پسر ۱۹ ساله در جستوجوی مادر گمشده
پسر 19 ساله به دنبال افشای راز عجیب زندگیاش و برای یافتن ردپایی از مادر گمشده، به دادسرای جنایی تهران رفت و درخواست کمک کرد.
روزنامه ایران: پسر 19 ساله به دنبال افشای راز عجیب زندگیاش و برای یافتن ردپایی از مادر گمشده، به دادسرای جنایی تهران رفت و درخواست کمک کرد. به گزارش خبرنگارحوادث «ایران»، پسرجوان که مضطرب و نگران روی صندلی دادسرا نشسته بود ، گفت: «حدود سه سال قبل و درپی فاش شدن اتفاقی راز مرموز زندگی ام، جست و جوهای گسترده برای یافتن مادرم را آغازکردم اما هیچ سرنخی بهدست نیاوردم. پس از سه سال تلاش، برای پیدا کردن مادرم به دادسرای جنایی تهران آمده ام.درحال حاضر تصویر گذرنامه مادرم را بهدست آوردهام و مشخص شده که او زنده است و در ایران زندگی میکند.
مادرم، کبری بیک محمدلو، متولد 12 خرداد سال 58 است. البته تا آنجا که میدانم او را گلچین صدا میکردند. آنطور که شنیدهام وقتی پدرش به زندان افتاد و مادرش فوت کرد، طلاق گرفته و به خانه عمویش رفته است، اما عمویش بعد از مدتی، او را با اجبار به عقد یکی از دوستانش درمی آورد که 17 سال از مادرم بزرگتر بوده است. نمیخواهم اسمش را بگویم، برای همین بهتر است او را خشایار صدا بزنیم. بعد از مدتی خشایار از مادرم جدا شده و مادرم که مرا باردار بوده، 10 یا 11 آبان سال 72 به محض به دنیا آمدنم، مرا به شیرخوارگاه آمنه میسپارد. علتش هم این بود که خشایار مدعی بود بچه برای او نیست و مادرم هم از پس زندگیاش برنمی آمد. تا 6 سالگی در شیرخوارگاه آمنه و دو مرکز نگهداری کودکان دیگر بودم، تا اینکه خشایار به سراغم آمد. او این بار ادعا کرد که پدرم است و مرا با خود برد.بازهم آنطور که شنیدهام مادرم به سراغم آمده اما خشایار اجازه نداده مرا ببیند. من مطمئنم مادرم برای دیدنم آمده بود، چون تا قبل از اینکه از پرورشگاه بیایم، مادرم مدام به دیدنم میآمد. در مدتی که در خانه خشایار بودم او رفتار خوبی با من نداشت و مدام اذیتم میکرد.
خودش میگوید که پدرم است اما او را هنوز به این چشم نمیبینم ولی خیلی دلم میخواهد مادرم را پیدا کنم. میدانم که او میتوانسته مرا پیدا کند اما میترسیده به سراغم بیاید و من او را نخواهم. اما من درک میکنم که مادرم به خاطر مشکلات نتوانسته مرا نزد خود نگه دارد.
برای همین دلم میخواهد او را پیدا کنم و به سالها زندگی پرآشوب و دردناکام پایان بدهم. میخواهم به او بگویم که کینهای از او به دل ندارم و حس فرزندی هرگز در من از بین نرفته است. برای همین خواستم تا تصویر مادرم در روزنامه منتشر شود. از مادرم میخواهم اگر این مطلب را دید به سراغم بیاید چراکه سال هاست در جست و جوی آغوشاش هستم و نبودش واقعاً آزارم میدهد. میخواهم بیاید و مرا از این همه تنهایی نجاتم دهد.»
دیدگاه تان را بنویسید