قاتلی که شبحوار با مقتول زندگی میکرد
مهندس جوان که مدعی است تحت تأثیر مواد مخدر دست به آدمکشی زده است، پای میز محاکمه رفت و توضیح داد چطور مانند یک شبح با مقتول زندگی کرده است.
متهم درباره اینکه چرا تصمیم گرفت در خانهای مخفی شود، گفت: یکدفعه پیش آمد. بعد از ورود به آن ساختمان، ابتدا به پشتبام رفتم و یکساعتونیم فکر کردم. بعد به طبقه پنجم رفتم. بعد از آن بود که تازه فهمیدم کجا هستم. متهم درباره اعضای خانوادهاش گفت: همسر و فرزندانم در خانهای که من خریداری کردم، زندگی میکنند؛ اما من به آن خانه رفتوآمد ندارم. من در این سالها با یکی از اقوامم زندگی میکردم؛ اما چند ماه گذشته تصمیم گرفتم که از او هم جدا شوم و به خوابگاه بروم. او درباره اینکه چرا از همسرش جدا نمیشد، گفت: چون امیدوار بودیم بتوانیم دوباره با هم زندگی کنیم.
متهم درباره روز قتل گفت: مقتول را ندیده بودم. بعضی وقتها که مقتول خانه بود، من هم همزمان در طبقه او بودم؛ اما مخفی میشدم و او من را نمیدید؛ مثلا قهوه دم میکرد و یک فنجان قهوه برای خودش میریخت؛ بعد من یواشکی بدون اینکه او متوجه شود، میرفتم و برای خودم قهوه میریختم و همزمان با هم قهوه میخوردیم. یک بار با هم موز خوردیم و یک بار هم او دو بطری آب معدنی گرفته بود که من یکی از بطریها را برداشتم. حتی یک شب با مقتول برنامه ٩٠ دیدم؛ چون فضای خانه جوری بود که بدون اینکه او من را ببیند، در فاصله چندمتریاش مینشستم و به کار خودم میرسیدم. اولینبار من پایین بودم که ناگهان مقتول از راه رسید. مخفی شدم. بعد یکدفعه چشمم به پولکی روی میز افتاد، پولکی را برداشتم و بدون توجه به اینکه او در خانه است، با حالتی عادی و با سروصدایی معمول پولکی خوردم؛ اما او متوجه نشد و بعد از آن، وقتهایی که او خانه بود، من هم به طبقه پایین میرفتم و به کار خودم میرسیدم و حتی پیش آمده بود وقتی مقتول خانه بود، روی تخت او دراز میکشیدم. حدود ٤٨ ساعت در آن ساختمان پنجطبقه بودم. حدود هشت ساعت را هم پایین بودم و همزمان، مقتول در خانهاش بود؛ البته تشک و پتو و مقداری وسیله ازجمله چند شمع به طبقه بالا برده بودم که وقتی دلم میخواهد، آنجا راحت باشم. آخرینبار ٢٠ دقیقه قبل از قتل بود که با او بودم.
مقتول موز خریده بود، به همان شیوه همیشگی، با هم موز خوردیم و بعد که با هم روبهرو شدیم، من او را کشتم. با پایان جلسات بازجویی و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران رفت. بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و اولیایدم هم درخواست خود را مطرح کردند، متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: من حرفی برای گفتن ندارم. آن روز ماده مخدر ماشروم مصرف کرده بودم و حالت عادی نداشتم و تحت تأثیر آن دست به چنین کاری زدم. با پایان جلسه رسیدگی هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند
دیدگاه تان را بنویسید