دختری در ایستگاه پایانی فریب

کد خبر: 569894

پسری که با وعده‌های دروغین دختر کارخانه‌داری را فریب داده و او را به عقد خود درآورده بود سرانجام به ایستگاه پایانی این فریبکاری رسید و راهی دادگاه خانواده شد.

روزنامه ایران: پسری که با وعده‌های دروغین دختر کارخانه‌داری را فریب داده و او را به عقد خود درآورده بود سرانجام به ایستگاه پایانی این فریبکاری رسید و راهی دادگاه خانواده شد.
دختر جوان با مادرش پشت در شعبه 268 دادگاه خانواده ونک نشسته بود تا قاضی او را برای شنیدن شکایتش فرابخواند. مادر میانسال با لحن سرزنش آمیزی به دخترش می‌گفت: تو باید بیشتر دقت می‌کردی چقدر به تو گفتیم که حواست را جمع کن ولی گوشت بدهکار نبود. از همان روز اول فهمیدم کامبیز ریگی به کفشش دارد ولی چه می‌توانستیم بگوییم که تصمیم خود را گرفته بودی. محدثه درحالی که نم اشک روی گونه‌اش را پاک می‌کرد روبه مادرش گفت: خدا رو شکر هنوز هم دیر نشده و در همین زمان عقد متوجه دروغ‌هایش شده‌ام و می‌خواهم راه زندگی‌ام را از او جدا کنم.
مادر و دختر درحالی که با هم گفت‌وگو داشتند منشی دادگاه از زن جوان خواست وارد اتاق شود.
قاضی حسن عموزادی درحالی که پرونده زن جوان را می‌خواند از وی خواست تا ماجرای زندگی‌اش را شرح دهد.

محدثه درحالی که پریشانی و اضطراب در چهره‌اش موج می‌زد، با صدایی لرزان گفت: من فریب خورده‌ام جناب قاضی. ما خانواده آبروداری هستیم و نمی‌خواهم باعث بی‌آبرویی خانواده‌ام شوم کمکم کنید تا بتوانم حق و حقوقم را از همسرم بگیرم و از وی جدا شوم.

این دختر 23 ساله در تشریح جزئیات ماجرای زندگی‌اش به قاضی گفت: 6 ماه پیش با دوستانم برای تفریح بیرون رفته بودیم. در یکی از خیابان‌ها در حال رانندگی بودم که دوستانم گفتند راننده جوان یک خودرو لوکس اشاره می‌کند که توقف کنم. همه شوخی‌شان گرفته بود و من هم ایستادم. پسر جوان که خودش را کامبیز دارای مدرک فوق لیسانس مدیریت و صاحب بنگاه فروش خودروهای لوکس معرفی می‌کرد به من گفت: تصمیم دارد با من آشنا شود و به خواستگاری‌ام بیاید. به اصرار دوستانم و از سر شوخی و غفلت شماره‌اش را گرفتم و شماره‌ام را به او دادم تا کمی بخندیم. آن روز گذشت تا اینکه کامبیز چند بار با من تماس گرفت و گفت قصدش ازدواج است و می‌خواهد با خانواده‌اش به خواستگاری‌ام بیاید برای همین چند بار با هم صحبت کردیم تا بیشتر با خصوصیات اخلاقی هم آشنا شویم. او هربار با خودروهای لوکس و گرانقیمتی به دیدنم می‌آمد و از سفرهای خارجی و کارهایش می‌گفت. برخورد و رفتارهای ظاهراً متین و مؤدبانه‌ای داشت. می‌گفت دختر رؤیاهایش را پیدا کرده و می‌خواهد پس از آشنایی خانواده‌هایمان با هم ازدواج کنیم. همین رفتارهایش باعث شد حرف‌هایش را باور کنم. اما وقتی موضوع را به خانواده‌ام گفتم آنها مخالفت کردند ولی من اطمینان دادم که کامبیز پسر خوبی است و مرا دوست دارد اما بی‌خبر از اینکه مرا طعمه قرار داده و نقشه‌اش بدست آوردن ثروت خانوادگی ماست چون می‌داند که پدرم صاحب یک کارخانه است و از رفاه برخورداریم.
بنابراین خیلی زود مراسم نامزدی و عقدمان را برگزار کردیم و با مهریه 313 سکه‌ای همسرش شدم ولی حدود 2 ماه بعد از عقدمان به رفتارهای کامبیز ظنین شدم و فهمیدم او نه تنها صاحب بنگاهی نیست بلکه کارگر یک بنگاه معاملات اتومبیل است و سواد کمی دارد. این جوان فریبکار که فهمیده بود پدرم صاحب یک کارخانه است و از موقعیت مالی خوبی برخورداریم، مرا با وعده‌ای دروغین فریب داده است و حالا من پشیمانم و می‌خواهم مهریه‌ام را به اجرا بگذارم و از او جدا شوم.

قاضی حسن عموزادی با شنیدن اظهارات محدثه رسیدگی به این پرونده را در دستور کار خود قرار داد و دستور داد در جلسه آینده مرد جوان نیز حاضر شود تا در این‌باره توضیح دهد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت