روزنامه شرق: پسر جوان وقتی نتوانست از صاحبکارش مرخصی بگیرد و به دیدار مادرش برود، آنقدر عصبانی شد که او را به قتل رساند.
این پسر ٢٥ساله که فرهاد نام دارد، ٢٩ خرداد سال ٩٣ پس از اینکه امیر، صاحبکارش، به او اجازه نداد به مرخصی برود، با او درگیر شد و چاقو را در سینه او فرو کرد. فرهاد که خودش نیز در این درگیری زخمی شده بود، پس از رفتن به بیمارستان برای درمان، دستگیر و به مأموران جنایی تحویل داده شد. او در بازجوییهای فنی به مأموران گفت: یک سال است که برای کار از شهرستان به تهران آمدهام و در یک نانوایی مشغول به کار شدم. معمولا هر چند ماه یکبار برای دیدن خانوادهام به شهرمان میرفتم؛ تا اینکه با صاحبکارم امیر، دچار اختلاف شدیم. با امیر دوست بودم و با یکدگیر اختلاف نداشتیم؛ تا اینکه سر مرخصیگرفتن با یکدیگر اختلاف پیدا کردیم.
فرهاد ادامه داد: نزدیک شش ماه بود خانوادهام را ندیده بودم و خیلی دلم برایشان تنگ شده بود؛ بهویژه برای مادرم. فشار کاری زیادی روی من بود و نیاز داشتم در کنار آنها باشم. چند روز قبل از حادثه به فرهاد گفتم دلم برای خانوادهام تنگ شده است و میخواهم برای دیدنشان به شهر خودمان بروم، برای همین چند روز مرخصی میخواهم؛ اما فرهاد به حرف من توجه نکرد و بهانهجویی کرد و گفت تو چرا پشت سر من حرف زدی. بعد از آن، به طور لفظی با یکدیگر درگیر شدیم. بعد از چند دقیقه، درگیری شدت گرفت و امیر با تیای که در دست داشت، به طرف من حمله کرد. من هم چاقویی را از جیبم درآوردم و برای دفاع از خود، یک ضربه به فرهاد زدم و او نقش زمین شد؛ البته خودم هم کمی زخمی شدم. برای همین به بیمارستان رفتم و همان جا دستگیر شدم. حمید، برادر امیر نیز که در صحنه قتل برادرش حضور داشت، به مأموران گفت: در نانوایی مشغول کار بودم که متوجه دعوای لفظی برادرم با فرهاد شدم. وقتی خواستم آنها را از یکدیگر جدا کنم، دیدم فرهاد با چاقو یک ضربه به سینه برادرم زد و او را کشت.
بهاینترتیب، با توجه به گفته شاهدان و فرهاد و همچنین شکایت اولیای دم و سایر مدارک موجود در پرونده، کیفرخواستی علیه فرهاد صادر و به شعبه ١١ دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. ابتدای جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را قرائت کرد. سپس اولیای دم در جایگاه حاضر شدند و درخواست كردند متهم قصاص شود. بعد از آن فرهاد در مقابل قضات ایستاد و روز حادثه را همانطورکه قبلا شرح داده بود، بیان کرد و گفت: قصد کشتن فرهاد را نداشتم. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که فرهاد کشته شد. هنگامی که او به طرف من حمله کرد، برای دفاع از خودم به او یک ضربه چاقو زدم. با اینکه امیر ٥٥ سال سن داشت و خیلی از من بزرگتر بود؛ اما رابطه دوستانهای با او داشتم. روز حادثه نمیدانم چرا دچار سوءتفاهم شده بود و فکر میکرد من پشت سر او حرف زدهام.
او در جواب این سؤال که چرا با خود چاقو حمل میکردی، گفت: چند ماه قبل از حادثه، در خیابانهای تهران چند نفر به من حمله کردند و همه پولهایم را دزدیدند. بعد از این ماجرا خیلی ترسیدم و با خودم چاقو حمل میکردم. من قصد کشتن امیر را نداشتم. هنگامی که او با دسته تی به من حمله کرد، چاقو را از جیبم درآوردم؛ دیگر نمیدانم چه اتفاقی افتاد که امیر کشته شد. فرهاد در آخرین دفاع از خانواده امیر تقاضای بخشش کرد.
مادر فرهاد نیز که در دادگاه حضور داشت، به قضات گفت: شش ماه بود پسرم را ندیده بودم و فرهاد برای دیدن ما میخواست مرخصی بگیرد که با امیر درگیر شد. خواهش میکنم او را ببخشید.
با پایان گفتههای متهم، وکیل او در جایگاه حاضر شد. او دفاع خود را از متهم انجام داد و سپس ختم جلسه از سوی قضات اعلام شد. با پایان جلسه، قضات برای صدور رأی درباره این پرونده وارد شور شدند و فرهاد را به قصاص محکوم کردند.
دیدگاه تان را بنویسید