رکنا: همه نگاهها به نقطهای خیره شده بود که داماد آن شب قرار بود پرنده خوشبختیاش را از آنجا به آسمان پر بدهد. مرد و زن با گلهایی که در دست داشتند در انتظار داماد خوش خندهای بودند که درد را ناامید کرده بود. خبری از کارت دعوت نبود و همه برای شاد کردن داماد و آرزوی سلامتی برای او به این میهمانی باشکوه آمده بودند.
چند دقیقه بعد صالح داماد 7 ساله سوار بر ویلچر به جمع میهمانها آمد. همه از خوشحالی کل میکشیدند و به پهنای صورت اشک میریختند. اشکی که هم از سر شادی بود و هم از سر غم و اندوه. این کودک روستایی مدتها است با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکند؛ بیماری که همه وجود نحیف او را فرا گرفته است. صالح تنها یک آرزو داشت. آرزویی که دست پیدا کردن به آن تقریباً برای او غیرممکن بود اما فرشتههایی دست در دست هم آرزوی زیبای او را برآورده کردند. صالح آن شب را هرگز فراموش نمیکند. شبی که در لباس دامادی وارد تالار شد و میهمانها شبی به یادماندنی را برای او رقم زدند.
صالح آن شب با همه وجود خندید و برای چندساعت درد و شیمی درمانی را فراموش کرد. این پسر خونگرم خوزستانی بعد از جشن به جای خانه بخت راهی بیمارستان شد تا در بخش مراقبتهای ویژه، مبارزه با غول سرطان را ادامه بدهد.
ماجرای جشن دامادی صالح پسربچه 7 ساله ایذهای یکی از اتفاقهای شیرین روزهای داغ اهواز بود. روزهایی که آفتاب با بیرحمی هرچه تمام بر تن خسته این شهر میتابید اما فرشتههایی تحت عنوان همیاران بینام با وجود گرمای وحشتناک به فکر برآورده کردن آرزوی صالح بودند. هدی رشیدی مدیر یک مؤسسه خیریه که سالهاست همراه با گروهی از جوانان خوش قلب برای برآورده کردن آرزوی کودکان مبتلا به سرطان تلاش میکند درباره جشن باشکوه دامادی صالح گفت: صالح ساکن یکی از روستاهای اطراف ایذه است. او با پدربزرگش زندگی میکند و از عشایر بختیاری هستند. این پسربچه 7 ساله از مدتی قبل به نوعی از سرطان مبتلا شده است و این بیماری درد و رنج بسیاری را برای او به همراه دارد. او در بیمارستان بقایی اهواز بستری و مشغول شیمی درمانی است. وضعیت او روز به روز بدتر میشد و مدتی نیز در بخش مراقبتهای ویژه بستری بود. از آنجایی که پدربزرگ صالح بهدلیل کهولت سن نمیتوانست او را در بیمارستان همراهی کند تعدادی از بانوان و دیگر همیاران به کمک صالح شتافتند و او را در دردها و رنجهایش همراهی کردند. در روزهای بستری در هر شیفت حداقل 2 نفر صالح را همراهی کردند. بخشی از
داروهای صالح توسط دونفر از همیاران تهیه شد و اعضای مهربان این گروه گاه از 12 شب تا 7 صبح کنار صالح میماندند. وی ادامه داد: مدتی قبل صالح به یکی از همیاران گفته بود آرزو دارد که لباس دامادی به تن کند. برآورده کردن این آرزو بلافاصله در رأس همه برنامهها قرار گرفت و سالن برگزاری تشریفات، ماشین داماد کوچک و تزئینات آن، آتلیه عکس و فیلم، گروه موسیقی، کت و شلوار ویژه داماد کوچک و چند دست لباس دیگر به همراه اسباب بازی برای برپایی جشن آماده شد. پس از این هماهنگیها و آماده شدن خنچههای عقد و هدایا مراسم در تالار باشکوه هتل آغاز شد. صالح با درد زیاد لباس دامادی را به تن کرد و همراه با 7 ساقدوش خود پس از رفتن به آتلیه و آرایشگاه درحالی که روی ویلچر نشسته بود به تالار آمد. همه میهمانها برای شاد کردن صالح سنگ تمام گذاشتند و درحالی که از دیدن مظلومیت داماد اشک از چشمان همه سرازیر شده بود برای سلامتیاش دست به دعا برداشته بودند. گروه موسیقی با نواختن موسیقی محلی بختیاری و انجام رقص محلی رنگ شادی به جشن دادند و در آخر با آهنگی از مرتضی پاشایی هدایایی که دوستداران صالح برای او آورده بودند باز شد. صالح درحالی که از
دیدن خنچههای عقد و کادوها به وجد آمده بود و درحالی که لبخند از صورت نحیف و رنگ پریدهاش محو نمیشد با همان لباس دامادی به بیمارستان بازگشت تا با دعای همه میهمانها و مردم درمان را ادامه دهد.
دیدگاه تان را بنویسید