خبرگزاری مهر: استاد اصغر طاهر زاده در موضوع معرفت نفس کتاب هایی چون «ده نکته در معرفت نفس»، «معرفت نفس و حشر»، «خویشتن پنهان»، «انسان از تنگنای بدن تا فراخنای قرب الهی»، «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین»، «ادب خیال، عقل و قلب» را به رشته تحریر در آورده است.
در این نوشتار با تاکید بر کتاب «ده نکته در معرفت نفس» نگاهی گذرا بر نظرات اصغر طاهرزاده در مورد ضرورت پرداختن به موضوع معرفت نفس و نتایج آن در این کتاب خواهیم داشت.
استاد طاهر زاده در مورد ضرورت پرداختن به موضوع معرفت نفس می گوید: «وقتی متوجه باشیم فرهنگ مدرنیته بعد از رنسانس، به بهانهی ضعفهای کلیسا تماماً به شریعت الهی و عالم ملکوت پشت کرد و گرفتار سوبژکتیویته شد و به فهم خود اصالت داد، بدون آنکه بخواهد به حقیقت و «وجود» رجوعی داشته باشد، میفهمیم برای عبور از آن فرهنگ باید به حقیقت رجوع کرد و مباحث معرفت نفس از آن جهت که ما را متوجه جنبهی معنوی خودمان میکند و میتوانیم از آن طریق، آزاد از هرگونه پیشفرضی، «وجود» خود را احساس کنیم مباحث بسیار ارزشمندی است.» وی در کتاب ده نکته در معرفت نفس می گوید: «روش معرفت نفس؛ روشی است که معتقد است معرفتِ «نفس انسان» یعنی «جهان صغیر»، راه وصول به معرفت «جهان کبیر» است و لذا از این منظر به انسان مینگرد تا به معرفت حق نایل آید.»
طاهرزاده بر این باور است وقتی درست در خود سیر کنیم، خود را دریچة ارتباط با خدا مییابیم و معنی «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» تحقق مییابد.
به بیان امیر المومنین علی(ع) «معرفت النفس انفع المعارف» است و به تعبیر آیت الله حسن زاده آملی معرفت نفس همان روانشناسی و خودشناسی است که نزدیک ترین راه ها به ماورای طبیعت و صراط مستقیم خداشناسی است.
پس در این راه هرچیزی که مانع شناخت تمامی حقیقت ماست و مانع درست نگریستن بر خودمان است، باید کنار گذاشته شود.
طاهرزاده از معرفت نفس به عنوان «خودآگاهی حضوری» یاد می کند و آن را اولین قدمی می داند که بتوانیم «خود» را از «ناخودِ خود» جدا کنیم و آن را خود نپنداریم. استاد طاهرزاده می گوید: «باید در بحث انسان شناسی یا معرفت نفس روشن شود که آدمی، آفتابی پنهان است بسیار گستردهتر از آنکه در بدن بگنجد. تدبّر در متون اسلامی به راحتی ما را نسبت به انسان متوجه ماورائی فوق این تن خاکی میکند.»
لذا وی بر این باور است کسی که خود را شناخت، در این صورت خود را ارزان نمیفروشد و متوجه یوسف خود میگردد و از این طریق انسان بعد از معرفت به خود، دست در اصلاح خود میزند و عقل نظری را چراغ عقل عملی قرار میدهد و این استکه گفته میشود: «معرفت به نفس، مقدمة عبودیت است» و هر چه معرفت به نفس شدیدتر باشد، راه کمالِ عبودیت بیشتر وسعت مییابد. طاهرزاده در کتاب ده نکته در معرفت نفس با توصیف نفس، حقیقت انسان را ماوراء بدن معرفی می کند و تن را ابزار کمال می نامد.
وی اینگونه نتیجه می گیرد که همچنانکه «نفس» باطنِ «تن» است، «عالَم برزخ» هم باطنِ «عالَم ماده» است و در هنگام مرگِ انسان؛ زمین، «قبرِ تن» و برزخ، «قبرِ من یا نفس» خواهد بود.
طاهرزاده می گوید: «علت آنکه بعضیها در مسألة معاد گرفتار شک شدند، یکی نشناختن نفس است که انسان را بهکلی با بدن یکی گرفتهاند و متوجه تجرد روح نشدهاند، و دیگری هم مسأله نشناختن قبر است که گمان کردهاند منظور از قبر در نصوص اسلامی، همین قبرخاکی است، در حالی که به صراحت در روایات ما هست که منظور از عالم قبر، همان عالم برزخ است.»
وی ادامه می دهد: «این سوی دنیایی انسان «اسفل سافلین» و مقام بدن و ماده است و آن سوی انسان، روح است و مقام قرب بی واسطه، و لذا انسانها از جهت روح خود به خدا نزدیکاند، ولی به واسطة جسم خود که از گِل آفریده شده، از او دورند. حال هرطرف را انتخاب کند، آنجایی خواهد شد.»
طاهرزاده انسان را دارای دو چهره تلقی می کند، که یکی چهرة قدسی و الهی و یکی هم چهرة اسفلسافلی است و می گوید انسان در تنزّل بهسوی اسفل سافل، از آن چهرة اصلی نبریده و جدا نشده است.
وی در نهایت تعریف نفس را اینگونه مطرح می کند که: «نفس انسان بین روح - که مخلوق بیواسطة حق است - و جسم قرار دارد. یعنی نه نور محض است، نه ظلمت محض، و به همین جهت هر صفت الهی را به صورت خاص و مبهم دارا است.»
طاهرزاده معتقد است: «به وسیلة نفس یا خیال، مقام عالی وجود و مقام دانی وجود به یکدیگر میپیوندد و در مرتبة نفس انسانی، نورانی و ظلمانی یکی میشوند. پس به خودی خود نفس یا خیال انسان؛ نه عالی است و نه دانی؛ نه روح است و نه جسم، ولی ممکن است در ظلمات دنیای مادی سقوط کند و به مقامی دون مقام انسانیت فرو افتد. چنانچه پیامبر خدا«صلواةاللهعلیهوآله» فرمود: «اَلنّاسُ نِیامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبِهُوا» یعنی مردم هم اکنون که در این دنیا هستند در خواباند و چون مُردند، بیدار میشوند. پس در حالت اولیه مردم در یک بِیْنابِیْنی بهسر میبرند، مگر اینکه با نور روح، ظلمت خود را از بین ببرند.»
لذا اگر انسان خود را به کمک تذکرات انبیاء از حکم بدن و منزل اسفل آزاد کند، در واقع خود واقعی اش را می یابد و به اصل خود که همان مقام روح است نزدیک میشود.
طاهرزاده در کتاب خود از مباحث علامه طباطبایی کمک می گیرد. علامه در این مورد می گوید: «این نفس مؤمن طریق و خط سیری است که منتهی به پروردگار میشود، نفس مؤمن راه هدایت اوست، راهی است که او را به سعادتش میرساند.»
علامه طباطبایی با اشاره به آیات 18 و 19 سوره حشر ادامه می دهد: «این آیات دستور میدهد انسان ها نفس را زیر نظر گرفته و اعمال صالح او را که سرمایه و توشه فردای اوست تحت مراقبت قرار دهند، زیرا برای نفس، امروز و فردایی است، و نفس هر آنی در حرکت و در طی مراتب است و منتهای سیرش خدای سبحان است. بنا بر این بر انسان لازم است که این راه را ادامه داده و همواره به یاد خدای خود باشد و لحظهای فراموشش نکند، چون خدای سبحان غایت و هدف است. طریق آدمی به سوی پروردگارش همان نفس اوست و خدای سبحان غایت و هدف و منتهای سیر اوست، این راه، حقیقتی تکوینی، ثابت و لایتغیر است.»
طاهرزاده نتایج شناخت نفس را چنین توضیح می دهد که «با شناخت وسعت نفس، سود و زیان انسان درست روشن میشود و مدارج صعود آن معلوم میگردد. قرآن میفرماید: «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِیالاَرْضِ جَمیعاً» خداوند آن کسی است که آنچه در زمین خلقشده، همه و همه را برای تو خلقکرده به این معنی که عالم برای انسان است و نه انسان برای عالم تا خود را صرف دنیا کند. پس محور اصلی حرکت انسان، در مسیر نفس اوست و آنچه در خارج از نفس آدمی است، از برای انسانْ خلقشده و ابزار تکامل اوست. کسی که تمام کوشش خود را برای «بیرون از جان خود» بهکار بَرَد، مانند کسی است که تمام کوشش خود را برای شناخت و اصلاح ابزارها صرفکند و فرصتی برای استفاده از آنها بهدست نیاورد که در نتیجه همهی عمر خود را بیهوده تلف کرده است.»
دیدگاه تان را بنویسید