جوان: تصميمي كه نتايج آن در باقيمانده عمر فرد همواره همراه او بوده و با خود شيرينكاميها و تلخكاميهاي زيادي را به همراه دارد كه فرد بايد براي هركدام از آنها براساس دانش، تواناييها و نگرشهايش اتخاذ تصميم كند.
از آنجا كه قدم اول در بحث ازدواج، تصميمگيري براي اين امر حياتي است و اين تصميم هم ريشه در اعتماد به نفس و خودآگاهي دارد پس براي داشتن تصميمي درست بايد آگاهيهاي خود را افزايش داده و با اعتماد به نفسي كافي در مسير تحقق اين هدف تصميم بگيريم. براي داشتن اعتماد به نفس در اين تصميم لازم است فرد پيش از ازدواج به داناييها، تواناييها و سيستمهاي حمايتي لازم دست يافته باشد تا استوار و اميدوار اقدام كند.
اعتماد به نفس، باور داشتن فرد به تواناييهاي خود براي رويارويي با مسائل پيش رو و توانايي حفظ و كنترل بر زندگي شخصي است. اعتماد به نفس تصوير مثبت و واقعي است كه ريشه در تواناييها، داراييها و حمايتهايي دارد كه در دسترس شخص است. اعتماد به نفس صرفاً به معناي توانايي دستيابي به هدفهاي آرماني نيست بلكه ميتواند به معناي توانايي برنامهريزي، نظارت و كنترل در مسير دستيابي به اهداف باشد. بيشك ازدواج مقوله مهمي است كه بيش از هر مقوله ديگري نياز به اعتماد به نفس دارد.
ازدواج و سبك زندگي
ازدواج يكي از سه حادثه و رويداد مهم زندگي انسان به شمار ميرود. شما ميتوانيد همسر خود را انتخاب كنيد اما تولد و مرگتان را نميتوانيد انتخاب كنيد. پس تصميمگيري در ازدواج روندي است كه در طول زندگي فرد شكل گرفته و متأثر از سبك زندگي فرد است. كساني كه براساس هيجانات آني تصميمگيري ميكنند ممكن است دچار خطا در انتخاب شوند. وقتي از سبك زندگي صحبت ميكنيم به تمام ابعاد زندگي توجه داريم كه شامل ابعاد اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، مذهبي، احساسي و شغلي است. انتخاب همسر به طور كلي به فلسفه زندگي فرد و تمام آنچه فرد در طول زندگي آموخته، تجربه كرده و به آن عادت كرده مربوط ميشود.
بسياري از زوجيني كه زندگي خود را با عشق و علاقه شروع كرده و تنها به احساساتشان اكتفا كرده و ساير ابعاد را ناديده انگاشتهاند، پس از مدتي به دليل تفاوت در سبك زندگي دچار سرخوردگي شده و نتوانستهاند با وجود علاقه به هم به زندگي ادامه دهند، اگر هم ادامه دادهاند با نارضايتي و ناخشنودي بوده است.
سبك زندگي نحوه زندگي كردن فرد است كه از برآوردن نيازهاي زيستي و ابتدايي كه براي حيات لازم است شروع ميشود و تا نحوه تفكر، ابراز علاقه، مراوده با اطرافيان، ابراز هيجاناتي مثل خشم، ترس، غم و شادي، عادات، ارزشهاي فردي، خانوادگي، مذهبي و اعتقادي ادامه پيدا ميكند و حتي باورهاي نسل گذشته و عرفهاي فرهنگي و اجتماعي را هم شامل ميشود. بلوغ همهجانبه و نه صرفاً جسماني براي ازدواج موضوعي است كه مستقيماً به سبك زندگي ربط دارد.
در اين زمينه دكتر مريم رئوفي، روانشناس و مشاور خانواده ميگويد: «از آنجا كه غريزه و بلوغ فيزيكي تابع فرهنگ نيست، بلكه از يك ساحت بيولوژيكي تبعيت ميكند ميتوان گفت بزرگترين معضل در ازدواج، تأخير در انجام آن است! اما با توجه به نظر كارشناسان و صاحبنظران حقوقي و روانشناسي، آمادگي براي ازدواج نيازمند بلوغ چند جانبه است كه علاوه بر بلوغ فيزيكي شامل بلوغ اجتماعي، فرهنگي، سياسي، قانوني و... ميشود. با در نظر گرفتن اين بلوغها تأخير در ازدواج تا رسيدن به پختگي قابل قبول در دامنههاي سني 20 براي دختران و 24 براي پسران منطقي به نظر ميرسد. اگر اين مبنا را بتوانيم بپذيريم، ميتوانيم دير ازدواج كردن را اهمال، غيرموجه و اتلاف بيهوده عمر جواناني بدانيم كه فرصتهاي همسرگزيني و زندگي مشترك را از خود ميگيرند و ازدواج به موقع را به تأخير مياندازند و بدون شك نشاط و طراوت زندگي زناشويي را هم بعدها به طور واقعي احساس نخواهند كرد.» ادامه گفتههاي دكتر رئوفي را ميخوانيم.
