اولین عکس مخابره شده از رحلت امام ۱۸ هزار دلار فروخته شد

کد خبر: 534329

برخی از مسئولین ما هرکار فرهنگی و غیرفرهنگی را در جهت رشد و پیشرفت خودشان تفسیر می‌کنند. یعنی خیلی ساده بگویم بعضی هاشان گوجه کارند. الان می‌خواهند گوجه بکارند تا دو ماه دیگر بار بدهد. گردو کار نیستند که الان بکارند ده سال دیگه بار بدهد. می‌گویند ده سال دیگر ما مسئول نیستیم الان کاری کن که ما فیلم و عکسش کنیم و رسانه‌ای کنیم.

اولین عکس مخابره شده از رحلت امام ۱۸ هزار دلار فروخته شد
حسن رحیمی عکاس
سرویس اجتماعی فردا؛ سلام گنبد نوشت: حسن رحیمی از هنرمندان پیشکسوت هنر نمایش و عکاسی گنبدکاووس و صاحب بزرگ ترین مجموعه‌ عکس از رحلت امام خمینی (قدس سره الشریف) است.

او چندی پیش با حضور در ویژه برنامه "شاهد عینی" کافه کتاب سلام به بیان مشاهدات خود از روزهای رحلت امام و خاطرات نهفته در پس عکس‌هایش پرداخت. ناگفته‌هایی که چاشنی نقد به برخی مدیریت‌های فرهنگی و هنری را به همراه داشت. مشروح گفته‌های این هنرمند برجسته گنبدی در این نشست در ادامه می‌آید: ز دانا بپرسید پس دادگر، که فرهنگ بهتر بود یا گوهر / چنین داد پاسخ بدو رهنمون، که فرهنگ باشد ز گوهر فزون / ز گوهر سخن گفتن آسان بود، که فرهنگ آرامش جان بود / گوهر بی‌هنر زار است و خوار است و سست، به فرهنگ باشد روان تندرست (شاهنامه، فردوسی) هر تحول فرهنگی در این شهر، مرا به وجد می‌آورد من سپاسگزارم از دوستان عزیزی که این فرصت را ایجاد کردند تا خدمت عزیزان باشیم. هر تحول فرهنگی هرچند کوچک در این شهر به وجود بیاید، ما را به عنوان کسی که وابستگی به شهر و مردم آن داریم، به وجد می‌آورد. آدم لذت می‌برد از اینکه در یک شهر کوچکی مثل گنبد که در حاشیه این کشور زندگی می‌کنیم اما بچه‌ها سعی می‌کنند در بطن مسائل فرهنگی نقشی داشته باشند و این به نظر من خیلی ارزشمند است و جای تقدیر دارد. علی رغم اینکه ۵۰ تا ۶۰ عکس چاپ شده از رحلت امام داشتم، فراموش کرده بودم تا در این ایام بتوانیم جایی نمایشگاهی بزنیم و ارائه دهیم. بنابراین وقتی دوستان تماس گرفتند، استقبال کردم. وقتی برای این جلسه به دنبال کتاب چاپ شده از عکس‌هایم گشتم و در اینترنت جست و جویی کردم، دیدم عکس‌هایی که در صفحه اول اغلب رسانه‌ها استفاده شده، عکس‌هایی است که من گرفتم. این برای خودم جالب توجه و تعجب آور بود. امروز بنا به مناسبت باید از قصه روز ۱۴ خرداد و رحلت امام خمینی و دیده‌هایم بگویم.

حسن رحیمی عکاس
عکاسی خبری ایران پس از وقوع انقلاب در جهان مطرح شد

جالب است بدانید که امروز وقتی صحبت از عکاسی خبری (فتوژورنالیسم) در دنیا می‌شود، نامی از ایران هم می‌آید. ایران در ۲۲-۲۳ سال قبل جایگاهی در عکاسی دنیا نداشت و چند عکاس بیشتر نداشتیم. اما چرا اسم ایران در فتوژورنالیسم مطرح است؟ علتش را باید در زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ جستجو کرد. این زمان مصادف شد با رواج دوربین‌های کوچک در جهان؛ به عبارت بهتر وقوع انقلاب همزمان شد با مردمی شدن عکاسی در دنیا. تا پیش از این تنها عده معدودی به عنوان عکاس خبرنگار یا عکاس حرفه‌ای فعالیت داشتند. به این ترتیب مردم شروع کردند به عکس برداری از وقایعی که در سال‌های انقلاب در کشور اتفاق می‌افتاد و پای این عکس‌ها به نوعی به مطبوعات و خبرگزاری‌ها کشیده می‌شد. طیف وسیعی از مردم گزارشگر جریان‌های انقلاب اسلامی شدند. انقلاب اسلامی خبر خاص کشور ما بود و عکس‌هایش جریان جدیدی را در دنیا راه انداخت. از جمله وقایعی که این مساله را تشدید کرد، رحلت امام خمینی در سال ۶۸ بود. در روز تشییع جنازه، دست کم ۵۰۰۰ عکاس رسمی و غیررسمی ایرانی و خارجی حضور داشتند. در محل کنونی مصلای تهران - که آن زمان یک زمین وسیع خالی بود - باندی برای هلی‌کوپتر حامل خبرنگاران و عکاسان درست کرده بودند که هر ده دقیقه پرواز می‌دانند تا بتوانند این جمعیت را از بالا عکاسی کنند. سیل جمعیت عکاسان را هدایت می‌کرد هجوم جمعیت به شما اجازه نمی‌داد مسیر عکاسی را انتخاب کنی. هر عکاس هرجا که بود پیرامونش را می‌توانست عکاسی کند و با سیل جمعیت به نقطه دیگری هدایت می‌شد. من در آن روز دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران امتحان داشتم. در پارکی که ضلع جنوب غربی دانشگاه و دور میدان انقلاب بود نشسته بودم تا کمی درس بخوانم. رفت و آمد زیاد هلی‌کوپترها اجازه درس خواندن به من نداد و مرا کنجکاو کرد که چه اتفاقی افتاده است؟! به سمت دانشکده راه افتادم که متوجه شدم مردم حس و حال همیشگی را ندارند. نزدیک‌تر شدم دیدم همه دارند گریه می‌کنند. یکی به درخت تکیه داده، یکی به دیوار؛ جمعی از دانشجوها روی زمین نشستند و دارند گریه می‌کنند. عکسش هم هست، روزنامه‌ای پهن کردند و روی زمین دور روزنامه جمع شده‌اند. اولین چیزی که به چشمم آمد پوستری بود که با دست خط نوشته بودند و رحلت امام را به مردم تسلیت گفته بودند.

حسن رحیمی عکاس
شهر بدون دستور تعطیل شده بود

چند قدمی که رفتم ناخودآگاه با خودم گفتم: ای داد، دوربینت کو؟ این جمله را گفتم و بلافاصله از دانشگاه آمدم بیرون. مشکل از همین جا شروع شد. وقتی سراغ دوربین رفتم، دیدم دو حلقه فیلم سی و شش تایی بیشتر ندارم. کل عکاسی‌های شهر بسته بود. شهر بدون اینکه کسی دستوری بدهد تعطیل شده بود. این جور اتفاق‌ها (مانند رحلت امام) در زندگی یک عکاس ممکن است یک یا دوبار اتفاق بیافتد؛ بنابراین من با پرس و جو، منزل به منزل برای یافتن حلقه فیلم به سراغ عکاسان رفتم تا بتوانم حلقه‌های کافی تهیه کنم. دو دوربین داشتیم و دو لنز که یکی از دوستان من حسین حاج مرادخانی دائماً آن‌ها را عوض می‌کرد. اولین جایی که عکاسی کردم، همان پوستر و محیط دانشگاه تهران و حرکت‌های دانشجوها بود. ما هفت روز عکاسی کردیم؛ اصلاً در این هفت روز مراسم تعطیل نشد. چند روزی از مراسم مصلی بود - تا وقتی نماز خوانده شود - و پس از آن به سطح شهر آمد. من عکس‌هایی دارم که ۵:۳۰-۶ صبح گرفتم و مردم خواب آلود هستند، عکس‌هایی از بهشت زهرا دارم، روی تانکر آبپاش از کودکان و مردم، و در موقعیت‌های دیگر. مجلس عزایی به وسعت تهران. اولین عکس مخابره شده از رحلت امام (ره) ۱۸ هزار دلار فروخته شد بعضی عکاس‌ها را می‌دیدم که خود گریه می‌کنند و سینه می‌زنند و یادشان رفته که باید عکاسی کنند. حس مردمی و جمعیتی که سیاه پوش بودند به گونه‌ای بود که خود عکاسان گاهی سوژه عکاسی می‌شدند. من عکاس ژورنالیستی نبودم و این فرصتی بود تا ترکیب بندی و عناصر هنری را در عکس‌هایم رعایت کنم، در حالی که برای عکاسان خبری آن رو سرعت ثبت وقایع و مخابره بسیار مهم بود. اگر در عدد اشتباه نکنم، اولین عکسی که از تشییع جنازه امام به اروپا مخابره شد در آن زمان ۱۸ هزار دلار فروخته بودند. ما در واقع همزمان کار هنری و ژورنالیستی را تجربه می‌کردیم. روزنامه حضور پررنگی داشت / همه سر بودند نکته جالب دیگر ارتباط عجیب مردم با روزنامه‌ها در آن روزهاست. روزنامه در کف اتوبوس، خیابان، نانوایی، روی دیوار و.. همه جا حضور داشت و تیترهای خوبی هم مانند "روح خدا به خدا پیوست" داشت. من تصمیم گرفتم روی روزنامه‌ها کار کنم و عکس‌های بسیاری در این زمینه دارم. سعی کردم تک تک عکس‌ها را به تصویری از حضرت امام یا نوشته یک روزنامه مستند کنم تا در هر زمان و به هر سرزمین که این تک عکس ممکن است برود، مشخص شود برای کجا و چه واقعه‌ای است. در برخی از عکس‌ها فقط سرها هستند که دیده می‌شوند و پیراهن‌ها همه مشکی است. آدم‌ها هویت خودشان را از دست داده‌اند؛ یعنی پا، دست، لباس و ژست همه از بین رفته و همه سر هستند. فقط یک سر که برای یک کار مشخص کنار همدیگر قرار گرفته‌اند. شاید چهره‌های سرشناسی هم در میان جمعیت بودند اما همه در همدیگر حل شده بودند؛ مهم نبود چه کسی دکتر است یا مهندس یا دانشجو یا .. حضور کودکان و زن‌ها هم بسیار پررنگ بود. کسی دغدغه‌اش این چیزها نیست حوزه هنری گلستان کتابی از برخی عکس‌ها من چاپ کرده است. البته متاسفانه کیفیت خوبی ندارد. من از تشییع جنازه بالغ بر ۱۰۰۰ عکس دارم، از اعزام به جبهه‌ها و بازگشت رزمنده‌ها یا تشییع پیکر شهدای گنبد بیش از ۴۰۰۰ فریم عکس دارم. بارها و بارها به مسئولین هم گفتیم، در تلویزیون صحبت کردم ولی متاسفانه کسی دغدغه اش این چیزها نیست. دستگاه‌هایی هم داریم مثل بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی؛ با اینکه بارها به ایشان گفتم بیایید این ها را کتاب کنیم، چاپ کنیم به نام خودتان هم باقی می‌ماند اما خبری نشد. گاه ممکن است برنامه‌ای در پیش باشد، بنیاد شهید دو روز مانده می‌آید و فکر می‌کند همه آن ۴ هزار عکس چاپ و قاب شده است؛ فقط کسی را می‌خواهد که روی دیوار نصبش کند! کسی نمی‌آید قبلش صحبت کنیم، این فریم‌ها باید دسته بندی و چاپ بشود. صحبت از هزینه چاپ که می‌شود، بلافاصله راهشان را می‌کشند و برمی‌گردند!

حسن رحیمی عکاس
گفتند کجا بودی ما دنبال تو می‌گشتیم!

دوستان علاقه دارند کاری هم انجام دهند اما ظاهرا از هزینه‌هایش خبر ندارند. مثلا بنیاد شهید یا حفظ آثار وقتی صحبت کردم، گفتند کجا بودی ما دنبال تو می‌گشتیم! صحبت‌ها که شد و متوجه شدند این کار هزینه دارد، دیگر خداحافظ و با ما کاری نداشتند! کار خوب می‌خواهید انجام بشود، هزینه دارد. این که گناه ما نیست. شما جایی را پیدا کنید بدون هزینه این کار را انجام دهند، ما عکس هامان را رایگان می‌دهیم. گاهی در خلوت خودم به این صرافت می‌افتم که این کتاب مثلا ۵۰ میلیون بیشتر خرج ندارد. خب ۵۰ آدم نفری یک میلیون بدهند، می‌شود ۵۰ میلیون تومان. کتاب که چاپ شد به اندازه یک میلیون تومان به او کتاب بدهیم. حالا او می‌خواهد کتابش را هدیه بدهد یا بفروشد یا نگه دارد. با مشارکت هم می‌توان کارهای بزرگی را انجام داد. کارهایی که متاسفانه هنوز نشده است. گفت: کی مرده کی زنده! ما کتاب عکسی نداریم که گنبد را معرفی کند. کتاب عکسی که منطقه را معرفی کند به گردشگران دنیا؛ یک چنین شهری هست این هم زیبایی‌هایش. ۲۰ سال پیش از این به شهردار گنبد گفتم، شما به ما کمک کنید تا با کمک عکاسان گنبدی، گنبد را عکاسی کنیم. گفت خب می‌خواهی چکار کنی؟ گفتم عنوان این هست: "گنبد شهری که بود، گنبد شهری که هست". هم قدیمی‌های گنبد را عکاسی کنیم و هم جدید. گفت برای کی می‌خواهی؟ برای چی؟ گفتم برای صدسال بعد می‌خواهم. خنده‌ش گرفت، گفت کی مرده کی زنده!! گفتم اگر صد سال قبل این کار را می‌کردند تو الان تصاویرشان را داشتی. گفتم شما به عنوان شهردار الان چی داری اینجا؟ از صدسال قبل گنبد دوتا عکس به من نشان بده. گفت ما نداریم. هیچ آرشیوی ندارند. حتی کمک ابتدایی را هم حاضر نیستند انجام بدهند. تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی، گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش! متاسفانه با مقوله فرهنگ آشنا نیستند. برخی مسئولین گوجه کارند! برخی از مسئولین ما هرکار فرهنگی و غیرفرهنگی را در جهت رشد و پیشرفت خودشان تفسیر می‌کنند. یعنی خیلی ساده بگویم بعضی هاشان گوجه کارند. الان می‌خواهند گوجه بکارند تا دو ماه دیگر بار بدهد. گردو کار نیستند که الان بکارند ده سال دیگه بار بدهد. می‌گویند ده سال دیگر ما مسئول نیستیم الان کاری کن که ما فیلم و عکسش کنیم و رسانه‌ای کنیم. فردوسی بزرگ هزار سال پیش فهمیده بود (اشاره به شعر ابتدایی) مهم ترین مساله فرهنگ است. امروز خود مساله فرهنگ هم در جامعه ما تعریف‌های متعددی پیدا کرده است. یعنی کسی شفاف نمی‌گوید که چه کاری فرهنگی هست و چه کاری نیست. این مشکل بزرگی است. چون یک عده هستند می‌گویند ما کار فرهنگی می‌کنیم، بودجه جذب می‌کنند در حالی که اصلا کار فرهنگی نمی‌کنند! کسی نیامده به من بگوید شما هم یک جلسه بیایید! متولی فرهنگ اصلا معلوم نیست چه کسی است؟ وقتی می‌خواهند اعتبارات را تقسیم کنند، می‌گویند آن‌ها که کار فرهنگی می‌کنند بیایند جلو! بعد ما می‌فهمیم چقدر آدم در این مملکت کار فرهنگی می‌کنند! من سی سال است که می‌شنوم در فرمانداری مثلا درباره فرهنگ شهر جلسه تشکیل می‌شود. در این مدت هیچ وقت کسی نیامده به من بگوید شما هم یک جلسه بیایید! سی سال است که ما داریم فرهنگ تدریس می‌کنیم. من دارم هنر تدریس می‌کنم و من بیشتر می‌توانم آشنا باشم با دغذغه‌های فرهنگی این شهر. زمانی متوجه می‌شوند که جنازه‌ی ما را از این خیابان رد می‌کنند به سمت امامزاده یحیی بن زید (علیه السلام) و وقتی برگشتند متوجه می‌شوند! نگاه قومیتی را کنار بگذاریم و وسیع تر ببینیم دغدغه‌ی شهر ما نگاه قومیتی است؛ نه نگاه اندیشمندانه و خردمندانه. این شهر پتانسیل زیادی برای موفق شدن دارد؛ مشروط به اینکه اول نگاه قومیتی را کنار بگذاریم. آدم‌ها را به تناسب شخصیتشان به تناسب استعدادشان به تناسب توانایی‌هاشان و انسان بودنشان احترام بگذاریم. باید این واقعیت را بپذیریم که در گنبد ترکیبی از قومیت‌های مختلف را داریم. این به نظر من ظرفیت بسیار ارزشمندی است. بنابراین ابتدا باید نگاه قومیتی را کنار بگذاریم و دوم اینکه نگاه‌هایمان تا پیش پاهایمان نباشد. یک مقدار وسیع تر استعدادهای این شهر را ببینیم. یک مقداری نگاه دورتری داشته باشیم. آن موقع این شهر می‌تواند موفقیت‌های بیشتری داشته باشد. همین فرهنگ‌های مختلف چون در کنار همدیگر زندگی کردند بسیاری از ناهنجاری‌های همدیگر را انتقاد کردند و کنار گذاشتند و پالایش خوبی پیدا شد. اما متاسفانه نگاه قومیتی همچنان ما را رنج می‌دهد. این نگاه بسیار بدوی است و این نگاه را باید از شهر دور کرد تا پیشرفت کند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت