نوشته عجیب، پشت پیراهن یک زائر اربعین +عکس
یکی شان لنگلنگان میرفت و دوّمی به مهربانی و برادری و آرامی او را همراهِ خود میکشید به غایتِ بینالحرمین.تصویر پشت پیراهن اولی این بود: Keep calm because Zeinab is my Queen !
رسما قلقلک میدهند یا فوق فوقش نوازشکی، آنهم حوالی شکم و بازو، همچی یواش و ازسربازکنی و الکی! ایست و بازرسیها کشک! اوضاع امنیتی افتضاح!
چه بر سردر و چه هردو گوشواره حرم کاظمین، درشت و نستعلیق و به مینا و زر نوشته: سلطان بن سلطان، ناصرالدین شاه قاجار! عجیب نیست که چطور حتّی صدام دخلشان را نیاورده؟
زرنوشتهای از ۳۰۰ سال قبل، بر دیوارِ حرم علی(ع): تا نجف شد آفتاب دین و دولت را مقام، خاک او دارد شرف بر زمزم بیتالحرام. با شکوه شقّه دستار و رکن مسندت، تاج جمشیدی که و تخت سلیمانی کدام؟...
از نجف تا کربلا، طولانیترین سفره نذری جهان را گسترده میبینی، دسترنج مردمانی بیشترشان فقیر. معجونی از غرورعربی، سخاوت قبایلی و مهرِ حسین (ع). چه خوب میشد اگر چادرهای تبلیغاتی و پُرافاده و مزخرفِ دولتی از سویِ ایران، کاسهوکوزهشان را پهن نمیکردند بر سرِ راه و لابهلایِ مناسکی صدها ساله.
دُخترکِ فسقلی! کُلّا اندازهء یه انگشتانه! کفِ دستِ رهگذران عطر میزند! نذرِ پدرِ مرحوماش! الکی میخندی که نبیند چشمهای که میخواهد سخت بجوشد از کنارِ مردمکِ چشم!
موکبهایی هم هستند که همچین... آااخیییش! قولنجِ آدم را میشکنند! طبیبان داوطلب، زائرانِ خسته را مُشت و مال میدهند که طبعا خیلی میچسبد! پیرمردِ محترمی آمد و به اصرارِ پاهایمان را از پنجه تا زانو غُبار زدود و مالش داد. عکسِ فرزندِ شهیدش بر بالایِ یکی از همین عمودها بود که واحدِ مسافت است و معیارِ شمردنِ منزلها.
از دل همدیگر که خبر نداریم! و حتما هرکدام خواهشهایِ دلِ بیصاحبِ خودش را هم دارد. دعا و تمنّای مُشترکِ همه ما اما، آزادی و آرامش و آبادی هرچه بیشترتر ایرانِ عزیزمان است. مرض داریم مگر اینهمه مُچِ همدیگر را بگیریم؟ وقتی یک وطن که بیشتر نداریم و چنین تنها هم که هستیم.
چه جالب! روی منارههای حرم امام حسین، با خطِ سُرخ بر زمینهء سیاه نوشته: «یاساقی» طبعا خطاب به برادرش! اویان ای یار وفاداریم اویان! منی تک قویما ، علمداریم اویان! شرف النّاسیم اویان،گوزل عبّاسیم اویان!
گنبدِ حضرتِ عباس از گنبدِ سیدالشهدا بلندتر است! میپرسیم چرا؟ میگویند برادر کوچکتر در برابرِ برادر ارشد، ادب میکند و نمینشیند! از هرسو که سر بر میگردانی، توگویی تجلّیِ بیتعارفِ مشتیگری است در معماری! خیلی هم خوب!
در همه این مسیر،تنها کوچهء بیت جناب آیتالله سیستانی بود که امنیتکی داشت، با محافظانی مومن و قدم به قدم ایستاده و قدبلند و بیشوخی و دم ایشان گرم! خانه آیتالله چندمتری بیشتر با شارعالرسول و حرمِ امیرالمونین فاصله ندارد، امّا سی سالی میشود که نتوانسته به زیارت برود، عوضاش صبح تا شب کتاب میخواند و مُشفقانه به احوالاتِ خلقِ خدا میرسد و... عمرش طولانی باد!
بعضی از تعابیر حتما از آسمان آمدهاند، مانندِ این: [ همه عالم، تن است و... ایران، دل! ]
دیدگاه تان را بنویسید