حال دانشگاه به گمانم خوب نیست/ از دانشجوی داده‌ ساز تا استاد ستاره سهیل/ «دورهمی» به این مدرک دانشگاهی خوشیم

کد خبر: 548662

حال دانش‌گاه به گمانم خوب نیست، چون نمی‌تواند کارهایش را خودش انجام دهد؛ چون دیدم روی نرده‌های دانشگاه، کف خیابان انقلاب، برگه‌های تبلیغی دست پسرک‌های داخل خیابان، درست روبروی کتاب‌فروشی‌ها یک تبلیغ جالب نگاشته شده است: «مقاله ISI» و تبلیغ بعدی این است: «نگارش پایان‌نامه».

حال دانشگاه به گمانم خوب نیست/ از دانشجوی داده‌ ساز تا استاد ستاره سهیل/ «دورهمی» به این مدرک دانشگاهی خوشیم
حال دانش‌گاه به گمانم خوب نیست/ از دانشجوی داده‌ ساز تا استاد ستاره سهیل/ «دورهمی» به این مدرک دانشگاهی خوشیم سرویس اجتماعی فردا؛ پرستو مرادی :

حال دانش‌گاه به گمانم خوب نیست، چون نمی‌تواند کارهایش را خودش انجام دهد؛ چون دیدم روی نرده‌های دانشگاه، کف خیابان انقلاب، برگه‌های تبلیغی دست پسرک‌های داخل خیابان، درست روبروی کتاب‌فروشی‌ها یک تبلیغ جالب نگاشته شده است تحت عبارت : «مقاله ISI» و تبلیغ بعدی این است: «نگارش پایان‌نامه».

وارد دانش‌گاه می‌شوم، روی تابلو ورودی نوشته‌اند: «دانش‌گاه مبدأ تحول‌هاست». یعنی جایگاه دانش در اینجاست و تولید دانش و فناوری از نقطه‌ای به نام دانش‌گاه رقم می‌خورد. اما مغازه‌ها و بازاری‌های انقلاب و آن تبلیغ‌ها چرا مقاله‌های دانش‌گاه را می‌نویسند؟ نکند حال دانش‌گاه خوب نیست! یا اگر حالش خوب است پس چرا دانش‌جویی که در دانش‌گاه حضور دارد، مقاله‌اش را کسی دیگر در خارج از دانش‌گاه می‌نویسد. یا اینطور بگویم: اگر دانش جایش در دانش‌گاه است، پس آن‌هایی که در ازای دریافت مبلغی پول به شما خط‌هایی تحویل می‌دهند، این خط‌ها چیست؟ دانش است؟ نیست؟ پس چیست؟ اصلا این تحول چیست؟ ارتباط تحول و دانش کجاست؟
بعد از عبور از سردر دانش‌گاه، وارد آزمایشگاه که می‌شوی و می‌بینی که دانش‌جویی از تحقیقات خود پاسخ خوبی دریافت نکرده است-دانش‌جویی که در ابتدای ورود به دانش‌گاه سراسری تعهد عدم کار و اشتغال به تحصیل داده است، هم باید هزینه‌ی زیادی برای پروژه‌ی تحقیقاتی خود صرف کند از جیب پدر گرامی‌اش (چون برای رشته‌های آزمایشگاهی هزینه اغلب بیش از گرنت و امتیازی است که دانش‌گاه می‌دهد، استاد هم که با وجود دانشجوهای دیگر وسع مالی‌اش اقتضا نمی‌کند، او را تمام و کمال حمایت کند!)، از سویی هم باید نتیجه‌ی مطلوب و مقاله‌ی خوبی سریع بدهد تا روز دفاع از پایان‌نامه که بگوید کارم جهانی یا حداقل ملی شد! و کسر نمره و جریمه‌ها را متقبل نشود- ناچارا به پدیده‌ی «داده‌سازی» روی ‌آورده است، که با کمترین هزینه و زمان، آن امتیازها را رقم بزند. به گمانم این رفتار نام دیگرش دروغ است، یعنی دارد به جامعه‌ی علمی دروغ می‌گوید، تقلب می‌کند، اینطور نیست از دید شما؟ از حیث دینی قصه بررسی نکنیم، از حیث انسانی و فطری که نگاه کنیم، اگر کسی جای دیگری بخواهد ادامه‌ی کار او را برود، چه سرنوشتی خواهد داشت؟

درد دیگر ماجرا اینجاست که بیرون دانشکده دانش‌جوی خسته‌ای را می‌بینی که استادش نیست. برخی استادها همچون ستاره‌ی سهیلی شده‌اند که دانش‌جو‌ی ایشان به سختی می‌تواند با او ارتباط برقرار کند و از او راهنمایی بگیرد. اگر استاد والا در آسمان تحقیق دانش‌جو حضور داشت، شاید راه‌حلی برای خطا، یافت می‌شد. از سویی جسارت و شهامت مطرح کردن اینکه «ای جمع علما! این فرضیه علمی رد است» در دانش‌جوها و استادهای ما نیست، چرا؟ مگر نه این است که حتی جواب نگرفتن خود نوعی پاسخ است، و یعنی این راه به منزل نمی‌رسد. چرا پس همه دنبال این هستند بگویند نظر و فرضیه ما درست بود؟ صغری و کبری می‌چینند که بگویند رنگ آبی ما، زرد دیده می‌شود‌ و همین می‌شود که پژوهش‌های ما در ورطه‌ی مستقل علمی پیش نمی‌رود.

رشد علمی به فرموده‌ی رهبری نیازمند دو چیز است: «ذخیره‌ی علمی و جسارت علمی». جسارت علمی به نوعی به معنای ابراز متفاوت دیدن و طرح یک فکر نو می‌باشد. اما دیده می‌شود در دانش‌گاه‌های تراز یک کشور، پروپوزال‌ دکتری‌ای (یعنی عالی‌ترین مقطع تحصیل) بعد از تصویبش مشخص شده که از قضای اتفاق دانش‌جوی دیگری موضوع بسیار مشابه آن را قبلا تصویب کرده، سؤال اینجاست که چرا به تصویب رسید و استاد نفهمید؟ به روز نبودن استادها، ضعف اطلاع‌رسانی پژوهش‌های دانش‌گاهی به یکدیگر، زحمت ندادن برخی استادها برای مطالعه‌ی پایان‌نامه و رساله‌ی دانش‌جوها عواقبش این می‌شود، آن دانش‌جو با موضوع تکراری هم باز برود دنبال موضوع! البته او باید می‌دانست جور استاد را باید بکشد، چون زنگ خطر آنجا به گوش رسید که موضوع‌های تکراری هر سال کلاس‌های درس استاد، تمرین‌های تکراری با وجود رشد افزون جهانی علم، سوال‌های امتحانی تکراری و جزوه‌ی درسی همان سال‌های پیش هنوز جاری بود در ذهن استاد. و شاید قصه همین است که چون ذخیره علمی و جسارت علمی نیست، تولید علمی که صنعت و اقتصاد را پویا کند، نیست.
دوستی می‌گفت: «دورهمی» مدرکی می‌گیریم و خودمان بین خودمان امور را ختم به خیر می‌کنیم». آن استاد به موضوع تحقیق دانش‌جوی این استاد ایراد وارد نکند، این استاد هم در این بده و بستان ملاحظه او را خواهد کرد و به گمانم بی‌دلیل نبود آن تبلیغ‌ها روی نرده‌های دانش‌گاه، چون تبلیغ جایی نصب می‌شود که مشتری هست.
می‌گویند زکریای رازی که به پدر شیمی کاربردی نام گرفت، دایرة المعارفی بود در علوم. رازی آن روزها اینترنت و میز و امتیاز هیئت علمی و بازار مقاله‌ی انقلاب را نداشت، اما به روز بود و دانشی گسترده داشت، پس چطور او پدرطب شد و دانش‌جوهای ما در نهایت یک فارغ از التحصیل بیکار؟
راستی سؤال آخر، اگر اعتقاد این است «زگهواره تا گور دانش بجوی»، فلسفه‌ی این نام «فارغ‌التحصیل» چیست؟
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت