آمار بالای بیسواد بینام
علی باقرزاده می گوید: از سال آینده کودکان 10 تا 19 سال بی سواد، در ازای ساعاتی که در کلاس درس می گذرانند، وجهی معادل حقوق اداره کار دریافت می کنند.
بوی رنگ، همه ساختمان مرکزی نهضت سواد آموزی را برداشته، رنگی که به دیوارها ماسیده و حالا شکل و ظاهر این سازمان را نو کرده است. انگار بوی کهنگی از این سازمان رفته، ولی وقتی نگهبان دم در، تشریفات ورود را به جا می آورد، پیداست هنوز زیر پوست این نوشدن، همان مقررات اداری که به حکم 30 سال پیش تکرار می شود: احراز هویت، تلفن به بالا، تایید گرفتن، برگه ورود امضا کردن، تحویل دادن، تحویل گرفتن، امضا گرفتن، امضا کردن.... اینطور که از ورودی این ساختمان پیداست نهضت سوادآموزی همچنان به سیاق سالهای ابتدای تشکیلش اداره می شود، ولی علی باقرزاده، رئیس این سازمان، این نظر را ندارد.
او که به بهانه شفاف سازی آمار بی سوادان کشور، با روزنامه خبر به گفتگو نشست، تاکید کرد: نگرش های جدیدی به این سازمان حاکم شده که از جمله آنها، پرداخت معادل حقوق و درآمد به اشخاص بی سواد زیر 20 سال است که در کلاس های این نهضت شرکت می کنند و باسواد می شوند.
باقرزاده، همچنین درباره اختلاف در آمار بی سوادان کشور، توضیح جالبی داد: پرسش نامه های مرکز آمار، شفاف نکرده که منظور از سواد، چیست. آیا منظور، سواد خواندن و نوشتن و محاسبات ساده ریاضی است یا منظور، رفتن به دانشگاه است. برای همین، برخی از پاسخگویان به این پرسش، با وجود داشتن سواد، به مفهوم علمی آن، خود را بی سواد معرفی می کنند، چون دانشگاه نرفته اند.
مشروح این گفتگو که بخش هایی از آن در روزنامه خبر منتشر شده است را می خوانید؛
در کشور، آمار بیسوادان شفاف نیست، اصلا تعریف دقیق بی سوادی چیست؟
ادبیات جهانی و مبنای آمار نهضت سواد آموزی و مرکز آمار ایران، این است که هر کسی مهارت خواندن، نوشتن و حساب کردن را نداشته باشد، چه مدرک تحصیلی داشته باشد یا نه، بی سواد محسوب می شود.
چرا اینقدر در شمارش بی سوادان، ابهام وجود دارد؟ شما چیزی می گویید و مرکز آمار، چیز دیگری اعلام می کند؟
یک بخش در شمارش بی سوادان، آمار ثبتی است که مراجع رسمی آموزشی از جمله نهضت سواد آموزی اعلام می کنند. زمانی که این آمار یکپارچه و مکانیزه نباشد، ناگزیریم به در خانه های افراد مراجعه کنیم که اسم این کار سرشماری می شود و هر 10 سال یک بار انجام می شود. ما در سرشماری از مردم می پرسیم سواد دارید یا نه؟ چرا این پرسش را در سرشماری می پرسیم؟ چون اطلاعات موجود در بانکهای ثبتی دقیق نیست یا آنچه موجود است، کفایت نمی کند. سرشماری هم تابع اظهارات افراد پاسخگو به این پرسش است، چون تعریف یکسانی از فرد باسواد و بی سواد بین افراد پاسخگو، افراد خانواده و ماموران سرشماری وجود ندارد، این اختلافات به وجود می آید.
یعنی شما می گویید کسی ممکن است اعلام کند بی سواد است، ولی در حقیقت باسواد است و خودش نمی داند؟
ابعاد سواد در جامعه متفاوت و مختلف است، باید این را دقیق تعریف کنیم. نخبه گان زیادی را می شناسم که سواد را دانستن زبان انگلیسی یا دانش یارانه تعریف می کنند، برخی هم سواد را سواد اقتصادی، سیاسی و یا هنری تعریف می کنند. اساسا سواد خواندن و نوشتن برای مردم معرف "داشتن سواد" نیست. 30 درصد افرادی که در سرشماری خود را بی سواد معرفی کرده بودند اعتقاد دارند آنچه به عنوان سواد از این سئوال تلقی کرده ایم با تعریف استاندارد متفاوت است. مثلا تلقی کرده اند فردی باسواد است که تحصیلات دانشگاهی داشته باشد و سواد خواندن و نوشتن را سواد تلقی نمی کندو پاسخ داده اند ما بی سوادیم.
