طنز: آینه بغل یا خرج زن و بچه؟

کد خبر: 594030

قلم را در دست می‌گیرم و انشای خود را با نام و یاد خدا آغاز می‌كنم. موضوع انشای من در مورد قوانین راهنمایی و رانندگی است.

طنز: آینه بغل یا خرج زن و بچه؟
آینه بغل خودرو
طنز پس پریروز؛ رضا احسان‌پور: قلم را در دست می‌گیرم و انشای خود را با نام و یاد خدا آغاز می‌كنم. موضوع انشای من در مورد قوانین راهنمایی و رانندگی است. آقای معلم از ما خواسته هر چیزی در مورد قوانین راهنمایی و رانندگی می‌دانیم بنویسم و من چون چیزی نمی‌دانم، خواستم چیزی ننویسم. ولی بعد كه فكر كردم، دیدم هر چه به آقای معلم بگویم من چون چیزی نمی‌دانستم چیزی ننوشته‌ام، باور نمی‌كند. بنابراین تصمیم گرفتم خاطراتی را که از یك روز رانندگی بابایم در خاطرم هست بنویسم.

بابای من كلاً به قوانین راهنمایی و رانندگی اعتقادی ندارد. شاید هم این قوانین را بلد نیست و چون رویش نمی‌شود بگوید بلد نیستم، الكی می‌گوید من اعتقادی به آن‌ها ندارم. خب بالاخره چون بابای من است و من باید آبرویش را حفظ كنم، همان بهتر كه بگویم بابایم اصلاً اعتقادی به قوانین راهنمایی رانندگی ندارد، نه اینكه آن‌ها را بلد نیست. راستی بگویم كه بابای من برای هركدام از قوانینی كه رعایت نمی‌كند دلیل خاصی دارد. یعنی عقیده دارد بدون دلیل نمی‌شود قوانین را زیر پا گذاشت و باید با دلیل آنها را زیر پا گذاشت. البته من همه‌ی دلایل بابایم را نمی دانم و فقط بعضی‌هایش را می‌دانم و در انشای خودم می‌خواهم به بعضی از این بعضی‌ها اشاره كنم. بابایم من می‌گوید ماشین معاینه‌ی فنی لازم ندارد. می‌گوید «مگر الان كه معاینه فنی ندارد، چهار چرخش نمی‌چرخد؟ مگر تا قبل از اینكه چیزی كه به اسم معاینه فنی وجود داشته باشد، اتفاقی افتاده بود؟ پس اگر بعد از این هم معاینه فنی نداشته باشد، اتفاق خاصی نمی‌افتد.» بابای من به بستن كمربند ایمنی اعتقادی ندارد. می‌گوید «كمربند ایمنی از وقتی همه‌گیر شد كه جریمه‌اش زیاد شد؛ می‌گوید من روزی كمربند ایمنی می‌بندم كه نبستن كمربند جریمه‌ای نداشته باشد.» بابای من می‌گوید «آینه بغل چیز زایدی است؛ چون خرج اضافه برای آدم می‌تراشد. موتوری‌های مدام آینه بغل ماشین را می‌شكنند و آدم مجبور است آینه نو بخرد. آدم بهتر است به جای اینكه پولش را خرج آینه بغل كند، خرج زن و بچه‌اش كند.» یكی از برف پاك‌كن‌های ماشین بابای من خراب است. بابای من می‌گوید «همان یكی هم كه درست است، اضافه است.» او اعتقاد دارد «راننده، اگر راننده باشد، با چشم بسته هم می‌تواند رانندگی كند و از چند قطره باران و چند دانه برف نمی‌ترسد.» او می‌گوید «این راننده‌های تازه به دوران رسیده هستند كه تا یك قطره باران می‌چكد روی شیشه ماشینشان، زود برف پاك‌كن می‌زنند.» بابایم می‌گوید «راننده باید اعصاب داشته باشد و تا وقتی اعصاب ندارد نباید بوق داشته باشد، چون مدام بوق می‌زند و اعصاب این و آن را بهم می‌ریزد.» بابای من می‌گوید چون بی‌اعصاب است و نمی‌خواهد مردم پشت سر ناموسش چیزهای بد بگویند، بوق روی ماشین نمی‌گذارد. كلاً بابای من می‌گوید «ماشین یك موتور، چهار چرخ، یك دنده، فرمان، گاز، ترمز و كلاج لازم دارد و بقیه‌ی چیزها اضافی است.» این بود انشای من. حالا هر كسی دوست داشت برای سلامتی بابای من كه هفته‌ی پیش تصادف کرد و الان توی کماست یک صلوات بفرستد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت