جام جم آنلاین: آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) می گوید:در بنی اسرائیل عابدی بود. شب خواب دید، در خواب به او گفتند: تو هشتاد سال عمر می کنی، چهل سال در رفاهی و چهل سال در فشاری. کدام یک را اول می خواهی چهل سال زندگی خوب را یا چهل سال در فشار؟ او گفت : من عیال صالحه ای دارم، از او مشورت می کنم. ببینم او چه می گوید؟ از خواب بیدار شد. رفت پیش عیالش و گفت: من چنین خوابی دیده ام، تو چه می گویی؟ زن گفت: بگو من چهل سال اول را در رفاه می خواهم. شب بعد خواب دید و گفت: من چهل سال اول را در رفاه می خواهم. مرحوم مجتهدی در ادامه می گوید: از آن شب به بعد از در و دیوار برایش خیر و برکت می آمد. به هر چه دست می زد طلا می شد. زنش هم می گفت: فلانی خانه ندارد، برایش خانه بخر، فلان جا بیمارستان ندارد، فلان جا مسجد ندارد، فلان پسر می خواهد عروسی کند، فلان دختر می خواهد شوهر کند ندارد. آیت الله مجتهدی در ادامه می گوید: همسرش به او دستور می داد و او هم تا می توانست کمک می کرد. سَرِ چهل سال خواب دید به او گفتند: خدا می خواهد از تو تشکر کند. چهل سال اول به تو داد، تو هم به دیگران دادی، می خواهد چهل سال دوم را هم در رفاه باشی. مرحوم
مجتهدی در جمع بندی این داستان می گوید: ما این را تجربه کرده ایم. کسانی که اول عمر کمک مالی به دیگران می کنند، در آخر عمر هم خوبند ولی کسانی که اول عمر دارا بودند و کمکی نکردند، آخر عمر ورشکست می شوند و به گدایی می افتند. ما این را تجربه کرده ایم. منبع: کتاب بدیع الحکمة، حکمت ۳۵ از مواعظ آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)
دیدگاه تان را بنویسید