جوینده گنج، سارق مسلح شد

کد خبر: 562936

مردی که برای یافتن گنج دستگاه گنج‌یاب خریده بود، وقتی فهمید دستگاه تقلبی است تصمیم گرفت با سرقت مسلحانه از فروشنده انتقام بگیرد.

همشهری آنلاین: روز 11مرداد‌ ماه سال94 مردي با كلانتري161 ابوذر تماس گرفت و گفت كه چند ساعت قبل چند مرد مسلح كه به‌عنوان خريدار دستگاه گنج‌ياب وارد دفترش شده بودند، دست و پاي او را بسته و اموالش را سرقت كرده‌اند. دقايقي بعد گروه ويژه‌اي از مأموران راهي محل حادثه شدند. شواهد اوليه ازجمله به‌هم‌ريختگي محل حادثه و كبودي‌هايي كه روي دست شاكي وجود داشت صحت حرف‌هاي او را تأييد مي‌كرد. او در اين‌باره گفت: من نماينده فروش دستگاه فلزياب هستم. صبح امروز مردي تماس گرفت و گفت قصد خريد دستگاه دارد. او چند ساعت قبل با 4نفر ديگر وارد دفترم شد اما ناگهان يكي از آنها برايم اسلحه كشيد. بقيه هم به چاقو و گاز اشك‌آور مجهز بودند. آنها دست و پا و دهانم را بستند و مشغول جست‌وجو در دفتر شدند اما نتوانستند وسيله با‌ارزشي پيدا كنند و چند شيشه عطر و چند عينك سرقت كردند و من را در همان حال رها كردند و گريختند. شاكي ادامه داد: مردي كه كلت كمري داشت مدتي قبل از من يك دستگاه خريده بود اما مي‌خواست دستگاه را پس دهد و سر همين موضوع با من اختلاف داشت. همين سرنخ باعث شد تا مأموران خيلي زود سارق مسلح و همدستانش را دستگير كنند. تحقيقات نشان داد كه مرد مسلح و يكي ديگر از همراهانش كه شاگرد نانوايي هستند، عاملان اصلي اين سرقت مسلحانه بوده‌اند. به اين ترتيب پرونده اتهامي‌شان با صدور قرار مجرميت و كيفرخواست به شعبه هشتم دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد. در جلسه محاكمه كه صبح ديروز به رياست قاضي حسين اصغرزاده برگزار شد، متهم رديف اول گفت: مدتي قبل چون اوضاع مالي بدي داشتم تصميم گرفتم با پيدا كردن گنج به اوضاعم سر و ساماني بدهم. به همين دليل سراغ شاكي رفتم و از او يك دستگاه فلزياب خريدم. او گفته بود كه دستگاه ساخت مالزي است اما بعد متوجه شدم كه سرم كلاه گذاشته و دستگاه تقلبي است. هرچه تلاش كردم دستگاه را به او پس بدهم، قبول نكرد. اين در حالي بود كه مشكلات مالي هر روز فشار بيشتري بر من وارد مي‌كرد. به همين دليل تصميم گرفتم از او انتقام بگيرم. روز حادثه از يكي از دوستانم خواستم با فروشنده فلزياب تماس بگيرد و با او براي خريد دستگاه قرار بگذارد. عصر آن روز من همراه او و 3نفر ديگر از دوستانم به دفتر فروشنده رفتيم. من مدت‌ها قبل از يكي از دوستانم يك كلت هديه گرفته بودم. آن روز آن را با خودم بردم و درحالي‌كه او از نقشه ما اطلاعي نداشت اما در يك لحظه غافلگيرش كرديم و با تهديد سلاح، دست و دهانش را بستيم. مي‌خواستم به اندازه پول فلزياب از آنجا سرقت كنم اما هيچ وسيله باارزشي وجود نداشت و چند عينك و چند شيشه ادكلن سرقت و از آنجا فرار كرديم. دومين متهم نيز گفت: من شاگرد نانوا هستم و از ماجراي سرقت مسلحانه اطلاعي نداشتم. آن روز همراه دوستم رفته بودم و فكر مي‌كردم او واقعا مي‌خواهد فلزياب بخرد اما ناگهان اسلحه كشيد. من تا آن لحظه نمي‌دانستم كه دوستم كلت كمري دارد. با پايان دفاعيات متهمان قضات دادگاه براي تصميم‌گيري وارد شور شدند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت