روزنامه ایران: آقای مشاور وارد آمفیتئاتر دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران میشود و از همان دم در با میکروفونی که به یقهاش وصل کرده، شروع میکند به حرف زدن: «تجربه شما از ما کمتر است، شما به اندازه ما نمیدانید و در جریان نیستید؛ پس کار را به ما بسپارید و آرامش خود را حفظ کنید.»
این را درست میگوید؛ کنکور و بدتر از آن انتخاب رشته، دیگر خود یک علم است؛ علمی پیچیده و ظریف با بازار کار وسیع و درآمدی رؤیایی. ما چهارمین سری از خانوادههایی هستیم که از امروز صبح، برای مشاوره به دانشکده علوم پزشکی آمدهایم. این سالن تا شب چهار بار دیگر پر و خالی خواهد شد. ما در این مرحله کاملاً قانع خواهیم شد که نمیدانیم، در جریان نیستیم و اطلاعی نداریم. پس از آن جای خود را به خانوادههای دیگری خواهیم داد که 450 هزار تومان به حساب آقای مشاور ریختهاند و در سالن دیگری انتظار میکشند. ما در خوان دوم پی خواهیم برد آقای مشاور سرمشاور است و دهها مشاور دیگر در سالن دیگر دانشکده منتظر ما هستند. چرا دانشکده علوم پزشکی؟ خدا میداند.
آقای مشاور دستش را رو به جمعیت دراز میکند و میگوید: «چه کسی از شما ناامید است؟» دانشآموز دختری در ردیف اول دستش را بالا میبرد و میگوید من. - چه رشتهای هستی؟ - تجربی. - رتبه؟ - 35 هزار.
- ناامید نباش من مینویسم امضا میکنم که تو روانشناسی قبولی.
تجربی و روانشناسی؟ بلند میشوم و میپرسم: «جناب! علوم انسانی با رتبه 10 هزار هم روانشناسی قبول است؟» آقای مشاور نمیتواند بنویسد و امضا کند. او چیزهایی میداند که من نمیدانم. یادم میآید مقایسه یک تجربی یا ریاضی خوانده با یک علوم انسانی خوانده، قیاس معالفارق است؛ در نظام آموزشی که گزاره بنیادین آن اعتقاد راسخ به خنگی دانشآموزان علوم انسانی است، یک دانشآموز تجربی با رتبه 35 هزار و یک دانشآموز انسانی با رتبه 10 هزار برابرند. دفترچه راهنمای انتخاب رشته و دانش آموختگان علم کنکور و انتخاب رشته نیز بر این گزاره بنیادین تأکید دارند.
نظام آموزشی ایران به دانشآموزان تجربی که از دکتر و مهندس شدن ناامید هستند، این اجازه را میدهد که در بهترین دانشگاههای کشور علوم سیاسی، روانشناسی یا فلسفه و عرفان اسلامی بخوانند. آنهایی هم که نخواندهاند و مهندس بتن یا آسفالت شدهاند هم چیزی را از دست ندادهاند چون در پایان همه این دانش آموختگان غریبه با دانش انسان و علوم انسانی در جایگاههای خاص دانش آموختگان علوم انسانی به کار گرفته خواهند شد. عرصه بیش از پیش برای علوم انسانی تنگ است.
«مارشال برمن»، نویسنده «تجربه مدرنیته» مدل توسعه جهان دومیها و بلوک شرق را تقلیدی ناشیانه از تکنولوژی و پیشرفت غرب میداند. آنها چنان با حیرت به پلها و ساختمانهای عظیم غرب مینگریستند که یک کودک به بستنی. برمن از روسهایی یاد میکند که برای تماشای برج شیشهای لندن راهی انگلستان میشدند. اما آنها هرگز توانایی دیدن دانشگاههای علوم انسانی و پیشرفتهای فلسفی و ادبی و سیاسی این کشور را نداشتند و نتیجه این شد که صنعت روسی به کاریکاتوری خندهدار تبدیل شد. کانال دریای سفید به عنوان اوج مهندسی روسی نمادی از این ناشیگری است که برمن نیز از آن یاد میکند. آیا سد گتوند ما شباهتی به کانال دریای سفید ندارد؟
سالها تحقیر دانشآموختگان علوم انسانی و رواداشتن انواع تبعیضها به نفع ریاضی و تجربیخوانهای ما خود را در این سازه بخوبی نشان میدهد؛ حل شدن کوه نمک در آب و از بین بردن زمینهای کشاورزی اطراف تنها و تنها یک پیام دارد؛ ما علوم انسانی را نادیده گرفتهایم. یادمان باشد ما جهان دومی نیستیم ما خود آن طور به صنعت و تکنولوژی روسی نگاه میکنیم که یک کودک به بستنی و تا زمانی که قدر و قیمت علوم انسانی را ندانیم و این رشته و دانشآموختگانش را در جایگاه خود نبینیم؛ پلهایی خواهیم زد برای فروریختن، اتوبانهایی خواهیم کشید برای افزودن به گرههای کور ترافیک، سدهایی خواهیم ساخت برای خشکاندن، اتومبیلهایی برای نرسیدن و...
دیدگاه تان را بنویسید