پس چرا اعداد اعلامی شما با مرکز آمار اختلاف دارد؟
ما اگر عدد و رقمی اعلام می کنیم، همان است که مرکز آمار در سرشماری اعلام کرده. مرکز آمار بر اساس سرشماری سال 90 در گروه سنی بالای 6 سال، اعلام کرده 67 میلیون و 681 هزار نفر در سرشماری ثبت نام شده که 57 میلیون نفر اینها اعلام کرده اند باسوادند. 9میلیون و 719 نفر اعلام کرده اند بی سوادند و 600 هزار نفر نیز اظهار نکرده اند وضعیت سوادشان چیست. در گروه سنی 10 تا 49 سال که تمام که هدف برنامه نهضت سواد آموزی و جمعیت مولد کشور است، 50 میلیون 845 هزار نفر جمعیت داریم که 47 میلیون نفر گفته اند باسوادند و 3 میلیون و 456 هزار نفر گفته اند بی سوادند و 381هزار نفر نیز اظهاری نظری درباره سواد خود نکرده اند.
شما به این نحوه آمار گیری به روش خوداظهاری انتقاد دارید؟
نه، ما انتقادی نداریم، ما به روش سرشماری اشکال داریم، اگر آمار ثبتی از بی سوادی را تهیه کنیم، منتظر سرشماری بعدی نمی مانیم. دقیقا می دانیم چقدر بی سوادند. علی القاعده اینها نباید مهارتهای خواندن و نوشتن داشته باشند.
هزینه باسواد کردن یک نفر را چقدر محاسبه کرده اید؟
بستگی دارد اگر بخواهد با سواد شود، به چه روشی آموزش ببیند، شورای عالی آموزش و پرورش اعلام کرده با حضور فراگیر در سر کلاس، باید 400 ساعت آموزش داده شود. ما بر همین اساس، کتاب تالیف کرده ایم و اقلام و لوحه های آموزشی را طراحی کرده ایم. هزینه یابی ما نشان می دهد حدود 475 هزار تومان هزینه مستقیم در این روش صرف می شود. هزینه مستقیم یعنی پرداخت حق التدریس و حق الزحمه به استاد. البته هزینه های بالاسری شامل اقلام آموزشی، متون، هدایا، جوایز و هزینه های سیاستگذاری نیز وجود دارد، ولی حدود 98 درصد هزینه، هزینه مستقیم است.
روش دیگر، آموزش فرد به فرد است. یعنی یک فرد باسواد، مسئولیت آموزش بی سواد را عهده دار می شود. در این روش تمرکز روی زمان 400 ساعت نداریم، هر وقت این فرد قابلیت آزمون یافت، از او آزمون می گیریم و بسته به استعدادهای آن فرد و آموزش دهنده زمان می برد. روش خودآموز را نیز از سال 93 اجرا می کنیم که فرد به واسطه چند فرد باسواد آموزش دهنده عضو خانواده که برای او وقت می گذارند و ابزارهای چند رسانه ای، کتاب و سی.دی و با دیدن برنامه های تلوزیونی سواد می آموزد. این را نیز در آزمون لحاظ نمی کنیم.
سهم هر کدام از این روشها در آموزش افراد تحت پوشش شما چقدر بوده؟
ما 170 هزار نفر جامعه فراگیران داشتیم. از این جامعه، حدود 60 درصد به روش فرد به فرد و 40 درصد به روش گروهی و کلاسی است. این آمار سال 90 است، حدود 400 هزار نفر افغان و اتباع خارجی هستند که آموزش آنها مسیر خاص خود را دارد و ما از منابع دولتی اولویتی برای آنها قائل نیستیم. جمعیت زیادی از این بخش نیز آموزش ناپذیر هستند. یعنی به مدرسه نتوانسته اند بروند، به تعبیری معلولیت ذهنی-حرکتی دارند و بعضا نیز ناشنوا و نابینا هستند که به مدارس خاص هدایت نشده اند. این مشکل در خانواده هاست که نمی دانند فرد معلول می تواند آموزش ببیند.
چقدر از جامعه بی سواد کشور با مشکل معلولیت ذهنی یا حسی مواجهند؟ عدد دقیق نداریم. معمولا معلولان چند گانه وارد مدرسه نشده اند و شده اند بی سواد. اینها رسوب یک جمعیت 50 میلیونی هستند. الان داریم با بهزیستی و مرکز آمار، تعداد اینها را شفاف می کنیم.
چرا مرکز آمار به شما مشخصات و آمار دقیق بی سوادان را نمی دهد؟
قبل از پاسخ دادن به این مسئله، باید گفت پالایش اطلاعات اسمی افراد بی سواد لازم است. یعنی باید آمار و ارقام حقیقی و واقعی شود. مرکز آمار به استناد ماده 7 قانون مرکز آمار، امکان دادن اطلاعات اسمی افراد بی سواد را به ما ندارد و تابحال نیز این آمار در اختیار ما گذاشته نشده است.
ولی اطلاعات دانش آموزانی که ترک تحصیل می کنند را که می توانید داشته باشید؟
همه این اطلاعات موجود است، خصوصا در این 3 -4 سال که ما اشراف کامل داریم و با سایر معاونان وزارت آموزش و پرورش، جلسات مکرر داریم و می خواهیم امکان نگهداشت دانش آموز در مدرسه را به حداکثر برسانیم. یعنی کسی که وارد مدرسه شد تا پایه ششم رها نشود. هر سال نیز اینها به صورت هوشمند کنترل می شود.
پس می توانید آمار دانش آموزان ترک تحصیل کرده را اعلام کنید؟
این در سند جداگانه ای انجام می شود که معاونت آموزش ابتدایی انجام می دهد. من مسئول آموزش بزرگسالان بی سوادم نه بچه هایی که از مدرسه خارج شده اند. اگر بچه ای در ده سالگی از مدرسه خارج شود، من مسئول آموزش دادن به نیستم. چون او توانایی خواندن و نوشتن و محاسبات ریاضی دارد. ولی مخاطب ما در این گروه سنی، افراد 10 تا 19 سال هستند که تقریبا 12 میلیون و 300 هزار تعدادشان است و فقط 293 هزار در سرشماری اظهار کرده اند بی سوادند. یعنی در این گروه حدود 98 درصد شهروندان باسوادند. از طرفی یقین داریم عمده جعیت بی سواد در این محدوده سنی آموزش ناپذیرند. البته سیاستی که منجر به انسداد ورودی بیسوادی شود، را باید به صورت جدی دنبال کنیم، ولی الان بی سوادهای ما بیشتر در گروه سنی 30 تا 49 سال هستند که طبق سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیتشان حدود 2 میلیون و 505 هزار نفر بی سواد است. ولی در عالم واقعیت، بانک اطلاعات اسمی ما که اجازه ثبت نام این افراد را می دهد حدود 2 میلیون 650 هزار نفر در گروه سنی 10 تا 49 سال را نشان می دهد و ما به اطلاعات اسمی این افراد دست پیدا کرده ایم. بین همین ها نیز افراد آموزش ناپذیر وجود دارند و باید تفکیک شوند. تعدادی نیز باسواد هستند، مشکل اینجاست که تعریفشان از سطح سواد با تعاریف ما متفاوت است، یعنی الزاما ممکن است حتی خود فرد نیز به پرسش "سواد داری؟" پاسخ نداده باشند، مثلا بچه ها درباره پدر و مادرشان اظهار نظر کرده اند و آنها هم تعریف دقیقی از سطح سواد نداشته اند. ما 2 میلیون و 600 هزار نفر، اسم و مشخصات افراد بی سواد را داریم. هویت بقیه 4 میلیون 450 هزار نفری که اعلام کرده اند بی سوادند برای ما مشخص نشده. از سال 90 تا امروز 650 هزار نفر جذب فعالیتهای سوادآموزی شده اند و در آزمون قبول شده اند. 2 میلیون نفری که باقی مانده اند، باید تکلیفشان روشن شود و روی بخش آموزش پذیر و بیسواد آنها باید کار شود.
برای آموزش جوانان زیر 20 سال، چه طرحی دارید؟
این افراد استعداد یادگیری دارند، اگر مشغول کار هستند، ما حتی آمادگی داریم هزینه ساعاتی را که در کلاس هستند را بپردازیم. وقتی فرد، تحصیل را رها می کند و به کار می پردازد مفهومش این است که آن فرد با چالش اقتصادی مواجه است. پیش بینی کرده ایم اگر کسی در جالی مشغول به کار است زمانی را که برای آموزش می می گذراند، ما هزینه اش را می دهیم. این زمان را یا تابع قانون کار می پردازیم و اگر جزء مشاغل آزاد است ما خودمان حق الزحمه را معادل درآمد ساعاتی که کار می کند می پردازیم. چون توجیه درست نکند که من لطمه اقتصادی خوردم و دنبال سوادآموزی نمی روم.
پیش بینی شما از حضور این افراد در کلاس چقدر است؟
حدود 90 هزار نفر برای این طرح که مخصوص کودکان 10 تا 19 سال است، هدفگذاری کرده ایم. اینها بی سوادند، خارج از مندرسه اند و آموزش پذیرند. اینها را شناسایی می کنیم و با متد متفاوت آموزش دهیم.
یعنی شما کودکان کار و خیابان را جمع می کنید، دستمزد می دهید تا سواد به آنها بیاموزید؟
ما اصلا به تعاریف دستگاه های دیگر در این باره کار نداریم. گروه سنی اینها، آموزش پذیر بودن و بی سواد بودن شان برای ما مهم است. با همه کودکان کار، کار نداریم، کودک کار بی سواد و آموزش پذیر برای ما مهم است. معیارمان نیز آمار مرکز آمار است. ما با این جمعیت کار داریم.
چقدر هزینه آموزش این افراد می شود؟
باز هم بستگی به فرد دارد، ممکن است شغل خاصی نداشته باشد، حدود 500 هزار تومان هزینه او می شود. ممکن است شاغل در کارگاه قانونی باشد، هزینه را وزارت کار می پردازد و بقیه را ما از 500 هزار تومان می پردازیم. باید ببینیم شغل او اساسا چه کاری است و آیا لازم است ما برای همه وقت او هزینه بپردازیم. هزینه یابی را باید سطح عملیات در شهرستان انجام دهد و سیستم یکپارچه ای را در کل کشور داریم که نوع تحت پوشش رفتن این فرد را علامت می زند تا باسواد شوند.
طرح های شما برای گروه های دیگر سنی که قرار است باسواد شوند، چیست؟
اولویت با اولیای بی سواد دانش آموزانی است که در وزارت آموزش و پرورش ثبت نام شده اند. چون می دانیم این دانش آموز کجاست، مدیر، شورای مدرسه، شورای دانش آموزی و انجمن اولیا و مربیان همان آموزشگاه مسئول هستند این اولیا را شناسایی کنند و اقدام کنند تا باسواد شوند. معاونت ابتدایی، متوسطه، سایر معاونان و معلمان برای اجرای این طرح توجیه شده اند و این اقدام به عنوان شاخص ارزیابی مدرسه تلقی می شود. اگر ولی بی سواد دانش آموز در مدرسه باقی مانده باشد، آن مدرسه در هیچ کدام از طرحهای سالانه تشویقی وارد نمی شود. ما متعهدیم هزینه تمام شده باسوادی هر ولی دانش آموز را به حساب مدرسه بریزیم و برای هر نفر، 500 هزار تومان به عنوان میانگین در نظر گرفته ایم. ممکن است در یک استان، مانند تهران سرانه باسوادی بالا باشد و یافتن افراد بی سواد مشکل می شود، پس هزینه آموزش نیز بیشتر می شود، یا ممکن است در استانی مانند سیستان و بلوچستان هزینه کمتری مثلا 400 هزار تومان در نظر بگیریم. در این طرح، حدود 300 هزار نفر هدف گذاری کرده ایم که از ابتدای 93 مصمم هستیم فاز یک این طرح را آغاز کنیم.
می شود امیدوار بود همه اولیای بی سواد دانش آموزان، با اجرای این طرح، باسواد شوند؟
یکی از مشکلات اصلی ما عدم دسترسی به مشخصات و اسامی و آدرس بی سوادان است، ناگزیریم از راههای دیگر دسترسی پیدا کنیم. مثلا از رابطه خویشاوندی این اسامی را به دست می آوریم. حدود یک میلیون و 500 هزار دانش آموز داریم که یک یا هر دو والدین او بی سواد هستند. البته ممکن است از یک خانواده، چند بار از سوی دانش آموزان آن خانواده، والدین بی سواد شمارش شده اند. به همین خاطر نمی گوییم اسم این اولیای بی سواد را داریم.
پیش بینی شما از باسواد شدن بی سوادان در سال آینده چند نفر است؟
پیش بینی ما برای سال 93، 500 هزار نفر است، یعنی 300 هزار از بین اولیای بی سواد، 90 هزار نفر جزء سنین 10 تا 19 سال و بقیه نیز برای طرحهای دیگر است.
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید