اعترافات ناپدری درباره جنایت جنجالی شیخ بهایی +عکس

کد خبر: 712752

حالا این پیرمرد ٧٥ ساله پاسخ همه ابهامات پرونده جنجالی شیخ بهایی است. همه سوالات این پرونده معمایی به ناپدری تحصیلکرده شهرام ختم می‌شود. کسی که تاکنون هیچ سابقه کیفری نداشته اما رفتار پسرخوانده و عروس معتادش او را به سرحد جنون رساند تا او دست به چنین جنایتی بزند. او نه از رفتارش پشیمان است و نه تقاضای عفو دارد، اعدام تنها درخواست او برای پایان‌دادن به پرونده سرهای بریده آ.‌اس.پ است.

اعترافات ناپدری درباره جنایت جنجالی شیخ بهایی +عکس
شهروند: حالا این پیرمرد ٧٥ ساله پاسخ همه ابهامات پرونده جنجالی شیخ بهایی است. همه سوالات این پرونده معمایی به ناپدری تحصیلکرده شهرام ختم می‌شود. کسی که تاکنون هیچ سابقه کیفری نداشته اما رفتار پسرخوانده و عروس معتادش او را به سرحد جنون رساند تا او دست به چنین جنایتی بزند. او نه از رفتارش پشیمان است و نه تقاضای عفو دارد، اعدام تنها درخواست او برای پایان‌دادن به پرونده سرهای بریده آ.‌اس.پ است.
اعترافات ناپدری درباره جنایت جنجالی شیخ بهایی
در ادامه گفت‌وگوی خود با عامل جنایت هولناک خیابان شیخ‌بهایی را منتشر کرده است:

چرا پسر و عروست را کشتی؟

آنها مرا کلافه کرده بودند و دیگر تحمل رفتار این دو معتاد را نداشتم. آنها حتی همسر مرا کتک می‌زدند. شیشه، عقل شهرام را گرفته بود. خیلی تلاش کردم تا او ترک کند اما فایده‌ای نداشت. شهرام پسرخوانده من بود اما مثل پسر خودم او را دوست داشتم.

چرا نسرین را کشتی؟

چون او هم من و همسرم را کتک می‌زد. پسرم و عروسم هر دو با هم ما را آزار می‌دادند. نسرین هم اعتیاد شدیدی به شیشه داشت و رفتارهایش مثل شهرام شده بود.

چرا از آنها شکایت نکردی؟

چرا شکایت کردم، پنجم مردادماه بود که از او شکایت کردم. پرونده شکایتم در کلانتری یوسف‌آباد است. سه روز بازداشتگاه بود اما دلم راضی نشد. او را خیلی دوست داشتم. من حتی خانه‌ام در امیرآباد را به نام او کردم. حساب بانکی هم مشترک بود. من او را دوست داشتم، به همین دلیل رضایت دادم و از بازداشتگاه آزاد شد اما باز هم با من سرناسازگاری گذاشت. همان روز شروع به فحاشی و داد و بیداد کرد که چرا از او شکایت کرده‌ام. همان موقع بود که تصمیم گرفتم از دست او برای همیشه راحت شوم.

کی نقشه قتل شهرام و نسرین را کشیدی؟

همان روزهایی که رضایت دادم و او از بازداشتگاه آزاد شد. همسرم را به خانه خواهرم فرستادم. ساعت ١١ شب یکشنبه‌شب بود، هشتم مرداد. من اسلحه شکاری دارم. سه تا اسلحه با مجوز. یکی از آنها را برداشتم و زیر پتو قایم کردم. می‌خواستم در فرصت مناسب از اسلحه استفاده کنم و آنها را به قتل برسانم. شهرام و همسرش داشتند داخل آشپزخانه شیشه می‌کشیدند و به من فحاشی می‌کردند. شهرام ناگهان من را با اسلحه دید، ترسید. بلافاصله به سمت او شلیک کردم. به زیر چشمش خورد، فرار کرد و داخل اتاق زیر تخت پنهان شد. من هم دنبالش رفتم و یک گلوله هم به سرش شلیک کردم. نسرین را هم یک گلوله به شکم و یک گلوله به سرش شلیک کردم.

چرا سرها را جدا کردی؟

می‌خواستم ردی از آنها باقی نماند. شهرام قبلا نجاری می‌کرد. با اره برقی سر شهرام را جدا کردم و اعضای بدن او را داخل نایلون ریختم. فردای آن روز یعنی نهم بعدازظهر اعضای بدن شهرام را در سطل زباله انداختم، شب هم سرش را به زمین خاکی شیخ بهایی بردم. فردای آن روز هم همین کار را با بدن نسرین انجام دادم و سر او را هم سه‌شنبه نیمه‌های شب به همان‌جا بردم و آتش زدم. اگر می‌دانستم که این سرها باعث لو رفتن می‌شوند، آنها را زیر خاک دفن می‌کردم.

شهرام پسر واقعی شما نیست؟

نه، او پسرخوانده من است. ما بچه‌دار نمی‌شدیم اما زنم را عاشقانه دوست داشتم، به همین دلیل با هم زندگی کردیم. او پسر یکی از باجناق‌های من بود. خواهر زن من، زن دوم باجناقم بود. وقتی او شهرام را باردار بود، طلاقش داد، مدتی پیش ما زندگی کرد. وقتی شهرام را فارغ شد سرپرستی او را به ما داد. همسرم خیلی به بچه علاقه داشت. مشکل بچه‌دارنشدن از من بود اما حاضر نشد که از هم جدا شویم. ما از ‌سال ١٣٤٠ با هم آشنا شدیم. ٥‌ سال عاشق هم بودیم تا اینکه‌ سال ٤٥ با هم ازدواج کردیم و شهرام را به پسرخواندگی قبول کردیم.

شغل شما چیست؟

من بازنشسته هستم. قبل از انقلاب در دفتر نخست‌وزیری کار می‌کردم. با نهاد امنیتی هم همکاری داشتم. مدتی هم مدیر بانک بودم. من ٤ تا لیسانس دارم. تا الان هم هیچ سابقه کیفری نداشتم.

شهرام از کی معتاد شد؟

می‌خواستم عصای دست من و همسرم شود اما اعتیاد او همه ما را بیچاره کرد. ١٥ سالش بود که همراه همسرم با او به مکه رفتیم. هر کاری کردم تا ششم دبستان بیشتر درس نخواند. بعد هم به دلیل تک‌فرزندبودن از خدمت سربازی معاف شد. با پیکان مسافرکشی می‌کرد، بعد هم در تاکسی فرودگاه مشغول کار شد. از همان موقع معتاد شد اما وقتی با نسرین آشنا شد، طرف شیشه رفت و اوضاع هر روز بدتر شد.

همسرت از این حادثه خبر دارد؟

نه، او هیچ اطلاعی از این ماجرا ندارد. در این مدت هم اصلا به خانه نیامد و متوجه ماجرا نشد.

اگر می‌خواستی لو نروی، چرا فرار نکردی؟

من تا ‌سال ٥٢ انگلیس زندگی می‌کردم. خیلی راحت می‌توانستم از کشور خارج شوم اما فکرش را هم نمی‌کردم این حادثه اینقدر خبرساز شود. من نه تلگرام دارم و نه اخبار را چک می‌کنم، به همین دلیل اصلا گمان نمی‌کردم دستگیر شوم.

از کارت پشیمان نیستی؟

شهرام را خیلی دوست داشتم اما او خیلی من و همسرم را اذیت کرد. من همه زندگی‌ام را به نام او زده بودم اما این‌گونه شد. الان هم تنها درخواستم اعدام است.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت