خاطره جمعی از آموزش و پرورش

کد خبر: 370518

سرویس اجتماعی « فردا »: ابتدای خیابان ناصرخسرو؛ این تنها نشانی است که از مدرسه دارالفنون دارم. تا حالا شده نشانی جایی را از کسی بپرسید و طرف پنج متری شما را نشان دهد و بگوید: «به این بزرگی! نمی‌بینی؟!» مدرسه دارالفنون دقیقا جلوی چشمم بود و نمی‌دیدم؛ انگار عمدی در کار باشد. اما سردر ورودی مدرسه بسته است. ناامید می‌شوم که شاید تعطیل باشد. جلوتر می‌روم.

کم کم به انتهای دیوارهای مدرسه می رسم. انگار معجزه ای رخ داده باشد؛ در کوچکی نمایان می شود. خوشحال از این که این همه راه را بیهوده طی نکرده ام وارد ساختمانی می شوم که ظاهرا به مدرسه راه دارد؛ ساختمان اداری مدرسه.

اطراف را ورانداز می کنم تا شاید کسی پیدا شود. مسئول حراست که مرا از دوربین دیده به استقبالم می آید. خودم را معرفی می کنم. راهنمایی ام می کند. از راهروی باریکی وارد مدرسه می شوم. با این که هنوز کار مرمتش تمام نشده، در نگاه اول آن قدر باشکوه است که مجذوب ابهتش می شوی.

وارد راهروها می شوم؛ کلاس های خالی درس که انگار سال هاست شاگردی به خود ندیده است؛ کلاس هایی که بیش از 150 سال پیش میرزا تقی خان امیرکبیر بنیانشان را نهاد و به واسطه همین، به گونه ای آموزش و پرورش مدرن را در ایران بنیانگذاری کرد.

با مسئولان مدرسه که صحبت می کنم از برنامه شان برای مرمت کامل مدرسه و تبدیل آن به موزه خبر می دهند البته بیکار هم ننشسته اند تا مرمت تمام شود؛ چند کلاس را برداشته اند و با آثاری پر کرده اند که خبر از تاریخ آموزش و پرورش این مملکت می دهد.

کلاسی را به نمایش کتاب های درسی از گذشته تا به امروز اختصاص داده اند؛ در کلاس دیگر با آموزگاران بزرگ این مملکت آشنا می شوی؛ کلاس دیگر، معلمان شهید را معرفی می کند که در میانشان همت و همت ها کم نیست.

کلاس دیگر، از زندگی وزرای آموزش و پرورش از دوره قاجار تاکنون می گوید و آخرین کلاس تاریخ خود مدرسه را روایت می کند.

این روزها همزمان با آغاز سال تحصیلی همه از خاطرات روز اول مدرسه می گویند؛ خاطرات تلخ و شیرین، خاطرات فردی، اما آموزش و پرورش این مملکت خاطرات جمعی هم دارد، خاطراتی که به شکل مختصر در پنج کلاس مدرسه دارالفنون روایت شده.

تصور کنید که قرار است همه 32 کلاس این مدرسه آن هم در فضایی نوستالژیک برای شما از خاطرات مدرسه بگویند. خوش به حال دانش آموزان امروزی که می توانند موزه ای را ببینند که ما در کودکی از دیدنش محروم بودیم.

آن زمان اوج آرزوی ما این بود که ما را به موزه حیات وحش دارآباد ببرند. حالا دانش آموزان می توانند بروند و ببینند که درس و مدرسه از کجا آمده؛ نه مثل ما که وقتی پدربزرگمان از مکتب و مکتبخانه می گفت، بی آن که تصویری در ذهنمان نقش ببندد؛ انگشت به دهان نگاهش می کردیم.

منبع:‌جام جم آنلاین

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت