گفت‌وگو با مردی که اعضای بدن خواهرش را اهدا کرد

کد خبر: 664332

وارثان زن جوانی که در یک سانحه رانندگی همراه فرزندان و شوهرش جانش را از دست داده‌‌ بود، اعضای بدن او را اهدا کردند.

روزنامه شرق: وارثان زن جوانی که در یک سانحه رانندگی همراه فرزندان و شوهرش جانش را از دست داده‌‌ بود، اعضای بدن او را اهدا کردند. سامان عباسی، مسئول فراهم‌آوری اعضا و هماهنگ‌کننده پیوند اعضای دانشگاه شهید بهشتی استان کهگیلویه‌وبویر‌احمد در‌این‌باره به خبرنگار «شرق» گفت: سهیلا قره‌غانی ۴۶ساله از اهالی و مردم شهرستان بهبهان بود که در سانحه تصادف کل خانواده‌اش را از دست داده و در نهایت از سوی وارثانش دو کلیه، کبد و قرنیه‌هایش اهدا شد تا زندگی را در قالب هم‌نوعانش ادامه دهد». در ادامه، «اردشیر قره‌غانی»، بردار سهیلا، درباره آنچه اتفاق افتاد می‌گوید:

ماجرای مرگ مغزی خواهرتان چطور اتفاق افتاد؟

خواهرم به همراه همسر و دختر و پسرش و پسر من برای تفریح و زیارت به زیارتگاهی در استان کهگیلویه‌وبویراحمد رفته بودند که ساعت هفت عصر روز چهارشنبه ٢٤ فروردین، در راه بازگشت دچار سانحه رانندگی شدند و ظاهرا با سرعتی حدود صد کیلومتر ماشین‌شان واژگون شد و از پل پایین افتاد و جانشان را از دست دادند. وضع ماشین بسیار خراب بود؛ در واقع چیزی به نام ماشین باقی‌نمانده بود. شوهرخواهرم و پسر و دختر خواهرم با وجود اقدامات تیم پزشکی، فوت کردند. خواهرم هم با وجود همه تلاش‌های پزشکان معالج و امید‌های ما، دچار مرگ مغزی شد و تنها کسی که از سرنشینان آن خودرو زنده ماند، پسر من بود.

وقتی ما به محل رسیدیم، گفتند شوهرخواهرم، مرحوم علی مشغول‌الذکر، در دم جان سپرده و بقیه آه و ناله می‌کردند و نفس می‌کشیدند. پسر خواهرم، سعید مشغول‌الذکر را که ٢١ساله و مهندس بود، به بیمارستان رساندند؛ ولی در اورژانس به رحمت خدا رفت. خواهرزاده‌ام شیرین مشغول‌الذکر هم وقتی من بالای سرش رسیدم، نفس می‌کشید و و دکتر نجفی زحمت کشید و او را جراحی کرد؛ اما حجم صدمات داخلی و خون‌ریزی به حدی بود که حتی بعد از بند‌آمدن خون‌ریزی، او را به بیمارستان خوزستان فرستادند؛ چون کار بیشتری از دستشان بر‌نمی‌آمد؛ اما یک‌ساعت‌و‌نیم بعد از رسیدن شیرین به خوزستان، او به خاطر خون‌ریزی داخلی و صدمات فوت شد. خواهرم هم به خاطر صدمات وسیع در بخش مراقبت ویژه بستری شد. هم‌زمان پسر من پس از انجام اقدامات اولیه به شیراز منتقل شد. در آن زمان خواهرم هنوز زنده بود؛ اما اقدام مؤثری برای او نمی‌شد انجام داد؛ چون ضایعات مغزی او خیلی شدید بود و پزشکان هرچه توانستند انجام دادند؛ اما خواهرم دچار مرگ مغزی شد. آن موقع بود که من به دوستم، آقای پرهیز، گفتم به ما کمک کند تا زودتر بتوانیم برای اهدای عضو اقدام کنیم تا فرصت و اعضا از دست نرود. حتی در ساعات اولیه که اقداماتی برای اهدای عضو انجام شد، ما هیچ‌چیز را امضا نکرده بودیم و صرفا به‌خاطر درخواست شفاهی من کارها شروع شد. در خوزستان هم مسئولان اهدای عضو به ما خیلی کمک کردند و بعد از تماس تلفنی همکارانشان در کهگیلویه‌وبویراحمد، سریع به خانه ما رفتند و اوراق را تکمیل کردند و صبح روز بعد تیم برداشت اعضا از شیراز آمد و کار کامل شد. دکتر‌ها خیلی زحمت کشیدند و مردم‌ و کادر اهدای عضو استان کهگیلویه‌وبویراحمد به‌ویژه اهالی کهگیلویه‌ و کادر درمانی بیمارستان امام‌خمینی دهدشت، تلاش زیادی برای کمک به ما کردند. اگر تسلی و همکاری آنها نبود، تحمل این غم آن‌قدر برای ما سنگین بود که شاید توان آن را نداشتیم.

چه شد که تصمیم به اهدای عضو گرفتید؟

وقتی به من گفتند خواهرم دچار مرگ مغزی شده و برگشت ممکن نیست، بدون اینکه کادر درمانی از من بخواهند، به آنها گفتم می‌خواهم قبل از اینکه اعضای بدن از بین برود، برای رضای خدا اعضایی را که می‌توان از آنها استفاده کرد، برای پیوند به بیماران نیازمند بردارند. حتی خواستیم ترتیبی بدهند افرادی که عضو را دریافت می‌کنند را نشناسیم چون باور داشتم که برای رضای خدا این کار را کرده‌ایم.

