خبرگزاری فارس: دیدار با خانواده شهید حمیدرضا نظام، مقصد این هفته اهالی قرآن برای دیدار با خانوادههای معظم شهدا بود که هیأتی متشکل از مهدی قربانعلی قاری قرآن، رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ و نمایندگان برخی از رسانهها خدمت خانواده این شهید عزیز رسیدند.
منزلی که در آن حمید رشد کرد و همانجا پیکرش تحویل مادر شد در این دیدار مادر شهید ضمن بیان برخی از ویژگیهای فرزندش گفت: بیش از 60 سال است که در این خانه زندگی میکنیم. دوران کودکی و نوجوانی حمید در همین منزل سپری شد و پیکرش را در هم در همین منزل تحویلم دادند. خدا به من سه پسر به نامهای حمید، سعید و مجید داده که هر سه آنها با هم راهی جبهه شدند و از بین آنها حمیدرضا در جریان عملیات مرصاد شهید شد.
اگر شهید شوی خانه را آتش میزنم بعد از شهادت حمید خیلی بیتابی میکردم و ناراحت بودم البته قبل از شهادتش هم این را گفته بودم که از شهادت تو تاب نمیآورم حتی تهدید کرده بودم که اگر شهید شوی خانه را آتش میزنم. وصیتنامهای که مادر را آرام کرد هنگامی که خبر شهادت حمید را آوردند منزل نبودم و وقتی بازگشتم دیدم دوستان و اقوام در منزل ما جمع شدهاند حتی پزشک هم آوردهاند که قبل از گفتن خبر یک آمپول آرامبخش به من بزند. وقتی خبر را شنیدم بیهوش شدم و هنگامی که به خود آمدم یکی از دوستانش را دیدم که به من گفت: حمید قبل از شهادت یک وصیت نامه ویژه شما نوشت و به من گفت: اگر شهید شدم فوراً این وصیتنامه را به مادرم برسان. وقتی وصیتنامه را خواندم به ناگاه آرام شدم و گویا آبی روی آتش بود.
شاعر «روح منی خمینی، بتشکنی خمینی» حمید شاعر، سراینده سرود و برخی اشعار انقلابی بود و حتی شعار معروف «روح منی خمینی، بت شکنی خمینی» از سرودههای حمید است. به جز اینها قاری قرآن بود و صدای زیبایی داشت. روحانی محل مرحوم احمدی جلسه قرآنی برپا کرده بود که حمید هم در جلسه قرآن وی شرکت میکرد و به دلیل صوت خوش مدام جایزه میگرفت.
کارگردان سه برنامه تلویزیونی مرتبط با جنگ به جز اینها در ایام جوانی در رادیو و تلویزیون هم فعال بود و سه سال برنامه «ایران در جنگ» و برنامههای «رویدادهای جبهه» و «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» را کارگردانی کرد. اما علاقه اصلیاش قرآن کریم بود و در کنار تلاوت قرآن حفظ قرآن را هم آغاز کرده بود. سال دوم دبیرستان بود که برای آواز اپرا تست میگرفتند. من و پدرش مخالف حضور حمید در این کار بودیم، اما رضایت دادیم که تست بدهد زیرا گمان میکردیم که قبول نمیشود اما در تست برای خواندن اپرا انتخاب شد. پدرش به او گفت: اگر میخواهی سمت هنر بروی باید از هنر در راه درست استفاده کنی و به واقع او هم به این توصیه پدر عمل کرد و به ساخت سرودهای انقلابی پرداخت.
مادر جان آرزویی جز شهادت ندارم برای سلامتی من نذر و نیاز نکن چند مرتبه در منطقه مجروح شد تا اینکه در عملیات کربلای 5 به شدت مجروح و از ناحیه گردن و پا ترکش خورد و حتی پرده گوشش هم پاره شد. هنگامی که به بیمارستان رفتم بسیار حال و روز بدی داشت تا من را دید گفت: مادر من حسرت و آرزوی شهادت دارم خواهش میکنم برای سلامتی من نذر و نیاز نکن. بسیار مهربان و بخشنده بود و هر آنچه داشت به دیگران هدیه میداد. بعد از شهادت حمیدی یکی از همرزمانش نزد من آمد و گفت: یک شب در منطقه هوا بسیار سرد بود و من هنگام پست میلرزیدم، حمید آمد و پولیورش را به من داد تا گرم شوم، فردای آن روز پولیور را برایش بردم و از او تشکر کردم اما حمید پولیور را به من هدیه داد و دیگر از من پس نگرفت.
فرماندهای که خود را سیبزمینی پوستکن معرفی میکرد فرمانده گروهان بود و در منطقه آرپیجی هم میزد اما به ما میگفت: در جبهه برای رزمندگان سیبزمینی پوست میکنم. به ساده زیستی بسیار اهمیت میداد و شب عروسیاش به نسبت 30 جزء قرآن 30 نفر از مؤمنان را دعوت کرد و میهمانی سادهای برگزار کرد. پس از شهادت حمید طبع شعر من هم به راه افتاد و اشعاری را میسرودم و از آن زمان تاکنون در محافل و مجالس مختلف اشعار حمید و برخی اشعار خورم را برای مردم میخوانم. سعی من این است که راهش را ادامه دهم.
دیدگاه تان را بنویسید