هشت ساله همراه مادر، دو برادر و تنها خواهرش به کربلا مهاجرت کردند. او اولین قتل خود را سال 1299 خورشیدی با تجاوز به یک پسر نوجوان آغاز کرد و سال 1312 خورشیدی زمانی که داشت سر یک پسربچه را می‌برید، پسربچه دیگری او را دید. علی‌اصغر بعد از این ماجرا دیگر چاره‌ای جز فرار به ایران نداشت. سال 1312 با ورود به تهران با همان روش قبلی خود در عراق، به هشت پسربچه تجاوز کرد و آنها را کشت. در دی‌ماه 1312 چوپان نوجوانی در حوالی قلعه شترخان در جنوب تهران با سر بریده شده کودکی مواجه شد و سراسیمه این خبر را به اهالی روستای نجف‌آباد رساند و ماموران اداره تامینات (آگاهی) همراه چوپان نوجوان به محل پیدا شدن سر بریده شده رفتند و در جست‌وجو‌های خود با دو سر جدا شده دیگر که بیش از دو هفته از کشته‌شدنشان می‌گذشت، روبه‌رو شدند. ماموران همچنان به جست‌وجو‌های خود برای پیدا کردن جنازه‌های احتمالی دیگر تا بیست و دوم بهمن سال 1312 خورشیدی ادامه دادند. با کشف سر کودکان، تحقیقات برای دستگیری قاتل آغاز شد و او را در حوالی محل کشف سرها دستگیر کردند. پس از بازپرسی‌های تخصصی ماموران، علی‌اصغر بالاخره لب به اعتراف گشود و به قتل‌های خود اقرار کرد. دادگاه علی‌اصغر (اصغر قاتل) در خرداد و تیر ماه سال 1313 تشکیل شد. وی که دیگر مشهور شده بود با گذراندن چهار ماه حبس به جرم اغفال، تجاوز و قتل بیش از ده‌ها کودک به اعدام در ملأعام محکوم شد. علی‌اصغر در توجیه جنایت‌های خود در محل اعدام قبل از اجرای حکمش عنوان کرد:« اینها یک عده بی‌پدر و مادر هستند. بی‌سر و پا و خوشگلند. وقتی ریش آنها درآمد دزدی می‌کنند. من با اینها دشمنی دارم. اینها دشمن مملکت هستند. من به مملکت خودم خدمت کردم». اعدام اصغر قاتل در سحرگاه روز چهارشنبه ششم تیر سال 1313 شمسی در میدان توپخانه مقابل تشکیلات نظمیه مملکتی اجرا شد. سیف‌القلم محمدعلی وکیلی معروف به سیف‌القلم، سال 1287 خورشیدی در شیراز به دنیا آمد. در پنج سالگی بعد از جدایی والدینش از یکدیگر، همراه پدرش به حیدرآباد هندوستان مهاجرت کرد. محمدعلی به مدت 20 سال در هندوستان زندگی کرد، اما هیچ‌گاه ازدواج نکرد. او سال 1312 خورشیدی در 25 سالگی به شیراز بازگشت و خانه‌ای در محل آب از فردی به نام قمبر سیاه اجاره کرد. محمدعلی با درج آگهی در روزنامه ادعا کرد یک دکتر گیاهی است و همچنین می‌تواند با داروهای گیاهی مشکل نازایی را درمان کند. با مراجعه زنان و مردان نزد او برای برطرف کردن مشکلاتشان، محمدعلی دو مرد و هشت زن را با ریختن سیانور در نوشیدنی‌شان به قتل رساند و در زیر زمین خانه مذکور دفن کرد. او جواهرات مقتولان را می‌فروخت و با پول آن عیاشی می‌کرد. با شناسایی دو مدل از جواهرات قربانیان توسط مردم، مغازه‌دار آدرس محمدعلی وکیلی را به پلیس داد و پلیس سال 1314 او را دستگیر و روانه زندان کرد. از او سوال شد ایده کشتن مقتولان با سیانور از کجا شکل گرفت؟! او در پاسخ گفت: من علاقه زیادی به خواندن کتاب«راسپوتین» دارم و در کتاب خواندم کشیش فوق برای کشتن قربانیان در نوشیدنی‌شان سیانور می‌ریخته است.پلیس بعد از جست‌وجو در زیر زمین خانه محمدعلی، جنازه ده نفر را از خاک بیرون کشید. سرانجام محمدعلی وکیلی، معروف به سیف‌القلم با حکم قتل ده نفر در شیراز سال 1314 خورشیدی در ملأعام به دار آویخته شد.