از کجا با موضوع اهدای عضو آشنا شدید؟

به هر صورت من فرهنگی و معلم و تحصیل‌کرده هستم. می‌دانم خیلی افراد ممکن است به ریه، کبد و کلیه نیاز داشته باشند. می‌دانستم یک کبد می‌تواند چند نفر را نجات دهد و اصلا قصد تبلیغ هم نداشتیم؛ فقط می‌خواستیم اعضای بدن او اهدا شود تا تعدادی به زندگی باز گردند؛ چون باور دارم چه کاری بهتر از اینکه زندگی دوباره‌ای به دیگران بدهي: «هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات‌ است و چون برمی‌آید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب». ما با این کار در کار خیر و نعمتی که به عضوگیرندگان داده شده است، شریک شدیم.

خواهرتان درباره اهدای عضو با شما صحبت کرده بود؟

در زمانی که در قید حیات بود، انگار رفته بود بانک اطلاعاتی اهدای عضو کارهایی کرده بود؛ اما ثبت نشده بود. البته من اصلا اطلاعی نداشتم و بعد که برای اهدای عضو رضایت دادیم، متوجه شدم.

شما این تصمیم را به تنهایی گرفتید یا با دیگر اعضای خانواده هم مشورت کردید؟

من فرزند ارشد خانواده هستم؛ پدرم به رحمت خدا رفته و مادرم هم با من مخالفتی نمی‌کند. وقتی این تصمیم را گرفتم، رفتم گفتم مادر من این تصمیم را گرفتم و او هم موافقت کرد. بعد هم خواهر و برادرم را در جریان گذاشتم که آنها هم موافقت کردند. البته این را از قبل می‌دانستم که مخالفت نمی‌کنند و در واقع من برای احترام به آنها گفتم و اگر هم قبول نمی‌کردند، با آنها صحبت و قانعشان می‌کردم و می‌گفتم اینکه پسر من زنده است، معجزه است؛ ولی اگر کسی ماشین را ببیند، باورش نمی‌شود که‌ یک درصد کسی در آن ماشین زنده مانده باشد. حالا که تقدیر این است که خواهرمان را از دست بدهیم، مصلحت است جان چند نفر را نجات دهیم.

اوضاع پسر شما چطور است؟

پسرم هنوز حالش خوب نیست و تا چند روز پیش در‌ آی‌سی‌یو بود و تازه او را به بخش عمومی آورده‌‌اند؛ اما وقتی آن اتفاق برایش یادآوری می‌شود، بدنش می‌لرزد. جمجمه پسرم داریوش، آسیب جدی دیده و ترک خورده بود و خون‌ریزی داشت که خوشبختانه خون‌ریزی سریع کنترل شد؛ اما الان ریه او آسیب جدی دیده است، ‌کبد هم خیلی آسیب دیده و طحال و کیسه صفرای او را هم به خاطر شدت آسیب بیرون آورده‌اند؛ ولی ستون فقرات و نخاع سالم است و لطف خدا بوده است که به پسرم حیات دوباره داده است.

توصیه شما به افرادی که ممکن است شرایط شما برایشان پیش بیاید چیست؟

به‌هرحال چه بخواهیم چه نخواهیم بعد از مرگ و دفن جسد، تمام اعضای بدن از بین می‌رود و در خاک می‌پوسد. اگر خود من یا یکی از بستگانم خدایی‌ناکرده باز هم دچار چنین اتفاقی شویم، حتما این کار را تکرار می‌کنم. خدا اعضای بدن را در اختیار ما گذاشته است؛ اما چه اشکالی دارد وقتی که خودمان یا عزیزمان نمی‌تواند از آن اعضا استفاده کند، آن را در اختیار فرد دیگری بگذاریم تا از آن استفاده کند. بهتر است نگذاریم اعضای بدن از بین برود و حیات دوباره به دیگران بدهیم و فرد دیگری با اعضای بدن عزیزمان ببیند، ‌نفس بکشد یا مثلا قلب عزیزمان در سینه دیگری بتپد. این به ما حس خوب و بی‌همتایی می‌دهد.

واکنش اطرافیان وقتی از اهدای اعضای خواهرتان مطلع می‌شدند، چه بود؟

واقعیت ماجرا این است که ما به واکنش دیگران کاری نداشتیم. همه از ما تشکر می‌کردند و در واقع کار ما یک نوع امر به معروف بود که باید در جامعه نهادینه شود. هرکس از من می‌پرسید چرا این کار را کردی، می‌گفتم می‌خواستم از مال خودش برایش خیرات کنم و چه دارایی بهتر از این که مال دنیا نیست و هیچ شبهه‌ای در آن وجود ندارد. الان این فرهنگ در خانواده ما نهادینه شد و اگر من یا هریک از اعضای خانواده «قره‌غانی» اتفاق مشابهی برایمان رخ دهد، قطعا اعضای بدنش را اهدا خواهیم کرد؛ چون می‌دانیم فردی که مرگ مغزی شده است، برگشت‌پذیر نیست. همه همسایه‌ها، آشنایان و افرادی که ما را می‌شناختند از کار ما تشکر کردند. واقعیت این است که این کار تسکینی برای من و خانواده‌ام بود؛ چون می‌دانیم اعضای بدن خواهرم در سراسر کشور جان دارد و زنده است. امیدوارم علم آن‌قدر پیشرفت کند که امکان اهدای دست و پا هم فراهم باشد و اهدای تمام اعضای فردی که مرگ مغزی شده است، ممکن شود.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت