وارث: نزول برکات برای مومنین
در جلسه اول عبارتی را خواندیم که راجع به این بود که توبه و استغفار مستند به آیات و روایات موجب نزول برکت است. سوال شد که نزول برکات آسمانی که در بسیاری از کشورهای کفر است، جریانش چطور است؟ این بحث سه ضلع دارد. ضلع اولش این بود که برکات آسمان و زمین فرق دارد با ابواب کل شیء. در باز کردن غیر از برکت نازل کردن است. گاهی پای درختی می توانیم آن قدر آب ببیندیم که ریشه هایش بگندد.
ضلع بعدی جواب این بود که اشکال در فرض مسئله است. گاهی ما آنقدر خودمان را بی اشکال و خوب جا می زنیم که بقیه را اهل بدی و زشتی می دانیم. ما هم کارمان در خیلی از جاها زشت است، چه فردی و چه اجتماعی. دروغ که سرلوحه خبائث است و در روایت فرموده اند: اگر می خواهی کسی را آزمایش کنی او را با این آزمایش کن که اگر سرش برود دروغ نمی گوید. یکی از چیزهایی که بعضی ها به خارج از کشور می روند و برایشان خیلی جذاب است همین است. در آنجا دروغ نمی شنوند. دروغ ها را دولت مردانشان می گویند، دولت مردانشان می گویند آن هم به نحو هنرمندانه. ولی به وضوح انسان می بیند که در بازارشان دروغ کمتر است. باید خودمان را درست کنیم.
ضلع سوم که بحث را تکمیل می کند این است که خدا گاهی با مومنان آن چنان حساب می کند که با کفار حساب نمی کند. معرفتی در معارف ما است که خیلی جدی است.
تعجیل عقوبت برای مومن و تعجیل پاداش برای گنهکار
ما یک تعجیل عقوبت برای مومنان داریم که بلا بر سرشان می آید، اگر همان کار را کافر انجام بدهد بلایی بر سرش نمی آید. این هم ضلع دیگری که باید به آن توجه کرد. توضیحش این طور است که این ابوابی که در بحث تعجیل در عقوبت داریم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «قال رسول الله صلى الله عليه وآله: قال الله عزوجل: وعزتي وجلالي لا اخرج عبدا من الدنيا وأنا اريد أن ارحمه حتى أستوفي منه كل خطيئة عملها، إما بسقم في جسده وإما بضيق في رزقة و إما بخوف في دنياه فإن بقيت عليه بقية شددت عليه عند الموت، وعزتي وجلالي لا اخرج عبدا من الدنيا و أنا اريد أن اعذبه حتى اوفيه كل حسنة عملها إما بسعة في رزقه و إما بصحة في جسمه وإما بأمن في دنياه فإن بقيت عليه بقية هو نت عليه بها الموت.»1 خداوند می فرماید من بنده ای را که دوستش داشته باشم و بخواهم به او رحم کنم را از دنیا خارج نمی کنم مگر اینکه همه خطاهای او را استیفا می کنم و بابتش یک جزای دنیوی به او می دهم. یا مریضش می کنم یا رزقش را می بندم یا در دنیا یک حالت خوف و نا امنی ایجاد می کنم و کاری می کنم بترسد. اگر یک ته مانده ای هم باقی ماند. لحظه مرگش یک مرگ سختی
برایش به وجود می آورم. از آن طرف به عزت و جلالم سوگند همین جور که اگر بخواهم عذابش کنم خارجش نمی کنم مگر اینکه همه حسناتی که انجام داده است را در دنیا پاداشش را به او می دهم که با ما بی حساب شود. یا روزی اش را وسعت می دهم، یا جسمش را سالم می کنم، یا دنیایش را امنیتی می دهم، اگر حسنه ای برایش باقی ماند، یک مرگ شیرین و لذت بخش هم برایش قرار می دهم. یک راست به جهنم می رود.
خصوصیت زندگی مومنانه
به این ضلع باید توجه کنیم. زندگی مومنانه یک خصوصیاتی دارد. با مومن کارهایی می کنند و اگر کار زشتی انجام بدهد مینیاتوری با او حساب می کنند. اگر گناه بکند آن طوری که با مومن حساب می کنند با غیر مومن حساب نمی کنند. کسی مثل حضرت یونس علیه السلام قرآن این طور گزارش می کند « ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ»2 او با حالت غضب از قوم خودش بیرون رفت. گمان کرد که وظیفه اش را در قبال ما انجام داده است. به شکم ماهی رفت. قرآن در سوره دیگری می فرماید: «فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»3 در شکم ماهی الی یوم القیامه می ماند اگر تسبیح خدا را نمی گفت. «فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» راه برون رفت غم و غصه در مومن اینجوری است.
معلوم نیست در غیر مومن این چنین باشد. راه برون رفت مومن، این چنین است. در روایت است که می فرمایند: تعجب می کنم از کسی که از چهار چیز می ترسد و چرا به چهار جا پناهنده نمی شود؟ یکی کسی است که غمناک است و به «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» پناهنده نمی شود. این مضمون چه چیزی است که باید به آن پناهنده شد؟ اول اینکه من همین یک خدا را دارم. ویژگی موحد بودنش را به رخ بکشد و به خدا هم عرضه کند که من فقط تو را دارم و تو منزه هستی. گیر از من است از تو نیست. اینطور نگویم که خدایا این بلاها چیست که بر سر من می آوری؟ اگر این مضمون را بپذیرد درست می شود. در نیمه شب می تواند این حرف را بزند و حساب رسی کند. آن حرفی که در دل شب می گوید با زمان های دیگر متفاوت است.
باور کنیم اگر خدا نخواهد نمی شود
آیه سوره مبارکه فاطر که می فرماید: «مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»4 را باور کنیم. اگر خدا بخواهد به بنده ای رحمت بدهد احدی نمی تواند جلویش را بگیرد و اگر نخواهد به کسی خیر بدهد هم کسی نمی تواند مانع او شود.ما اشتباه می کنیم که فکر می کنیم رزقمان دست رئیس اداره است. بچه که بودیم وقتی می خواستیم چیزی بخریم مادرمان به ما از کشو پول می داد، فکر می کردیم مادرمان پول می دهد. یک کمی که بزرگتر شدیم فهمیدیم پدر پول می داده است. کی زمان این می رسد که بفهمیم نه مادر و نه پدر نمی دهند. آن ها فقط وسیله هستند. این مضمون توحیدی اگر در انسان جا بیفتد که «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» دارد که «استجبنا له ونجيناه من الغم وكذلك ننجي المؤمنين»5. استجابت می شود و او را ما از غم نجات دادیم. راه برون رفت مومنین از غم این چنین است. پس گاهی مومنین در صحنه ای گوشمالی می شوند که غیر مومن گوشمالی نمی شود. هجمه شیطان روی ما زیادتر است. در ابوحمزه ثمالی است: «إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ مَا
لِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ سَیِّدِی» چطور است که من هر موقع تا می گویم که من می خواهم صراط مستقیم را بروم به حالمان می خورد؟ چون شیطان گفته است من سر راه صراط مستقیم می نشینم. به بحث زد و خورد می رود. اگر نخواهد به صراط مستقیم برود این چنین با هجمه برخورد نمی کند. لذا ما تاوان مومن بودنمان را هم داریم پس می دهیم. البته این تاوان دنیایی آن است. این خوب است که انسان در حوادث حواسش را جمع کند تا پیام را بگیرد. به قول امیرالمومنین علیه السلام یکی از اصحابشان فرزندش از دنیا رفته بود به او گفتند: «إِنْ صَبَرْتَ صَبْرَ الْأَكَارِمِ- وَ إِلَّا سَلَوْتَ سُلُوَّ الْبَهَائِمِ.»6 یا صبر می کنی و احتساب الی الله می کنی و رشد می کنی یا مثل چهار پایان تو هم فراموش می کنی. این طور نیست که آدم مصیبت فرزند همیشه بر دلش بماند. این اتفاقی که افتاد روی گناهی بود که من انجام دادم. به واسطه گناهی که انجام داده است این اتفاقات انجام می گیرد. بعد هم او حق ندارد راجع به چرایی ها نظر
بدهد. راجع به چگونگی ها می تواند نظر دهد. بعضی از سنگ ها از خشیت خدا به زمین می افتند. اینطور نشود که با چهار فرمول فیزیک بگوییم دلیل افتادن سنگ این فرمول ها است. آن فرمول ها چگونگی افتادن سنگ است، دلیلش چیز دیگری است. بعضی سنگ ها از خشیت خداوند به زمین می افتند. این فرمول ها نمی گویند چرا سنگ پایین می افتد. یک نفر ممکن است فرزندش بمیرد و رشد کند و یک نفر ممکن است آنقدر به خدا حرف بد بزند که گناه کند. باید شاکر باشد فردی که فرزندش را از دست داده است. روی شخص مومن تر، حساسیت ها بیشتر می شود.
دیدگاه تان را بنویسید