معروف‌ترین قاتلان زنجیره‌ای ایران را بشناسید
قاتل کلاه‌نمدی
هوشنگ ورامینی معروف به قاتل کلاه نمدی، سال 1316 در ورامین متولد شد. هوشنگ در نوجوانی یک شاگرد شوفر بود و ظاهری بسیار آرام و مهربان داشت، اما براساس گفته اطرافیانش، او یک قمارباز قهار بود و همیشه یک کلاه نمدی بر سر داشت. هوشنگ از ابتدای سال 40 خورشیدی، قتل‌هایش را شروع کرد و برای این که دیده نشود بعد از غروب آفتاب بدون این که طعمه‌های خود را بشناسد یا جنسیت و سن برایش مهم باشد با فریب، دست‌ها و چشمانشان را می‌بست و سرشان را از تن‌شان جدا می‌کرد و جنازه‌شان را در چاه‌های قنات شترخان و اطراف شهر ورامین می‌انداخت. ژاندارمری با توجه به سوابق سیاه هوشنگ، وی را تحت‌تعقیب قرار داد. او در خانه خواهرش پنهان می‌شد و برای بیرون رفتن یک چادر مشکی سر می‌کرد. ژاندارمری در فروردین سال 42 با تحت نظر گرفتن شبانه‌روزی خانه خواهر هوشنگ، وی را دستگیر و روانه زندان کرد. قاتل کلاه نمدی ابتدا فقط به هفت قتل اعتراف کرد و با دستخط خودش در روزنامه کیهان خطاب به خوانندگان نوشت «خوانندگان عزیز من تاکنون 7 نفر را سر بریدم و تا آخر عمر همین کار من است. من برای این که... دلم می‌خواهد زنده بمانم و آه دلم را از اینها بگیرم. هوشنگ ورامینی» او بعد‌ها به 14 قتل اعتراف کرد و وقتی از وی سوال شد چرا این افراد را بدون شناخت قبلی یا حتی ندانستن نامشان به قتل رسانده، در پاسخ گفت: زمانی که سر می‌بریدم از فوران خون و صدای خرخر آنها لذت می‌بردم. سال 42 هوشنگ ورامینی ملقب به قاتل کلاه نمدی به جرم قتل 14 کودک، زن و مرد در میدان توپخانه تهران در ملأعام اعدام شد. قاتل شورلت سبز سوار مجید سالک محمودی، اولین قاتل سریالی بعد از انقلاب در سال 1332 شمسی در یک خانواده معمولی پرجمعیت در تبریز متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی‌اش با بازی و شیطنت همسالانش در کوچه گذشت. مجید یک مغازه لوازم تزیینی داشت و همسرش هم معلم بود. آنها زندگی خوبی داشتند تا این که مجید به دلیل یک اشتباه ورشکسته شد و به درخواست زنش، تمامی اموال را به نام او کرد. اولین قتلش سال 57 با کشتن همسر و دو فرزندش رقم خورد. قاتل شورلت سبزسوار طی پنج سال در نقاط گوناگون ایران 30 زن را به قتل رساند. 24 بهمن سال 1364 ماموران گشت شعبه اول آگاهی با موفقیت توانستند در میدان بهارستان تهران شورلت سبز رنگی را متوقف و شناسایی کنند. راننده لاغراندامی حدودا 40 ساله با لهجه آذری از خودرو پیاده شد. ماموران با جست‌وجو در خودروی مورد نظر و با پیدا کردن چند دست لباس زنانه همراه یک متر طناب سفید وی را دستگیر کردند. در بازجویی‌هایی صورت گرفته از وی، وقتی علت قتل‌ها را جویا شدند، سالک به 21 قتل زن و 3 کودک در شهر‌های ایران اعتراف کرد و انگیزه خود از این کار را چنین عنوان کرد: من به مدت دو سال به دلیل ورشکستگی در زندان بودم. بعد از آزادی متوجه روابط نامشروع همسرم با پسرخاله‌ام شدم. از این رو سعی کردم از زنان شوهردار انتقام بگیرم که به همسران خود خیانت می‌کردند. با اغفالشان آنها را سوار شورلتم می‌کردم و در محلی خلوت، وقتی پشتشان به من بود با طنابی سفیدرنگ خفه‌شان می‌کردم. اعدام شورلت سبز سوار هیچ گاه صورت نگرفت و مجید سالک قبل از این که به توضیح جزئیات کامل قتل‌های خود بپردازد، هشتم خرداد سال 65 بعد از گذراندن چهار ماه حبس، با طنابی که از پتو برای خود درست کرده بود، خودش را در زندان دار زد. قاتل دوچرخه‌سوار فرید بغلانی، معروف به قاتل دوچرخه‌سوار، سال 1349 در خوزستان متولد شد. وی متاهل و دارای چهار فرزند بود. فرید کارگر ساده‌ای بود که در خانه افراد ثروتمند باغبانی می‌کرد و بعد از کار، زمان برگشت به خانه با دوچرخه خود از نخلستان‌ها می‌گذشت و طعمه‌هایش را بدون شناخت قبلی به قتل می‌رساند. سال 83، شروع قتل‌هایش بود و تا سال 87 و دستگیری 16 نفر را در شهر‌های آبادان، خرمشهر و بهمن‌شیر به طرز فجیعی به قتل رسانده بود. فرید پیش از شروع قتل‌هایش، به دلیل آزار و اذیت زنان و کتک زدنشان در خیابان به پنج سال زندان محکوم شد و از همان زمان جرقه نقشه شوم به قتل رساندن زنان در ذهنش شکل گرفت. فرید بعد از دستگیری و اعتراف به جنایت‌ها به 13 بار قصاص نفس محکوم شد. حکمش صبح شنبه 22 آبان سال 89 در محوطه زندان کارون اجرا شد. او درباره انگیزه‌اش گفته بود: وقتی از کار در خانه ثروتمندان به خانه بازمی‌گشتم با دیدن زنان در حین کار در نخلستان‌ها بدون شناخت قبلی با یک چوبدستی یا میله‌ای آهنی به آنها ضربه می‌زدم. از زنان متنفرم. من در کودکی با پدربزرگم زندگی می‌کردم؛ البته مادرم را می‌دیدم، اما تا 12 سالگی نمی‌دانستم مادرم است. چون خیلی مرا اذیت می‌کرد فکر می‌کردم زن‌عمویم است. خفاش شب غلامرضا خوشرو، به خفاش‌ شب معروف بود. اول آذر سال 1343 در روستای فاروج استان خراسان متولد شد. وی در کودکی بسیار شر بود و سال 61 به جرم سرقت و جاسوسی برای روسیه در شهر نیشابور دستگیر شد و به زندان افتاد. او بعد از آزادی به تهران آمد و ازدواج کرد، اما به دلیل اختلاف با همسرش جدا شد و دوباره به خراسان بازگشت. خوشرو 17 سال بعد سال 71 به تهران آمد و با دزدیدن یک دستگاه پیکان قرمز رنگ به عنوان مسافرکش، با سوار کردن دختران و زنان تنها، در جای خلوت بعد از سرقت اموال و طلاهایشان به آنها تجاوز می‌کرد. با شکایت چند دختر جوان از دو مرد، ماموران براساس چهره‌شناسی دو نفر به نام‌های علی کریمی و غلامرضا خوشرو را دستگیر کردند و بعد از بازجویی‌های صورت گرفته و اقرار این دو به اعدام محکوم شدند. در راه دادگاه وقتی بر دستان غلامرضا دستبند زده بودند، او با فریب دادن مامور همراهش توانست دستبندش را باز و فرار کند، اما دوستش علی کریمی همان سال به دلیل تجاوز به عنف به اعدام محکوم و حکمش در اسفند همان سال اجرا شد. غلامرضا دو بار به دلیل سرقت خودرو و اموال زنان دستگیر شد، اما توانست دو بار ماموران را با نام‌های جعلی فریب دهد. غلامرضا خوشرو بعد از فرار از چنگال قانون، با سرقت یک پیکان سفید رنگ کارهای ضداجتماعی خود را از سر گرفت. این بار بعد از سوار کردن زنان، سرقت و تجاوز، آنها را با چاقو به قتل می‌رساند و برای این که هویتشان مشخص نشود، جسدشان را در جایی خلوت می‌سوزاند. او توانست 9‌نفر را با همین روش به قتل برساند و چون همیشه در زمان ارتکاب به جنایت‌ها لباس سیاه تن داشت لقب خفاش شب به او داده شد. او در سحرگاه 22 مرداد سال 76 به دار آویخته شد. قاتل عنکبوتی سعید حنایی معروف به قاتل عنکبوتی سال 1341 در مشهد در خانواده‌ای با اعتقادات بشدت مذهبی متولد شد. چون در شهر مذهبی متولد و بزرگ شده بود در دوران نوجوانی و جوانی‌اش و تا زمان ازدواج با هیچ خانمی صحبت نکرده بود و در نظرش کاری حرام بود. بعد از گذراندن دوره سربازی، برادر و مادرش به صورت کاملا سنتی برایش زن انتخاب کردند. حنایی از هفت مرداد سال 79 با مشاهده زنان خیابانی به‌عنوان مشتری، آنها را در ترک موتور خود می‌نشاند و به خانه می‌برد و زمانی که این زنان نگون‌بخت مشغول تماشای لوازم خانه بودند، از پشت سر با یک شال آنها را خفه می‌کرد. سعید حنایی در بازجویی‌ها گفت: اصلا از کارم پشیمان نیستم و می‌دانم خدا هم از من راضی است. من با کشتن این زنان قصد داشتم شهر مشهد را پاک کنم و اگر دستگیر نمی‌شدم، تمامی این زنان را می‌کشتم. سعید حنایی ملقب به قاتل عنکبوتی به دلیل قتل 16 زن، به دار مجازات آویخته شد. قاتل کوره‌پزخانه محمد بسیجیه معروف به محمد بیجه، سال 61 در یک خانواده فقیر متولد شد. او مادرش را در چهار سالگی به خاطر بیماری سرطان از دست داد. نامادری‌اش هم در نامهربانی از هیچ آزار و اذیتی دریغ نمی‌کرد. بیجه در 11 سالگی همراه شش خواهر و شش برادر ناتنی خود راهی تهران شد و بعد از سکونت در خاتون‌آباد به عنوان کارگر کوره آجرپزی همراه دیگر اعضای خانواده‌اش مشغول به کار شد. با این که پولی برای خرید کتاب نداشت، با پیدا کردن تکه‌های روزنامه باطله از میان انبوه زباله‌ها مطالب را می‌خواند و آن زمان متوجه شد دنیای دیگری هم غیر از دنیای مردم اطرافش وجود دارد. در همان دوران کودکی مورد تجاوز و ضرب و شتم یکی از آشنایانش قرار گرفت و بعد از آن هر روز آرزوی مرگ داشت. در 16 سالگی عاشق دختر عمه‌اش شد، اما او را به بیجه ندادند و باز هم سرکوبی دیگر در درونش شکل گرفت. بیجه، انگیزه قتل‌ها را بدبختی کودکان و راحت کردنشان از زندگی عنوان کرد. او اولین قتلش را سال 81 با تجاوز و کشتن پسر هشت‌ساله‌ای آغاز کرد و حتی در زمان پیدا شدن جنازه توسط پلیس بسیار بی‌تفاوت بود و در مراسم ختم این پسر نیز شرکت کرد. او 17 کودک را مورد تجاوز قرار داد و به قتل رساند. بیجه 15 شهریور سال 83 شناسایی و دستگیر شد. بیجه 26 اسفند سال 83 بعد از تحمل صد ضربه شلاق در پاکدشت به دار آویخته شد. قاتل بزرگراه امید برک، معروف به قاتل بزرگراه، سال 1365 در یک خانواده فقیر با دو برادر و یک خواهر در قزوین به دنیا آمد. پدرش یک کارگر ساده و مادرش بهیار بیمارستان بود. او در 13 سالگی ترک‌تحصیل کرد و به مدت پنج سال از عمرش را به بطالت گذراند. پرک در 18 سالگی به سربازی و بعد از پایان دوره خدمت به آستانه اشرفیه رفت و به عنوان یک کارگر مشغول به کار شد. همان جا با همسرش ساحره آشنا شد و ازدواج کرد. او زمان کوتاهی بعد از ازدواج دو زن را در شهر‌های لنگرود و آستانه به قتل رساند. بعد از مدت زمانی به کرج آمد و قتل‌های خود را در این شهر ادامه داد. با دستگیری امید در تیرماه سال 87، او به ده قتل اعتراف و به دار آویخته شد. امید درباره انگیزه‌اش از قتل گفت: یک بار زنی را سوار ماشین کردم و از جاده فرعی رفتم. او شروع به داد و فریاد کرد و مرا به دردسر انداخت. بعد از آن تصمیم به انتقام از زنان گرفتم. زنان خیابانی را سوار و پس از کشاندن به خانه، آنها را خفه می‌کردم. بعد از قتل، جسد‌ها را میان پارچه‌ای گذاشته و در محله‌هایی قرار می‌دادم که زود پیدا شوند و جسدشان دفن شود. راننده وحشت مهدی فرجی معروف به راننده وحشت، سال 52 در قزوین متولد شد. او تحصیلات خود را تا دوران راهنمایی ادامه داد و از آن زمان به بعد به دنبال کار گشت و یک مینی‌بوس برای خودش تهیه کرد و به عنوان سرویس مدرسه و اداره مشغول به کار شد. فرجی متاهل بود و یک پسر ده ساله داشت. او مدعی بود تمامی قتل‌ها را به خواست و فرمان شیطان انجام می‌داده و حتی قصد داشته همسر خودش را نیز بکشد، اما با وساطت دیگران از کارش منصرف شد. او توسط پلیس شناسایی شد و بعد از دستگیری و اعتراف به جنایت‌ها، سلامت کامل روانش نیز تائید شد. به گفته متخصصان او تمامی قتل‌ها را در سلامت کامل و با آرامش انجام می‌داده است. او در بازجویی‌ها گفته بود، زنان سالخورده را به بهانه رساندن به مقصد سوار می‌کرده و داخل مینی‌بوس می‌کشته، بعد هم جسدشان را در حاشیه جاده رها می‌کرده است. او از سال 89 قتل‌ها را آغاز کرد و پنج زن را کشت.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت