باشگاه خبرنگاران جوان: "کودک کار" نامی که شنیدن آن رنج بی شمار کسانی را تداعی می کند که هر روز در هجوم ناکارآمدی دستگاه های مسئول بر انبوه درد و غصه آنها افزوده می شود و قربانی فقر و نابرابری های اجتماعی می شوند. او را می شناسیم نه به نام، که به شانه های نحیف و جسم ضعیفی که فقر و نداری او را به کاری مشغول کرده است که اگر چه با تقویم شناسنامه ای و توانایی جسمی اش در تضاد است اما فشارهای اقتصادی او را هم به میدان آورده و قامت کوتاهش را خم کرده است. پیش از دیدار این باربران کوچک، با شنیدن شغل «باربری» چهره مردان بلند قامت و چهارشانه ای در ذهنم می نشست که برای معیشت و گذران زندگی، بار شهروندان درنقاط مختلف شهر و به ویژه بار مسافران محدوده بازار را جابه جا می کنند. برای ورود او به دنیای بیرحم آدم بزرگ های همیشه گرفتار خیلی زود است، اما مردانه ایستاده است پای مشکلاتی که یکی دو تا نیستند. از هزینه های درمان مادرش که اگر چه جوان است اما در نتیجه انجام کارهای سنگین، بیمار و ناتوان شده است تا پدری که سال هاست گرفتار زندان سیاه و تاریک اعتیاد شده است. از آرزوهای دخترانه خواهر کوچکش که از کفش های صورتی دست دوم
دستفروش سر کوچه بساط می کند خوشش آمده و دلش می خواهد هر طور که شده کفش ها را بخرد و او را به آرزویش برساند و خنده را میهمان لبهایش کند. درد دارد وقتی دست های کوچکش را در محاصره پینه هایی می بینم که در اثر جابجایی چرخ حمل بار خرید رنگارنگ مردم از لطافت کودکی دور افتاده است. دردی که بیصدا در نگاه معصوم و صبورش می پیچد و در انبوه در و دیوار خاموش این شهر پر هیاهوی هزار رنگ گم می شود. سریال دنباله دار و تلخ سوء استفاده از کودکان در مشاغل سخت ادامه دارد خورشید رفته رفته از پس برج ها و ساختمان های کوتاه و بلند پایتخت، بالا آمده و زندگی با تمام سختی های کوچک و بزرگش در خیابان های شهر دوباره به جریان افتاده است. محمود یکی از کودکانی است که هر روز صبح با چرخ دستی برادربزرگترش برای باربری به بازار بزرگ تهران می رود. قامت کوتاه محمود در حالی لابلای جمعیت انبوه اول صبح به چشم می خورد که عده ای برای لقمه ای نان حلال راهی محل کار شده و برخی هم برای خرید، راه بازار بزرگ تهران را در پیش گرفته اند. تلفیق صدای سازدهنی زنی جوان، که در پیاده رو ایستاده است با موسیقی آواز گنجشک ها، حواس رهگذرانی که از این حوالی رد می شوند را
برای ثانیه هایی کوتاه پرت می کند. صدای ساز دهنی، کودکان قد و نیم قدی که مشغول کار هستند را هم به سوی خود می کشاند، کودکانی با یک چرخ دستی و لباس فرم مخصوصی که حکایت از در میان بودن پای یکی از شرکت های بنام حمل بار در سطح کشور را دارد. کودکان کم سن و سالی که به جرات می توان گفت اگر مجبور به کار نبودند این وقت از روز که هنوز ساعت به 10 نرسبده است، مطمئنا در خواب تعطیلات تابستانی به سر می بردند. اما چه می شود کرد این ها نان آوران کوچک خانواده هایی هستند که اغلب آنها خواهر و برادر های بسیاری دارند و برای سیر کردن شکم آنها پا به بازار کار گذاشته اند. توقف کودکان باربر به شنیدن ساز دهنی خیلی طول نکشید چرا که به گفته محمود باید به دنبال کسب و کار بروند تا مشتری های خود را از دست ندهند. با محمود همراه شدم و در حالی که یک زن میانسال سفارش می داد تا کالای خریداری شده او را با چرخ خود جابجا کند و بر سر قیمت با محمود چانه می زد به دنبالش به راه افتادم. به نظرم آمد که محمود با جثه ریز و قد کوتاهی که دارد نباید بیشتر از 10 سال سن داشته باشد. حدسم درست بود. محمود گفت: فرزند سوم خانواده 7 نفره است و هر روز صبح، جلیقه کد
دار برادر بزرگترش حمید را که خواب است، برمی دارد و برای کار به بازار می آید. البته بعد از اینکه بیدار شود هم از نبود لباس فرمش نگران نمی شود. چون حمید معتاد است و خیلی اهل کار نیست فقط برای اینکه بتواند با جابه جایی بار، خرج هروئینش را تامین کند، بعد از بیدار شدن از خواب چرخی در بازار می زند و پس از تهیه موادش به خانه بر می گردد. سعید اینطور ادامه می دهد که روزهایی که من زودتر بیدار شوم، چرخ دستی و جلیقه او را برمی دارم و به بازار می آیم و حمید عصری می آید و 10 تا 15 هزار تومان از من می گیرد و می رود و دیگر کاری به کارم ندارد. من هر روز حدود 30 تا 35 هزار تومان کار می کنم و بعد از پولی که حمید از من می گیرد بقیه پول را به مادرم می دهم تا هم کرایه خانه را ردیف کند و هم چیزهایی که در خانه لازم داریم بخرد. پدرم دوباره ازدواج کرده و از زن دومش هم 3 بچه دارد و اکنون با آن ها زندگی می کند. شاید در سال دو سه باری هم به ما سر بزند. خیلی او را نمی بینیم. او می گوید: من دو سالی می شود که خرج خانه را از همین راه در می آورم و کمک حال مادرم هستم. بقیه خواهر و برادرهایم از من کوچکترند و نمی توانند کار کنند. به تاول
های دست های کوچکش اشاره کرد و گفت باربری برای من شغل سختی است، اما هیچ کس به من و دیگر بچه هایی که مثل من در بازار تهران به این کار مشغول هستند و همگی بی سواد هستیم کار دیگری نمی دهد. بعد از تمام شدن کار بازار و رفتن مردم، بازار هم تعطیل می شود، اما من با بعضی از دوستانم بعد از این ساعت به دنبال جمع کردن ضایعات می رویم و ضایعات را به انباری در میدان شوش تحویل می دهیم که تا پولمان را بگیریم ساعت از 10 شب می گذرد. این حرف ها تنها بخش کوتاهی از مکالمه طولانی من و محمود است. با محمود خداحافظی کردم و محمود پس از جدایی از من دوباره شانه های نحیف و دست های کوچکش را به بار سنگین شهروندانی سپرد که از مشکلات بی شمار زندگی این کودک بی خبرند. سرنوشت دهها کودک باربر دیگر که در کنار محمود به این کار مشغول هستند شاید تلخ تر از ماجرای زندگی او باشد اما من هم از زندگی پردرد آن ها بی خبرم و تنها چیزی که می دانم اشتغال بکار کودکان کم سن وسال به باربری در بازار تهران است. بیماری مادر و اعتیاد پدر مرا در 7 سالگی به بازار کار کشاند سعید در گفتگویی کوتاه از خانواده خود و مشکلات مالی فراوانی که با آن دست و پنجه نرم می کنند می
گوید:ما 3 خواهر و 2 برادر هستیم. مادرم بیمار است و اگر چه 38 سال سن بیشتر ندارد اما به دلیل انجام کارهای سختی چون میوه چینی در باغ های اطراف تهران، نظافت منزل و شستشوی راه پله و کارهایی از این دست دچار کمر درد شدید شده است و دست هایش توانی برای کار کردن ندارد. هر ماه مبلغ 200 هزار تومان را برای تهیه داروهای او هزینه می کنیم. او از اعتیاد پدرش گفت: پدرم اعتیاد دارد و از آخرین باری که او را به طور اتفاقی در خیابان دیدم یکسالی می گذرد و در حال حاضر کارتن خواب است ،هیچ خبری از او نداریم. به علت غیبت پدر، من و محمد برادر بزرگترم که 14 ساله است مخارجی مثل اجاره خانه، هزینه درمان و خورد و خوراک برادر و خواهرهایمان را با کمک هم تامین می کنیم. من باربری می کنم و محمد به جمع آوری ضایعات از میان زباله ها مشغول است. سعید حکایت نقل بی سوادی خود را اینگونه بیان می کند: تا الان فرصتی برای درس خواندن نداشتم برادرم محمد تا کلاس سوم هم درس می خواندو هم کار می کرد اما او نیز پس از مدتی درس خواندن را رها کرده و فقط کار می کند تا بتوانیم با کمک یکدیگر مخارج زندگی سخت را اداره کنیم. کودکان شبیه سعید که زیر آسمان این شهر بیصدا
درد می کشند کم نیستند و سیاستگذاران باید حمایت از این کودکان را در اولویت برنامه های کاری خود قرار بدهند. کودکانی که از سن 8 تا 18 سالگی در میان آن ها دیده می شود و از شواهد موجود پیداست که هیچ گونه نظارتی از سوی نهادهای ذیربط بر سن و سال کم و ممنوعیت اشتغال به کار آن ها مشاهده نمی شود. کارت مجوز حمل باری که در دست کودکی 9 ساله است مربوط به برادر یکی از دوستان او می شود که بیش از 10 سال از این کودک بزرگتر است. کارت فوق به نام شخصی صادر شده است که طبق قوانین کار، برای اشتغال به سن قانونی رسیده و اما آن را در اختیار طفلی کوچک قرار داده و کودک در ازای این کار مبلغی را بطور روزانه به فرد مورد نظر به عنوان اجاره پرداخت می کند. قوانین حمایت از کودکان ناقص است قوانین فعلی حمایت از کودکان ناقص است و نیاز به اصلاح دارد. نقص در قوانین گاهی بساط کاسبی برخی افراد سودجو و فرصت طلب را فراهم می کند و آسیب های بسیاری را متوجه کودکان و نوجوانان می کند. حسن نوروزی سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی در خصوص بهره کشی از کودکان در مشاغل سخت اظهار داشت: بکارگیری افرادی که برای اشتغال به سن قانونی نرسیده اند جرم
است و در حال حاضر برای چنین مجرمانی مجازات مالی و جریمه نقدی در نظر گرفته شده است. وی افزود: سن قانونی شروع به کار افراد 18 سال است و در صورت بروز هرگونه تخلف از سوی مدیران و پیمانکاران غیر مجاز، برخورد با این افراد بر عهده وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی است. سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی با اشاره به قوانین حمایت از کودکان اظهار داشت: قوانین فعلی در حوزه کودکان در حال حاضر ناقص هستند و نیاز به اصلاح و باز بینی دارند. نوروزی در ادامه به طرحی از حمایت از کودکان و نوجوانان اشاره کرد و گفت: در حال حاضر در حال آماده سازی طرحی در جهت حمایت از کودکان کار و خیابان هستیم که به زودی طرح نهایی در قالب لایحه به مجلس ارایه می شود و در صورت تصویب علاوه بر مجازات مالی مواردی چون حبس و شلاق نیز به مجازات سوء استفاده کنندگان از کودکان اضافه می شود. تعلل و کوتاهی در تصویب لایحه حمایت از کودکان و رفع نواقص قوانین موجود در این حوزه، تنها بر تعداد کودکانی که قربانی بی توجهی شده اند، می افزاید. نان آوران کوچکی که در سایه غفلت مسئولان باربری می کنند پای دلالان بی انصاف و فرصت طلب مدتهاست که به حوزه کودکان کار
و خیابان باز شده است و ماجرای بکارگیری و سوءاستفاده از این کودکان در مشاغل سخت همچنان ادامه دارد. در سایه غفلت و بی توجهی مسئولان مربوطه در امر نظارت بر نحوه بکارگیری کارگران و عملکرد شرکت ها و پیمانکاران در حوزه حمل و جابجایی بار، کارت هایی که به عنوان مجوز برای افراد بالای 18 سال صادر شده است در حال حاضر به کودکانی واگذار می شود که برای ورود به مشاغلی چون حمل بار بسیار کوچک و ناتوان هستند. کودکانی که به دلیل فقر مالی حاکم بر خانواده خود مجبور هستند به انواع مشاغل سخت و کم درآمد تن بدهند تا لقمه نانی پر زحمت را به سفره خانواده شان برسانند. توجه به این نکته ضروری است که کودکان کار به دلیل عدم توانایی در مراقبت از خود نیازمند حمایت نهادهایی هستند که ویژه حمایت از آن ها در این حوزه تاسیس شده است ،مسئولان باید در راستای کاهش آسیب های ناشی از حضور کودکان در محیطی فارغ از خانه و مدرسه همچون حضور در مشاغل سختی مثل باربری، کار در کوره های آجرپزی و جمع آوری و فروش ضایعات مداخلات و حمایت مورد نیاز را لحاظ کنند،زیرا غفلت از حضور و فعالیت کودکان کار در این قبیل مشاغل چه بسا به مرگ آن ها منجر می شود. نمونه بارز این
موضوع احد و صمد دو کودک زباله گردی هستند که دی ماه سال گذشته در انبار ضایعات زنده زنده سوختند. در شرایط فعلی از کودکان کار به عنوان یک معضل اجتماعی یاد می شود که در صورت غفلت مسئولان به زودی تبدیل به بحران می شود. مدیران مدیریت شهری و نهادهای ساماندهی کودکان کار نیز باید انجام مسئولیت های خود در حوزه حمایت از کودکان را سرعت ببخشند.
دیدگاه تان را بنویسید