آيا با سبك زندگي هم كنار ميآييم؟
براي اينكه فردي سبك زندگياش را تغيير دهد لازم است تلاش كند و اهتمام به خرج دهد و آگاهانه اقدام كند، اما اگر شخصي فكر ميكند ميتواند بدون خواست ديگري در او تغيير ايجاد كند يا همسرش را مطابق ميل خود درآورد در اشتباه است.
اما به راستي اين تصور از كجا و از چه عواملي نشئت ميگيرد؟ چنين تصوري از آنجا ناشي ميشود كه فرد سبك و شيوه زندگي خود را درست ميپندارد. مثلاً جواني كه در خانوادهاي سنتي يا مذهبي بزرگ شده با وجود تحصيلات دانشگاهي به سختي ميتواند با دختري از خانوادهاي غيرمذهبي و مدرن ازدواج موفقي داشته باشد. دليلش هم اين است كه ازدواج يك پيوند خانوادگي است و زوجين بايد بتوانند با سبك و شيوه زندگي يكديگر كنار بيايند و كارشان به تضاد و تناقض با هم كشيده نشود. تصور كنيد چقدر خوب ميشود اگر آنها بتوانند از اين پيوند احساس رضايت كرده و در خانواده همديگر احساس راحتي و پذيرش پيدا كنند.
ازدواج در پاسخ به چه خواستههايي؟
اولين سؤالي كه در انتخاب بايد از خود پرسيد اين است كه اين انتخاب چه نياز و خواستهاي را در من پاسخ ميدهد؟ آيا ميتوانم با روحيات و ويژگيهاي اين فرد سازگاري داشته باشم؟ براي فهم اينكه خواسته خود را تشخيص دهيم لازم است به خودآگاهي برسيم. بدين معني كه مدتي در رفتارها و خصوصيات اخلاقي و ويژگيهاي شخصيتي و ارزشي خود بينديشيم و اميال و رغبتهاي خود را بشناسيم. به چه چيزهايي علاقه داريم و از چه اموري گريزانيم. چه تواناييها و چه سرگرميهايي داريم؟ چه نيازهايي داريم؟ هدف ما از زندگي چيست؟ عرف، عادات و آداب زندگي ما چيست؟ اين مسائل نياز به بررسي دارد. بهتر است به طور واقعبينانه ببينيم از زندگي چه ميخواهيم. اينكه فرد تمايلات، نيازها و خواستههايش را بشناسد، كمك ميكند تا هم خود را به طرف مقابلش بشناساند و هم اينكه بداند براي رسيدن به خواسته مطلوبش چه كسي را انتخاب كند.
شايد يكي از دلايل ازدواجهاي طولاني مدت در گذشته اين بود كه خانوادهها ابتدا يكديگر را ميپسنديدند و به علايق فرزندانشان توجه نميكردند كه البته مورد ايراد هم بود اما خانوادهها به سنخيت و تناسب با هم شناخت و پذيرش مييافتند و از اين نظر سبك زندگيشان با هم هماهنگ بود و زوجين جوان كمتر دچار اختلافات عرفي و فرهنگي ميشدند.
اما امروز دختران و پسران قبل از شناخت خانوادههايشان به همديگر علاقهمند ميشوند و بعد خانوادهها در جريان قرار ميگيرند و در بسياري موارد تفاوتهاي فاحشي بين سبك زندگي آنها مشاهده ميشود كه ميتواند در طول زندگي مشكلات بزرگي را به ارمغان آورد.
ضرورت آموزشهاي قبل از انتخاب و ازدواج
از طرفي نياز به آموزشهاي پيش از ازدواج و يادگيري راهكارهاي مناسب براي حل مشكل در اين مقوله ضروري به نظر ميرسد. خانوادههاي امروزي وقت كمتري با فرزندانشان صرف ميكنند و كمتر ميتوانند شيوههاي درست زندگي كردن را به فرزندان خود بياموزند، در حالي كه در گذشته خانوادهها بيشتر با هم مراوده داشتند و فرزندان بسياري از راهبردهاي مورد نياز براي زندگي را از والدين و اطرافيان خود ميآموختند.
اين مشكل امروز از طريق مراكز مشاوره، كارگاههاي آموزش پيش از ازدواج و كتابها و مقالاتي كه در اين زمينه فراهم آمده تا حدودي حل شده است اما باز هم نياز به همت و علاقه قابل توجه جوانان دارد كه اين آموزشها را در زندگي خود ضروري احساس كنند و براي شناخت هرچه بيشتر خود و آگاهي از نحوه انتخاب همسر بر اساس نيازهاي اساسي خود و شيوه زندگي اقدام به ازدواج كنند.
مخاطرات دوران آشنايي
يكي از مراحل اوليه براي انتخاب همسر مقوله آشنايي، و البته با مشورت خانواده و زير نظر بزرگترها است كه اگر به آن دقت نشود براي فرد دردسرساز خواهد بود. وقتي پسر و دختري با هم آشنا ميشوند به دليل كشش و جاذبهاي كه به واسطه جنس مخالف بودن دارند به همديگر وابسته ميشوند و در نتيجه آن بيشتر اشتباهات و انتخابهاي غلط در اين مرحله صورت ميگيرد.
اول اينكه آشنايي نبايد ايجاد تعهد كند و طرفين احساس كنند كه اين آشنايي آنها بايد به ازدواج بكشد. دوم اينكه از درگير شدن در احساسات و عواطف بايد تا حد ممكن ممانعت كنند و حداقل احساسات خود را تا مرحله تصممگيري به تعويق بيندازند زيرا بسيار ديده شده كه شناخت ايجاد نشده اما تصميمگيري براي ازدواج به واسطه وابستگي احساسي صورت گرفته است. در حالي كه هر دو ميدانستند در بسياري موارد نميتوانند با هم كنار بيايند.
در اين گونه موارد احساس ترحم يا احساس گناه مانع از قطع ارتباط شده و دو نفر با يك تصميم هيجاني وارد مرحله خطير ازدواج ميشوند. از مخاطرات ديگر در دوران آشنايي، دادن اطلاعات غلط به يكديگر است. دختر و پسر براي اينكه يكديگر را از دست ندهند سعي ميكنند با وجود تفاوت در يك مورد خود را موافق جلوه دهند يا نكات مخالف با هم را بيان نكنند يا در آخر با عقايد و ارزشهايي كه مخالف خود ميدانند به طور موقت موافقت كنند. آنها همچنين ممكن است علايق، سرگرمي، رغبتها و اهداف خود را كتمان كنند. در نهايت آنها از منظر علم مشاوره و روانشناسي در تمامي اين موارد دچار مشكل خواهند شد.
جذابيت تا چه حد مهم است؟
مطلب بعدي بحث جذابيت به عنوان عامل مهم در انتخاب و تصميمگيري براي ازدواج است. جذابيت ميتواند هم شامل ظاهر جذاب و قيافه كشاننده و هم مشمول تيپ شخصيتي، شغل، مقام، رتبه خانوادگي، ثروت، تحصيلات، هوش و محل زندگي باشد كه در مكانها و زمانها و بين افراد مختلف، متفاوت است و براي هركسي بر اساس ديدگاه، سليقه و سبك زندگياش مطرح شده است؛ حتي ديدگاه مردان و زنان هم از نظر جذابيت با هم فرق ميكند. گاه جذابيت تحت تأثير مسائل غيرواقعبينانه قرار ميگيرد و چون فرد از خود شناخت كافي ندارد انتخاب نادرستي ميكند و جذب فردي ميشود كه نميتواند با او كنار بيايد. در اينجا بازهم بحث شناخت خود است كه به كمك فرد ميآيد تا او بداند جذب شدنش در پي كدام خواسته و نياز اوست و اين جذابيت براي او موقتي است يا واقعبينانه جذب او شده است. بدون شك دلبستگي امري است كه ميتواند به موفقيت ازدواج كمك كند و پشتوانه خوبي براي دوام ازدواج باشد، اما كافي نيست.
اهميت شناخت نيازهاي يكديگر
مسئله مهم ديگر شناخت نيازهاست. انسان تحت تأثير نيازهايش رفتار ميكند. اين نيازها شامل نيازهاي زيستي، عشق و علاقه، احساس ارزشمندي، نياز به پيشرفت، نياز به تفريح، سرگرمي و بسياري نيازهاي ديگر است كه ميتواند رفتار و شيوه زندگي هر فردي را تحتالشعاع قرار دهد. اين نيازها در افراد متفاوت است و نحوه برآورده شدنشان هم در هر فرد با ديگري فرق ميكند. اگر زوجين نتوانند در نحوه برآوردن نيازهايشان با هم به تفاهم برسند يا نيازهايشان با هم هماهنگي نداشته باشد دچار تناقض و مشكل ميشوند و اين مهم قبل از ازدواج قابل شناسايي و تشخيص است، با اين شرط كه در مرحله آشنايي تحت تأثير جذابيتهاي موقتي و عوامل ايجادكننده وابستگي عجولانه قرار نگرفته باشند.
دیدگاه تان را بنویسید