مرگ هیچ معلمی باورکردنی نیست
یک:«توران خانم» را چگونه باید توصیف کرد؟ مناعتِ طبع، طبیعتدوستی، میهنپرستی، شاگردنوازی، فرهنگپروری، صبوری، پختگی، سرسختی، مهربانی، تیزهوشی، آیندهنگری، تواضع، خستگیناپذیری، سخاوت، بزرگواری... نه راستش! او در عالیترین وجهی که بدون هیچ مبالغه بشود، تصور کرد، واجدِ همه این اوصاف بود؛ اما فرزند خانواده میرهادی لبخندِ قشنگی داشت که با یک نگاه دل میبُرد و از هرگونه توصیف بینیازش میکرد!
روزنامه شرق؛ حسین دهباشی: یک:«توران خانم» را چگونه باید توصیف کرد؟ مناعتِ طبع، طبیعتدوستی، میهنپرستی، شاگردنوازی، فرهنگپروری، صبوری، پختگی، سرسختی، مهربانی، تیزهوشی، آیندهنگری، تواضع، خستگیناپذیری، سخاوت، بزرگواری... نه راستش! او در عالیترین وجهی که بدون هیچ مبالغه بشود، تصور کرد، واجدِ همه این اوصاف بود؛ اما فرزند خانواده میرهادی لبخندِ قشنگی داشت که با یک نگاه دل میبُرد و از هرگونه توصیف بینیازش میکرد! دو:«توران خانم» عاشقِ طبیعت بود. خودش به شوخی میگفت حاصلِ چشمگشودن در دلِ دشت! در تابستانِ سالِ ١٣٠٦ که هنوز پایتختِ ایران به بیماریهای سخت و مُسری آلوده بود و خانوادههای تهرانی به خارج از شهر میگریختند، این بود که در تمنایِ آبِ گوارایِ دامنههای البرز و هوایِ پاکیزه شمیران باشد. اینجوری شد که سه ماهِ نخست از دوران نوزادی خود را زیر چادری کوچک در گهواره بگذراند! بدون هیچ فاصلهای با صدایِ باد، با ترنمِ باران، با نغمه پرندگان و گرمایِ خورشید و زیبایی ماهتاب و ستارههایی سخت درخشان در آسمانی که هنوز از چشم آدمی نیفتاده بود، با نورِ ناجورِ فلورسنت! سه:«توران خانم» سختی کشیده بود و سرسخت بود. چشمهای گودافتاده و شکمهایِ برآمده از قحطیِ سراسری در ایران را دیده بود و آتش خانمانسوزِ جنگِ جهانی دوم در اروپا را نیز تجربه كرده بود. نازکنارنجی بار نیامده بود که احیانا جا بزند در پسِ تعطیلیِ مدرسه بینظیرِ «فرهاد» با وجودِ آنهمه فارغالتحصیلِ درجهیک در بلبشویِ سالهای نخستِ پس از انقلاب یا کم بیاورد در تداومِ تألیفِ «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» که در زبانِ فارسی همتا نداشت و ندارد، به معیارِ دقت و قوت علمی، به خاطرِ مثلا بیپولی یا لحظهای «شورایِ کتابِ کودک» را که خود مؤسس آن بود، رها کُند به بهانه بیمهریها یا حتی وقتی پا به سن گذاشته بود؛ اما از همه همکاران و همراهان و شاگردانش جوانتر نشان ميداد، وقتی چشمانش برق میزد با شنیدن یا گفتنِ کوچکترین جملهای که کلمهای از ایران، فرهنگ، کودک، صلح یا طبیعت در دلِ واژگانِ خود داشت! چهار:«توران خانم» خوشهچینِ تجارب و خوبیهای همه اطرافیانش بود. از مادری نجیبزاده و آلمانیتبار، به نامِ «گرتا دیتریش» که افزون بر خانهداری در هنرستانِ خوشنامِ کمالالملک درسِ موسیقی و مبانیِ هُنر و مجسمهسازی میداد به دانشجویانِ مستعدِ ایرانی و پدری به نام «سیدفضلالله» که دانشآموخته ماشینآلات و راه و ساختمان بود.
شش:درست همان وقتی که «رقابت» نسخهای بود رایج و همگانی که از داخلِ خانهها و خانوادهها تا اغلبِ مدارس و دانشگاهها و از آنجا تا تکتکِ ادارات و نهادهای وطنی توصیه میشد، «توران خانم» آن را مانند سمّی مهلک میخواند و میگفت: ««بزرگترین خطری که امروز آموزش و پرورش کشور ما را تهدید میکند، عامل اسارتبار رقابت است که همهگیر شده است و با وجود این عامل، نمیتوانیم انسانهایی سازنده به جامعه تقدیم کنیم... . بیایید این رقابت را به همکاری، همیاری و مشارکت بدل کنیم تا فرزندان ما بتوانند به حداکثر تواناییهای خود برسند و احساس آرامش بکنند.» هفت:از شمارِ دو چشم، یک تن کم / وز شُمارِ خرد، هزاران بیش.
دیدگاه تان را بنویسید