وقتی پرچم بارگاه امام رضا(ع) زندگی می‌بخشد

کد خبر: 558234

طلوع خورشید در صبح روز سه‌شنبه با روزهای دیگر تفاوت زیادی داشت. قرار بود در آخرین ایستگاه زندگی‌اش برای آخرین بار طلوع خورشید را از میان میله‌های پنجره سلول تماشا کند. ثانیه‌ها بسرعت سپری می‌شدند. ترس منکوبش کرده بود. نای ایستادن روی پاهای بی‌جان خود را نداشت و بی‌حال روی زمین پخش شده بود.

طلوع خورشید در صبح روز سه‌شنبه با روزهای دیگر تفاوت زیادی داشت. قرار بود در آخرین ایستگاه زندگی‌اش برای آخرین بار طلوع خورشید را از میان میله‌های پنجره سلول تماشا کند. ثانیه‌ها بسرعت سپری می‌شدند. ترس منکوبش کرده بود. نای ایستادن روی پاهای بی‌جان خود را نداشت و بی‌حال روی زمین پخش شده بود. این را می‌دانست که چند قدم آن طرف تر، بیرون سلول، کسانی هستند که برای گرفتن رضایت از اولیای دم تلاش می‌کنند تا شاید به کابوس دو ساله­ اش پایان دهند؛ اما نومیدی بر امیدش می­ چربید؛ خوب می‌دانست که زن مقتول قرار نیست کوتاه بیاید. زن چادر مشکی‌اش را به سر کرده بود و در برابر خواهش مسئول واحد مصالحه قتل عمد شورای حل اختلاف و دیگر مسئولان زندان مرکزی قزوین سفت و سخت می‌گفت، مطلقاً نمی‌تواند از خون همسرش بگذرد: بی‌حرف اضافه‌ای، فقط و فقط اعدام! لحظه اجرای حکم فرا رسیده بود. اما در یک آن همه نگاه‌ها به سوی درب فلزی زندان سرید. بوی عطر خاصی در محوطه حیاط زندان پخش شده بود. مردی با محاسن سفید که لباس خدام حرم امام رضا(ع) را به تن داشت درحالی که پرچم گنبد نورانی امام مهربانی‌ها را در دست گرفته بود همراه با یک روحانی وارد حیاط شد. مرد با نوای خوش صلوات خاصه امام رضا(ع) را می‌خواند و به طرف زن قدم بر می‌داشت. چند لحظه بعد پرچم سبز را مقابل چشمان زن گرفت. زبان زن بند آمد و از شدت هیجان بدنش به لرزه افتاد. خادم حرم با یادآوری داستان ضامن آهو از زن خواست تا قاتل را به ضامن آهو ببخشد. همه اشک می‌ریختند و نگاه‌شان را به زنی دوخته بودند که در این مدت سنگ نرم شده بود و او نشده بود! زن مقابل پرچم تعظیم کرد و با قطرات اشک آن را شست وشو داد. صدای تکبیر و صلوات حکایت از بخششی بزرگ در آستانه میلاد ثامن الحجج داشت و زن درحالی که بشدت گریه می‌کرد، با هق هق بی‌امانش گفت که قاتل همسرش را به امام رضا(ع) می‌بخشد: «عطر پرچم گنبد حرم این امام، آب سردی بود که بر آتش دلم ریخته شد.»

زیر آفتاب بخشش
ماجرای گذشت از قصاص در زندان مرکزی قزوین و همچنین مصالحه میان دو طایفه خوزستانی پس از حضور خدام حرم امام رضا(ع) در قالب کاروان زیر سایه خورشید، بازتاب زیادی بین مردم این شهرها و همچنین در فضاهای مجازی داشت.
گلستان صلح از دل کوره کینه سربرآورد
ماجرا به 15 سال پیش باز می‌گردد. همان روزهایی که میان دو طایفه ساکن در روستاهای اطراف شهرستان شوش بحث و جدل بالا گرفت و انتقام‌های مرگبار شروعی شد برای زخم برداشتن تعصبات قومی و قبیله ای؛ زخم‌هایی که با گذر زمان نیزالتیام نیافتند و از التهاب شان کم نشد.
ساکنان این منطقه از تعصبات قومی قبیله‌ای سختی برخوردار هستند و براحتی از کنار برخی مسائل که شاید با یک گفت‌و‌گوی ساده هم حل شوند، نمی‌گذرند.
یکی از فعالان امور فرهنگی و اجتماعی «شاوور»از توابع شهرستان شوش به ما گفت: 15 سال قبل میان طایفه‌های «چعب»و «سعدی» به دلیل ورود دام و احشام یکی به داخل زمین‌های کشاورزی دیگری مشاجره‌ای درگرفت و در پی آن فردی از سوی طایفه چعب، دو نفر از طایفه سعدی را به قتل رساند. چندی نگذشت که یک نفر از طایفه سعدی برای انتقام به سراغ یکی از جوانان طایفه «چعب»رفت و پس از کشتن او پیکرش را سوزاند.
این اتفاقات بسیار تلخ و تکان دهنده، باعث شد تا آتش کینه هر روز میان این دو طایفه شعله ورتر شود و به هیچ وجه حاضر به گذشت و چشم پوشی از قصاص نشوند. اما به چشم دیدیم که اعتقادات قلبی و عمیق این طوایف به حدی است که وقتی پای ائمه به میان کشیده می‌شود، تعصبات قبیله‌ای‌شان را نادیده می گیرند. نمونه این موضوع در چند روز گذشته، عطر بخشش را در فضای روستای «عین »و «بیت خمام»پیچاند، زیرا داغداران دو طایفه «چعب»و«سعدی» که به دلیل نزاع و درگیری قدیمی، عزیزان‌شان را از دست داده بودند پس از سال‌ها، به فکر بخشش افتادند. موضوع از این قرار بود که خادمان حرم امام رضا(ع) در دهه کرامت در قالب کاروان «زیر سایه خورشید»به استان خوزستان آمدند و این بهترین موقعیت بود تا مشاجره و کینه قدیمی دو طایفه «چعب»و «سعدی» به صلح ختم شود و ساکنان روستاهای «عین»و«بیت خمام»به آرامش گمشده‌شان دست پیدا کنند.
این فعال فرهنگی و اجتماعی بخش شاوور که سال‌ها در جریان مصالحه این دو طایفه قرار داشته (و نمی‌خواست نامش چاپ شود) ادامه داد: نمایندگان دادگستری، نیروی انتظامی و اطلاعات استان و تعداد زیادی از مسئولان شهرستان شوش و شاوور به همراه خادمان رضوی که پرچم بارگاه متبرک امام رضا(ع) را به همراه خود آورده بودند، برای برقراری صلح میان این دو طایفه و خاموش کردن این آتش کینه، ابتدا وارد خانه ریش سفید طایفه «سعدی»شدند و از آنها خواستند به گذشت از قصاص رضایت دهند، اما آنها حاضر به این کار نبودند تا اینکه با مشاهده پرچم متبرک شده به ضریح امام رضا(ع) حریف قلب‌شان که برای امام مهربانی‌ها می‌تپید، نشدند و دیگر پافشاری نکردند. به این ترتیب طایفه «سعدی» طی یک نشست عشایری از قصاص قاتل فرزندشان گذشتند.
سپس به همراه همین جمع به روستای «بیت خماط» و سراغ طایفه «چعب» رفتیم که در 4 کیلومتری روستای «عین» زندگی می‌کردند. عموی مقتول به عنوان بزرگ و ریش سفید طایفه مانند سایر اعضای قبیله حاضر نبود کسی که برادرزاده‌اش را به وضع دلخراشی کشته بود، عفو کند. البته با تعصبات سخت و غیرقابل نفوذی که این طوایف دارند، انتظاری جز این هم نمی‌رفت، چراکه در این مناطق کمتر اتفاق می‌افتد قبایل و عشایر مسائل این چنینی را نادیده بگیرند. این در حالی است که همه تعصبات و سختگیری‌های بزرگ طایفه «چعب» با وارد شدن پرچمدار رضوی رنگ باخت. عموی مقتول به محض اینکه متوجه پرچم متبرک بارگاه امام رضا(ع) شد، سکوت کرد، گره‌های پیشانی‌اش که ناشی از خشم بود کنار رفت و بدون معطلی رضایت خود را نسبت به بخشش قاتل برادرزاده‌اش اعلام کرد.
