روزنامه ایران: «من آلمانیام» فریادهای نوجوان 18 ساله آلمانی و ایرانی تباری بود که چند روز گذشته در شهر مونیخ در یک مرکز خرید به سوی مردم تیراندازی کرد و بیش از 10 نفر را کشت و بعد از آن هم خودکشی کرد. این واقعه باز بهانهای شد برای برخی از سخنگویانی که ایرانیان را به نژادپرستی متهم میکنند؛ ادعایی که به اعتقاد دکتر شروین وکیلی با قصد و غرض مطرح میشود و «خطایی مهندسی شده» است؛ گفتمانی که با خودآگاهی کامل «اشتباه میکند» و عینیت و شواهد و گواهان تجربی را نادیده میگیرد. مؤلف در این متن، تحلیلی ارائه میدهد مبنی بر اینکه اصولاً در ایرانزمین مفهوم امروزین «نژاد» و پیشداشتهایی که «نژادپرستی» را ممکن میکند وجود نداشته است.
داوری درباره اینکه ایرانیان یا هر ملت دیگری نژادپرست هستند یا نه، بسیار ساده است. امروزه کلمه «نژادپرستی» (Racism) یک تعریف دقیق و روشن علمی دارد و کافی است به آن بنگریم و شاخصهایش را در نظر داشته باشیم تا بتوانیم حضور یا غیابش را در یک نظام تمدنی مانند ایران زمین تشخیص دهیم.
نژادپرستی سه لایه از پدیدارهای همنشین و همراه را در بر میگیرد که همگی هم تبارنامه و ریشه و حد و مرز روشنی دارند. این لایهها را میتوان در سطح «نظری»، «حقوقی-اجتماعی» و «رفتارهای شخصی» ردگیری کرد.
پیش از هــرچیز، نـــژادپرستی یک «ایدئولوژی سیاسی» و یک «دستگاه فکری» است که پیشفرض اصلیاش تقسیم شدنِ گونه انسان به زیرسیستمهای «نژادی» است. مهمترین شاخص زیستی در این میان «رنگ پوست» است. این ایدئولوژی علاوه بر این فرض میکند که نژادهای متفاوت انسانی از استعدادهای اخلاقی و عقلانی متفاوتی هم برخوردارند و برخی برتر از برخی دیگر هستند. نژادپرستی در ضمن یک «نظام حقوقی» و «قواعد اجتماعی» را پدید میآورد که بر جداسازی و تفکیک فضاهای مربوط به نژادهای گوناگون مبتنی است و دسترسی ایشان به منابع و برخورداری و رفاهشان را بر اساس نژادشان به شکلی تبعیضآمیز تعیین میکند.
در مـــرتبه سوم، نــژادپرستی مجموعهای از «کردارها» و «الگوهای رفتاری» را پدید میآورد که با ابراز نفرت و خشونت نسبت به اعضای نژادهای دیگر همراه است.
نژادپرستی تاریخ تکامل روشن و مشخصی دارد و هرکس که اندکی با سیر تحول نژادپرستی و آرای جامعهشناسان و پژوهشگران این حوزه آشنایی داشته باشد، میداند که نژادپرستی پدیداری اروپایی، متأخر و سیاسی است که به بردهداری و استعمار وابسته است و به نوعی میتوان آن را موتور نظری پیشبرد استعمار و بردهداری طی چهار قرن گذشته دانست.
با این حساب، پاسخ به این پرسش که «آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟» بسیار ساده است. کافی است بنگریم و ببینیم نشانههای نژادپرستی در ایران وجود دارد یا نه؟ به نظرم آشکار و بدیهی است که هرکس این تعریف علمی و ابتدایی از نژادپرستی را بپذیرد و با چشمی دقیق و بیطرف به جامعه ایرانی بنگرد، پاسخ منفی قاطعی به این پرسش خواهد داد.
در ایران زمین تفاوت رنگ پوست مردمان هیچگاه اهمیتی نداشته و امروز هم ندارد. هرگز در ایران بر مبنای رنگ پوست یا هر شاخص زیستشناختی دیگری میان جمعیتهای انسانی تمایزی قدرتمدارانه تعریف نشده است. یعنی نه امروز گفتمانی ایرانی بر این اساس داریم و نه در گذشته داشتهایم. به همین ترتیب تبعیض و انگارهپردازی درباره گروههای بیگانه و غیرخودی (که در تمام جوامع وجود دارد) هرگز صورت بندی زیستشناختی و نژادمدارانه نداشته است و امروز هم ندارد. اصولاً در ایران زمین مفهومی همتای race وجود نداشته است و کلیدواژههایی مانندنژاد، گوهر، چهر و تخمه که در متون قدیمیمان فراوان دیده میشود، یکسره به روابط خویشاوندی مربوط میشود و هیچ ربطی به این پیشداشتِ نژادگرایانه مدرنِ ندارد. یعنی تخمه ونژاد و چهر در متون ایرانی همواره بر اساس تقسیم شدن جامعه بر واحدهای خانوادگی استوار بوده و نه تقسیم جمعیتهای انسانی بر اساس صفتهای زیستشناختی متفاوت والا یا پست.
در همه جوامع متون حماسی و منابع دینی نقاطی کلیدی هستند که تمایز «خودی» و «بیگانه» را رمزگذاری میکنند و بر خودبرتربینی و خوارشماری بیگانگان تأکید دارند. تحلیل متون مهمی مانند اوستا و شاهنامه و ادبیات عظیم ملی و دینی و عرفانی ایرانی به روشنی نشان میدهد که مخاطب فرهنگ ایرانی «انسان» در معنای عام آن بوده، بیآنکه اصولاً ارجاعی بهنژاد در معنی مدرنش دیده شود.
در ایران زمین هرگز نه دین نژادگرا داشتهایم، نه زیباییشناسی و ادبیات مبتنی برنژاد شکل گرفته و نه نظریهای علمی، دستگاهی سیاسی، فهمی اخلاقی یا ایدئولوژی ای فراگیر مبتنی بر مفهومنژاد (race) وجود داشته است.
ایرانیان به خاطر موقعیت جغرافیایی ویژه سرزمینشان از دیرباز در چهارراه آمد و شد گروههای جمعیتی گوناگون بودهاند و به همین خاطر در سراسر تاریخ کشورمان تأکید بر بازرگانی و ارتباط دوستانه با بیگانگان را میبینیم و انگارهسازیهایی که از اقوام و تیرههای گوناگون میبینیم همواره محترمانه و پرارج و مهربانانه بوده است.
به این ترتیب این پرسش پیش میآید که چرا برخی از سخنگویان امروز، ایرانیان را به نژادپرستی متهم میکنند؟ نژادپرستی معنایی دقیق و روشن دارد و نمودهایش هم شفاف و تیز و مشخص است. چطور ممکن است جامعهای که اهمیتی به رنگ پوست افراد نمیدهد و اصولاً ردهبندی و سلسله مراتبی بر اساس رنگ پوست را نداشته و ندارد، نژادپرست خوانده شود؟ بر چه مبنایی تمدنی که هیچ متن باستانی یا جدید مهمی در آن به تفاوت زیستشناختی نژادهای انسانی تأکید نکرده، نژادپرست قلمداد میشود؟ چطور ممکن است نمودهای رفتاری مشخص و تعریف شده و مشهوری که نژادپرستان را از غیرنژادپرستان متمایز میکند در جامعهای به کلی غایب باشد و باز انگ نژادپرستی به آن جامعه چسبانده شود؟ در شرایط امروزین که سخنگویان و گروههای سیاسی خاصی به الصاق این برچسب به ایرانیان اصرار دارند، این شائبه شکل میگیرد که شاید چیزی فراتر از گزارهای ساده را پیشارویمان داشته باشیم و منظور منسوب کردن ساده صفتی به ملتی نباشد. یعنی بسامد و تنوع و تکرار نژادپرست خواندنِ ایرانیان فراتر از آن است که بخواهیم به سادگی بیسوادی و نادانی گویندگان و ناآشناییشان با مفاهیم تعریف شده و روشن علمی را
دلیلِ آن بدانیم.
گویی در اینجا با گفتمانی روبهرو باشیم که با قصد و غرضی روشن و با خودآگاهی کامل «اشتباه میکند» و عینیت و شواهد و گواهان تجربی را نادیده میگیرد و مفاهیم جا افتاده و روشن علمی و روششناسی عقلانی مرسوم را نقض میکند.نژاد و نژادپرستی همواره تعبیرهایی سیاستزده و سلطهمدار بودهاند. امروز نیز همین کلمهها دستمایه «خطاهای مهندسیشده» و دروغهایی مکرر در مکرر شدهاند، تا همچون ماده خامی مفهومی خارج از بستر درست خویش به کار گرفته شوند و در بافتی دروغآمیز برای تولید مدارهایی تازه از سیطره و استیلا به کار روند.
آنچه امروز کشور ایران را از آسیب و آشوب حفظ کرده است و آنچه میتوانست سرزمینهای جنگزده و رو به ویرانی جدا شده از ایران زمین را از بلا حفظ کند، هویت مشترک تاریخی و خودانگاره ارجمندِ «ایرانی بودن» است و این همان است که مورد تاخت و تاز هواداران این گفتمانِ «خود-نژادپرست-گرا» قرار گرفته است.
نژادپرستی برچسبی ناخوشایند و نازیبا است که نادرستی علمیاش و پیشینه خونیناش در قرن گذشته به قدر کافی سنگین و اثرگذار بوده، تا توسط گروههای ایرانستیز همچون انگ و برچسبی برای حمله به هویت ملی ایرانیان به کار گرفته شود. این نکته که نژادپرستی هیچ ارتباطی با نمودهای مورد ادعای سخنگویان این جبهه ندارد، یا این حقیقت که کلمات در این گفتمان به عمد اشتباه به کار برده میشوند و گواهان آشکار و عیان با قصد و غرض تحریف میشوند، هیچ تأثیری در این میان ندارند، چرا که قصد گفتمانهایی فریبکارانه از این دست «تولید مدارهای سلطه» به هر قیمتی است و نه زایش قدرتی استوار و حقیقتمدار. قدرت استوار و هویتِ جمعی نیرومند تنها از تبارنامههای تاریخی دیرپا و همجوشیهای ژرف هویتها برمیخیزد. از اینرو است که هویتهای ساختگی و نوپا و مهاجم ناگزیر به جعل و دروغ و فریب روی میآورند، تا خود را با رقیبان کهنسالتر و نیرومندتر خود همتا بنمایند و چه بسا با همین مکر بر آنان غلبه یابند.
در این بستر پرسش از نژادپرستی ایرانیان یک گزاره بیاثر و خنثی علمی نیست. که کلیدی است بر دروازه هویت ایرانی و خشتی است از دیوار کجی که در کنار این دروازه بنا کردهاند. آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟ پاسخ علمی، عقلانی، رسیدگیپذیر، مستند و آشکار این پرسش برای هرکسی که اندکی تاریخ و جامعهشناسی بداند، یک «نه» قاطع است. اما ضرورت دارد که پس از اعلام این پاسخ منفی، این پرسش طرح شود که «چرا اصرار دارید مفهومی چنین پرت را به ملتی چنین پاکیزه از آن منسوب کنید؟»
دیدگاه تان را بنویسید