سرویس اجتماعی فردا؛ هفته نامه نخل جنوب استان بوشهر نوشت: نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از جوامع، همواره در کلانشهرها، آمار آسیب های اجتماعی نظیر، دزدی، اعتیاد، طلاق و... در مقایسه با سایرشهرها بالاتر است. جامعه ایران نیز از این اصل مستثنی نیست و خصوصا در موضوع طلاق شاهد افزایش آمار طلاق در کلانشهرها به دلیل وجود فرهنگ های مختلف و مهاجرین زیاد و همچنین کم شدن ارتباطات میان فردی، هستیم. بر اساس آمار موجود در سال نود و سه، 163 هزار و 569 طلاق در کشور ثبت شده است که بیشترین سهم طلاق مربوط به سه کلانشهر یعنی تهران، خراسان رضوی و اصفهان است. یعنی روزانه چیزی حدود 448 طلاق در کشور ثبت می شود. این در حالی است که شهرهایی نظیر ایلام، خراسان جنوبی، کهکیلویه و بویراحمد و یزد کمترین آمار طلاق را به خود اختصاص داده اند. با توجه به این آمارها این سوال مطرح می شود که چرا زندگی زناشویی در شهرستانها، پایدارتر از تهران است؟ شاید بتوان موارد زیر را به عنوان مهمترین دلایل برای این امر برشمرد: 1- یکی از مهمترین دلایل این تفاوت، آشنا شدن جوانان با زندگی مدرن و نوع آشنایی و چگونگی آشنا شدن افراد با یکدیگر است. در شهرهای
کوچک و سنتی معمولاً طبق آداب و رسوم سنتی افراد با یکدیگر آشنا می شوند و ازدواج صورت می گیرد، در صورتی که در کلانشهرها به دلیل وجود ارتباطات غیرحضوری و آشنا شدن افراد از طریق شبکه های مجازی که البته این امر به شهرهای کوچک هم نیز سرایت کرده، افراد کمتر طبق آداب و رسوم گذشته ازدواج می کنند، بند و قیود از بین می رود و افراد طبق افکار اومانیستی و پست مدرن به راحتی مزدوج می شوند و به راحتی از هم جدا می شوند. در شهرهای مهاجرپذیر نیز به دلیل اینکه در این شهرها افراد مهاجر زیاد هستند کمتر طبق آداب و رسوم شهرهای خود عمل می کنند و کمتر در قید و بندهای سنتی ازدواج می کنند و از آنجا که در این شهرها کمتر مورد توجه قرار می گیرند و کسی آن ها را نمی شناسد قبح طلاق برای آن ها کمرنگ شده و طلاق برای آن ها به راحتی اتفاق می افتد. در صورتی که در شهرهای کوچک و سنتی افراد همدیگر را می شناسند و افراد سعی می کنند طلاق را راه حل نهایی برای زندگی خود قرار ندهند. یکی از علل فرهنگی ای که در شهرهای بزرگ سبب شد طلاق رو به افزایش بنهد، نبود سازش و سازش دهندگان بود. در شهرهای کوچک همچنان مفاهیمی نظیر ریش سفید و بزرگ محل وجود دارد و با
وجود این افراد، بسیاری از تنش ها فیصله می یابد، اما در شهرهای بزرگ و با افزایش فردگرایی و انزوا، دیگر شاهد ریش سفیدی که حرفش فصل الخطاب باشد، نیستیم و قبح طلاق خیلی راحت در حال شکستن است و برخلاف شهرهای کوچک افراد چون شناخته شده نیستند به راحتی می توانند طلاق و تنهایی خود را پنهان کنند، اما در شهرهای کوچک قبح این مساله همچنان پابرجاست. 2- یکدست بودن اعتقادات دینی و پایبند بودن به خانواده و زندگی در شهرهای کوچک و سنتی به نسبت شهرهای بزرگ بیشتر است. در شهرهای بزرگ به دلیل زندگی مدرن و برخورداری ارتباط بیشتر با دنیای خارج، اعتقادات دینی و احترام به سنن قدیمی کمرنگ تر شده و آنچه که نیز هست در ظاهر وجود دارد که این امر موجب می شود منطق ازدواج در شهرهای بزرگ حول مسائل زودگذر و مادی گونه باشد که در نهایت منجر به طلاق می شد. 3- چشم و هم چشمی در زندگی به عنوان یک معضل بزرگ هم در شهرستان های کوچک و هم در شهرستان های بزرگ یکی دیگر از عوامل طلاق به شمار می رود ولی این امر در کلان شهرها بیشتر اتفاق می افتد و در شهرهای کوچک به دلیل اینکه امر ازدواج یک کار پسندیده به شمار می رود، چشم و هم چشمی در امر ازدواج بیشتر از
طلاق اتفاق می افتد. به طور کل می توان گفت آثار مدرنیسم بر خانواده های کوچک و سنتی نسبت به خانواده های بزرگ کمتر تأثیر گذاشته است. مثلاً وقتی به شهرهایی مثل سیستان و بلوچستان و ایلام و کهکیلویه و بویراحمد می رویم، می بینیم هنوز مردم با فرهنگ و آداب و رسوم گذشته زندگی را اداره می کنند و آثار مدرنیسم بر زندگی آن ها به طور صددرصد غالب نشده است و فرهنگ بومی در امورات زندگی آن ها به ویژه امر ازدواج حاکم است. اما وقتی به شهرهای بزرگ مثل تهران، فارس و یا شهرهای مهاجرپذیر مثل قم، خراسان رضوی و یا خوزستان می رویم با فرهنگ ها و مردمان متنوعی روبه رو می شویم و جامعه حالت یکدست بودن خود را از دست می دهد و هر کسی زندگی متفاوت خود را دارد و کسی کاری به دیگری ندارد که این امر در شهر بزرگ تهران بیشتر مشهود است. با این شرایط قطعا شیوه زندگی شهرهای بزرگ و مهاجرپذیر بر شهرهای کوچک نیز تأثیر می گذارد. به طور مثال یک فرد که از شهر کوچک و سنتی ایلام به تهران مهاجرت می کند با دنیای بزرگتری روبه رو می شود که در آن انسانها فردگرایی و انزوای بیشتر و زندگی متفاوت تری دارند. این فرد با بازگشت به شهر خود ممکن است فرهنگ و سنت شهر خود
را فراموش کند و یا سعی در التقاط آن با فرهنگ شهر بزرگتر کند و این یک باب می شود در شهرهای کوچک که بر زندگی دیگر همشهریهای خود نیز تأثیر می گذارد. حال فرض کنیم این امر توسط افراد بیشتری صورت گیرد، خب مسلماً مدت زمان کوتاهی طول نمی کشد که شهرهای کوچک، تحت تأثیر فرهنگ شهرهای بزرگتر دچار فراموشی و یا نابودی فرهنگ بومی خود میشوند. به همین خاطر می توان گفت اگرچه آمار طلاق در شهرهای کوچک و سنتی به نسبت شهرهای بزرگ کمتر است، ولی با توجه سوغات فرهنگی که مهاجرین هنگام بازگشت به شهرخود می آورند، افراد در تعارض فضای سنتی و فضای مدرن قرار می گیرند و در آخر این شهرهای کوچک نیز در آینده ای نزدیک ممکن است به بالا رفتن آمار طلاق دچار شوند. در شهرهای مهاجرپذیر با جمعیت بالا به دلیل افزایش معضلاتی چون بیکاری و اعتیاد آمار طلاق بیشتر می باشد، همچنین در این شهرها به دلیل افزایش معضلاتی چون افسردگی، افزایش بیماری های روحی و روانی، افزایش ارتباطات نامشروع و دور از دسترس و... درصد آمار طلاق به نسبت شهرهای کوچک و سنتی بیشتر است. در شهرهای کوچک و سنتی توقع افراد نسبت به یکدیگر کمتر است و افراد به حداقل ها راضی می شوند، چرا که
افراد نسبت به یکدیگر چشم و هم چشمی کمتری دارند در صورتی که در کلان شهرهایی مثل تهران، خراسان رضوی، اصفهان و یا فارس افراد ازدواج را امری می دانند برای رسیدن به نداشته ها و آرزوهای ایده آلی خود و در صورتی که این آرزو برآورده نشود سبب اختلاف بین زوج ها می شود و ممکن است منجر به طلاق شود. با این اوصاف، نتیجه می گیریم امر طلاق یک پدیده صرفاً اجتماعی نیست که دلایل آن را فقط در اجتماع دید، بلکه پدیده ای است که تحت تأثیر دلایل بسیار اتفاق می افتد که این دلایل همانطور که برشمردیم در کلان شهرها و شهرهای مهاجرپذیر بیشتر می باشد، اما نباید از آمار تدریجی طلاق در شهرهای کوچک نیز غافل ماند چرا که امروزه در دنیایی زندگی می کنیم که فناوری اطلاعات بسیار بر زندگی تأثیر می گذارد و چه بسا که به دلیل همین ارتباطات گسترده شهرهای کوچک نیز تحت تأثیر کلانشهرها دچار تغییر و دگرگونی بسیار شوند که این امر نیز فارغ از پدیده طلاق نیست. سخن آخر: دست آخر می توان اینطور ادعا کرد که در شهرهای بزگ به دلیل مهاجرت های گسترده ای که از اقوام وفرهنگ های مختلف صورت میگیرد، ارتباطات میان افراد به نسبت شهرهای کوچک بسیار کمتر است و از سویی دیگر
روحیه مصرف گرایی، تجمل گرایی و مدرنتیه شدن در این شهرها بالاتر می باشد در نتیجه امر طلاق به راحتی و با قبح کمتری صورت میگیرد. در حالی که در شهر های کوچک کمتر شاهد مولفه های طلاق هستیم و عرف و فرهنگ حاکم بر شهرهای کوچک کمتر افراد را به طلاق سوق می دهد و قبح این فعل در این شهرها همچنان پابرجاست ضمن آن که به دلیل نزدیکی بیشتر افراد به یکدیگر و استحکام بیشتر ارتباطات، کمتر شاهد طلاق هستیم.
دیدگاه تان را بنویسید