باران مهربانی
کرامت امام مهربانی‌ها(ع) به قدری است که در اوج ناامیدی هم می‌توان امیدوار به ممکن ساختن غیرممکن‌ها بود. این را خادمان افتخاری امام هشتم با تمام وجودشان باور داشتند و همین ایمان قلبی برای اهالی روستای «عین»و«بیت خماط» که از سال ها قبل آرامش‌شان تحت‌الشعاع این ماجرای تلخ قرار گرفته، قوت قلب بود.
حسن برزگر، حمل‌کننده پرچم متبرک شده به ضریح مطهر امام رضا(ع) با یادآوری اخلاق و رفتار خاص عرب زبانان و نگاه سختگیرانه آنها به مسائل عشیره‌ای گفت: من و همکارانم به عنوان بزرگترین کاروان «زیر سایه خورشید» دهه کرامت را در استان خوزستان حضور داشتیم و میهمان نوازی جنوبی‌ها و عمق اخلاص آنها را به امام هشتم بخوبی لمس کردیم.
در طول این سفر متوجه طوایفی شدیم که از تعصبات قبیله‌ای پیروی می‌کنند و نفوذ به افکار و عواطف‌شان‌ کار بسیار سختی است از این‌رو برقراری صلح و آشتی میان دو طایفه «سعدی» و «چعب» که در پی نزاع‌های منجر به مرگ، کینه‌ای دیرینه را در قلب خود پرورانده بودند براحتی امکان پذیر نبود. از طرفی ساکنان روستاهای «عین» و «بیت خماط» در این سال‌ها درگیر کینه هایی بودند که میان این دو طایفه رد و بدل می‌شد و رسالت کاروان «زیر سایه خورشید» بازگردان آسایش و آرامش به روستاهای «عین» و «بیت‌خماط» بود.
به گفته برزگر، خوشبختانه نام امام رضا(ع) یک بار دیگر تأثیری باور نکردنی بر جای گذاشت و بزرگ طایفه «سعدی» با دیدن پرچم متبرک شده به ضریح مطهر امام مهربانی‌ها و بواسطه ارادتی که به ایشان داشت، جز بخشش تصمیم دیگری نگرفت. این در حالی بود که رضایت گرفتن از طایفه «چعب» کار سختی به نظر می‌رسید، اما بزرگ این طایفه که عموی مقتول بود، علاوه بر رضایت، برای اینکه بتواند برادرش را نسبت به گذشت از قصاص قاتل فرزندش راضی کند، 5 هکتار از زمین‌های کشاورزی خودش را که ارزشی بالغ بر 500 میلیون تومان داشت به احترام پرچم متبرک بارگاه رضوی، به عنوان دیه در نظر گرفت و به این ترتیب در حضور تعدادی از مسئولان، خادمان رضوی و اعضای قبایل، صلح نامه ای میان دو طایفه تنظیم شد و پس از سال‌ها کینه ورزی و عداوت، بالاخره صلح و آشتی میان دو طایفه «سعدی» و «چعب» حاکم شد.
بوی حرم درزندان
وقتی 25 سال قبل لباس خدامی بارگاه نورانی امام هشتم(ع) را به تن کرد باور نمی‌کرد روزی با توسل به این امام بتواند ضمانت انسانی را برای بازگشت به زندگی در پای چوبه دار کند. زیباترین روز زندگی‌اش وقتی رقم خورد که پرچم سبز گنبد طلایی امام رضا(ع) را واسطه قرار داد و با آن توانست انسانی را از مرگ نجات بدهد. حسین خوش احوال در 64 سالگی باافتخار از روزهایی می‌گوید که برای دربانی حرم نورانی این امام انتخاب شد و سال هاست در زیر ایوان طلا به زائران خدمت می‌کند. خوش احوال چند سالی است که همراه با کاروان های زیر سایه خورشید به شهرهای مختلف ایران سفر می‌کند تا مردم بوی خوش حرم را از فرسنگ‌ها دورتر هم استشمام کنند. او که همراه با روحانی کاروان در سفر به استان قزوین توانست با گرفتن رضایت از اولیای دم زندگی دوباره‌ای به این محکوم به اعدام هدیه کند از زیبایی‌های این سفر و لبخند به زندگی در پای چوبه دار گفت. سال قبل در کرمان هزینه سفر 15 نفر از اهالی روستاهای محروم که سال‌ها طعم شیرین زیارت را نچشیده بودند را تقبل کردم تا آنها به مراد دلشان برسند.
وی ادامه داد: امسال تولیت آستان قدس رضوی از خدامی که در قالب کاروان‌های زیر سایه خورشید به شهرهای مختلف سفر می‌کنند خواستند تا بیشتر به روستاهای محروم بروند و به آنها سرکشی کنند. به این ترتیب نیز همراه با 4 نفر دیگر از خدام به استان قزوین سفر کردیم. در مدت زمان 10 روزی که دراین استان بودیم در بیمارستان‌ها، روستاهای محروم و همچنین امامزاده‌ها حضور پیدا کردیم. پرچم گنبد حرم مطهر امام هشتم(ع) را به میان مردم می‌بردیم و آنها با عشق و همه وجود آن را زیارت می‌کردند. با اتفاقات جالب و فراموش نشدنی در این سفر مواجه شدیم که بیان هرکدام از آنها صدها برگ می‌شود. در روستاها مردم با وجود محرومیت ولی با همه وجود برای کاروان زیر سایه خورشید قربانی می‌کردند و هرچه در توان داشتند به حرم اما رضا(ع) تقدیم می‌کردند. در میان آنها کسانی بودند که به دلیل عدم توان مالی سال ها بود که توفیق زیارت بارگاه امام هشتم(ع) نصیب آنها نشده بود که من به سه نفراز این عاشقان دلباخته قول دادم با هزینه خودم آنها را به مشهد ببرم و میزبان‌شان باشم. در یکی از این روستاها زن سالخورده‌ای درحالی که یک اسکناس 500 تومانی در دست داشت نزد من آمد و گفت همین مقدار پول را دارم و آن را تقدیم بارگاه امام رضا(ع) می‌کنم.
این خادم بارگاه امام هشتم(ع) از روزی گفت که پرچم سبز گنبد حرم امام رضا(ع) اجازه نداد دفتر زندگی یک انسان برای همیشه بسته شود. یکی از برنامه‌های ما در استان قزوین رفتن به زندان مرکزی و دیدار با زندانی‌هایی بود که به دلیل تحمل دوران حبس نمی‌توانستند به زیارت امام رضا(ع) بروند. قرار بود ساعت 8 صبح به زندان مرکزی قزوین برویم. شب قبل پس از پایان یکی از برنامه‌ها وقتی در منزل مشغول استراحت بودیم مسئول واحد مصالحه قتل عمد شورای حل اختلاف قزوین خبر اجرای یک حکم قصاص در سحرگاه روز سه‌شنبه را به ما داد. تلاش زیادی برای گرفتن رضایت از خانواده اولیای دم کرده بودند اما آنها فقط قصاص می‌خواستند. فروردین ماه سال 93 در درگیری که بین دو باجناق اتفاق افتاده بود یکی از آنها که 70 سال سن دارد باجناق خود را به قتل رسانده بود و با حکم دادگاه به قصاص نفس محکوم شده بود. این متهم یک بار تا پای چوبه دار رفته بود و مسئولان واحد مصالحه از اولیای دم برای متهم مهلت گرفته بودند. از آنجایی که قرار بود این حکم صبح زود و قبل از طلوع آفتاب به اجرا دربیاید همراه با حسین شریعتی روحانی کاروان تصمیم گرفتیم صبح زود به زندان برویم و برای اخذ رضایت از اولیای دم تلاش کنیم. می‌دانستم که مردم ایران عاشق امام رضا(ع) هستند و ارادت همه آنها را در همه سفرهایم دیده بودم. بارها برای مردم داستان ضمانت امام هشتم(ع) از یک آهو را تعریف کرده بودم و این بار نیز اطمینان داشتم نام این امام ضمانت جان یک انسان خواهد شد. صبح زود به زندان رفتیم و رئیس زندان نیز با دیدن ما امیدوار شد که اولیای دم رضایت بدهند. ما در یک اتاق مشرف به حیاط نشسته بودیم. مسئولان شورای حل اختلاف و زندان با همسر مقتول و برادر مقتول که اولیای دم بودند صحبت کردند تا آنها را به گذشت از قصاص راضی کنند اما همسر مقتول درحالی که اشک می‌ریخت می‌گفت قاتل داغ بزرگی بر دل او وتنها دخترش نشانده است و باید قصاص شود. دلم روشن بود که این زن که در زمان مرگ همسرش در حرم امام رضا(ع) مشغول زیارت بود درخواست ما را رد نخواهد کرد. درحالی که پرچم گنبد را در دست داشتم و لباس خادمی بر تن کرده بودم از پله‌ها پایین آمدم و به طرف این زن حرکت کردم. صحنه فراموش نشدنی رقم خورد. این زن با دیدن ما و پرچم سبزی که در دست داشتم بشدت منقلب شد و گریه کرد. پرچم سبز را مقابل صورتش گرفت. از او خواستم به احترام امام هشتم(ع) که ضامن آهو شده بودند از خون قاتل همسرش گذشت کند. در میان گریه‌های این زن شنیدم که می‌گفت به خدا می خواستم قاتل همسرم را قصاص کنم اما این پرچم و عطر و بوی حرم که در این فضا پخش شده است آب سردی بود که بر آتش دلم ریخته شد و او را به امام رضا(ع) بخشیدم. صدای صلوات و تکبیر و گریه فضای زندان را پر کرده بود. به این ترتیب مسئولان واحد مصالحه کارهای قانونی مربوط به اخذ رضایت را انجام دادند و به این ترتیب متهم که از نگرانی در سلول بی‌حال روی زمین نشسته بود قبل از رسیدن به پای چوبه دار بخشیده شد. همه اینها از کرامات امام هشتم(ع) است و مسئولان کاروان زیر سایه خورشید قرار است بزودی اولیای دم را به پاس این گذشت و فداکاری به زیارت امام رضا(ع) بفرستند. این حرکت بازتاب بسیار زیادی بین مردم قزوین داشت و هرجا که می‌رفتیم همه از این گذشت و ایثار می‌گفتند.
مدال افتخار

محمد قنبری مسئول واحد مصالحه قتل عمد شورای حل اختلاف استان قزوین که تلاش زیادی برای رسیدن این پرونده به فرجام خوش آن داشت با بیان اینکه حضور خادمان امام رضا(ع) و پرچم بارگاه باعث شد تا همسر مقتول با رضای قلبی از قصاص قاتل گذشت کند گفت: 15 فروردین ماه سال 93 درحالی که همسر مقتول به مشهد سفر کرده بود قاتل با توجه به اختلاف قبلی باجناقش را به قتل رساند و پس از دستگیری نیز به قتل اعتراف کرد. از زمانی که حکم صادر و تأیید شد در واحد مصالحه سعی کردیم تا رضایت اولیای دم را جلب کنیم و بارها با این خانواده و همچنین زندانی متهم به قتل دیدار کردیم اما همسر و دختر مقتول تنها قصاص می‌خواستند. 29 فروردین قرار بود حکم قصاص اجرا شود اما با تلاش زیاد از اولیای دم مهلت گرفتیم. برای بار دوم روز سه‌شنبه قرار بود این حکم اجرا شود و برادر مقتول به وکالت از دختر برادرش در محل اجرای حکم به همراه همسر مقتول حضور داشتند و هردو می‌خواستند حکم به اجرا دربیاید اما با صحبت‌هایی که با آنها داشتیم زمینه را برای گرفتن رضایت آماده کردیم و تنها یک گام دیگر باقی مانده بود و زمانی که خادم حرم امام رضا(ع) با پرچم وارد محوطه شد این زن تسلیم مهربانی و لطف این امام رئوف شد و از قصاص متهم گذشت کرد. خدام امام رضا(ع) مدال افتخار بر چادر این بانو نصب کردند و ایشان با همین چادر که مدال بر آن نصب شده است در شهر تردد می‌کند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت