سرویس سبک زندگی فردا؛ علیرضا شاطری، سردبیر: برای منی که مکتب قرآن رفته بودم و خواندن و نوشتن را یاد گرفته بودم کلاس اول به شدت حوصله سربر بود برای همین هم شدم مبصر کلاس که زیاد شلوغ نکنم.
مدرسه ما در محله فقیر نشینی از قم بود کنار ریل راه آهن و پر از بچه هایی با خانواده های نه چندان سطح بالا البته ما هم چندان پولدار نبودیم پدرم طلبه بود و تنها درآمدش شهریه ناچیز طلبگی و حق التدریس های کم دانشگاه بود.
در همچین شرایطی که تامین مالی عادی زندگی هم برای خودش مشکلی بود، روز معلم تبدیل می شد به یک معضل که حالا چه ببریم مدرسه.
سال اول، آشنایی چندانی با موضوع روز معلم نداشتم مادرم اما یادش بود وقتی رسیدیم به روز معلم مادرم دو تا شیرینی خوری بلور قشنگ اما ساده و ایرانی خرید شبش هم کیک درست کرد. کیک درست کردنی که در آشپز خانه کوچک زیر پله و بدون فر و ظرف تفلون کار چندان راحتی نبود بعد هم یک شاخه میخک خرید. کیک را تزئین کرد و داخل شیرینی خوری چید بعد سلفون کشید و کادو کرد. آخر هم گل میخک را گذاشت و تبریک روز معلم با خط خرچنگ قورباغه من!
آن هفته صبحی بودیم. رسیدم مدرسه و با کلی ذوق و شوق کادو را گذاشتم روی میز معلم محترم راه افتاد توی کلاس و یکی یکی کادو های بچه ها را گرفت دو ردیف اول کلاس 45 نفره مان را رد کرد و رسید به آخرین نیم کت ردیف سوم که جای من بود.
کادو را بعش تعارف کردم و تبریک گفتم . دست زد گفت چیه؟ گفتم آقا کیک دستپخت مادرمه با یه شیرینی خوری بلور . با تحقیر نگاهم کرد و گفت: همین؟ چیز دیگه نیاوردی؟ جلوی همه کلاس بور شده بودم و ضایع باید کاری می کردم.
ایستادم زل زدم توی چشم هایش گفتم: آقا بالاخره کاچی بعض هیچی. نمی آوردم خوب بود؟
حالا اقا معلم جلوی کل کلاس بور شده بود. با غیض نگاه کرد و رفت میز بعدی.
از آن سال یاد گرفتم برای هیچ معلمی کادو نبرم تا نه تحقیر شوم نه مجبور باشم تحقیر کنم.
دیدگاه تان را بنویسید