زندگی خصوصی سید و رفقا!

کد خبر: 240764

«زندگی خصوصی سید و رفقا؛ یک روز با طلبه‌های جوان» عنوان گزارشی است که در روزنامه بهار به مناسبت 19 دی، روز طلبه منتشر شده است. در این مطلب می‌خوانیم: از جمله وقایعی که زمینه‌ساز به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی شد واقعه 19 دی است. علت بروز این اتفاق مقاله‌ای بود که در روزنامه اطلاعات وقت به چاپ رسید. در این مقاله مطالب اهانت‌آمیزی نسبت به امام خمینی‌(ره) و 15 خرداد 1342 آمده بود. مفاد این مقاله باعث بروز اعتراض علمای قم شد و در واکنش به این اقدام در سخنرانی‌های خود به دفاع از امام خمینی‌(ره) و محکوم کردن این اهانت پرداختند. مدرسین حوزه علمیه در واکنش به چاپ این مقاله کلاس‌های درس را در روز 18 دی تعطیل اعلام کردند. طلاب هم راهی خانه مراجع شدند و به تجمع پرداختند. بازاریان هم فردای آن روز در حمایت از این اقدام حوزه بازار را تعطیل کردند و به مغازه‌های خود نرفتند. در روز 19 دی نیروهای ساواک و شهربانی در شهر قم حضور یافتند. بعدازظهر آن روز تجمعی صورت گرفت که در آن مردم و طلاب به راهپیمایی دست زدند که با مقاومت سربازان روبه‌رو شد و درگیری‌ای میان مردم و نیروهای امنیتی صورت گرفت. با بالاگرفتن درگیری، نیروهای امنیتی به روی مردم آتش گشودند که باعث کشته‌شدن تعدادی از طلاب و مردم قم شد. چند سالیست برای پاسداشت و احترام طلبه‌هایی که در این روز به شهادت رسیدند، روز 19 دی را روز طلبه گذاشته‌اند. 1- روزگار جوانی را روزگار تصمیم‌های بزرگ می‌دانند؛ روزگاری که قرار است تو توی آن آینده‌ات را رقم بزنی؛ نقشی که قرار است در جامعه فردا بر عهده داشته باشی و خیلی چیزهای دیگر. همه ما در دوره جوانی به دنبال هدفی هستیم؛ هدفی که برای خودمان حداقل باارزش است. -کاری با آن دسته بی‌هدف نداریم - هرکس به دنبال هدفی می‌رود و می‌خواهد کمال خود را در آن بیابد؛ چیزی که فکر می‌کند آنقدر مهم است که زندگی‌اش را وقف آن کند. 2- نگاهی به مناسبت‌های روزهای سال توی تقویم می‌اندازیم. به روز 19 دی توجه‌مان جلب می‌شود؛ روزی که نمی‌شود از کنار آن به راحتی عبور کرد و می‌شود دست‌مایه‌ای برای تهیه این گزارش؛ روز طلبه. قرار می‌شود به مناسبت این روز به یکی از حوزه‌های علمیه برویم و ساعاتی را در کنار طلبه‌های جوان بگذرانیم؛ کسانی که قرار است عمرشان را روی مطالعات علوم دینی بگذارند و فردای امروز نقش روحانی را برای جامعه بازی کنند؛ جایگاهی سنگین و سخت که رسیدن به آن کار هرکسی نیست. 3- قرار می‌شود برویم مدرسه عالی شهید مطهری. مدرسه سپهسالار سابق در کنار مسجد و کتابخانه سپهسالار واقع در میدان بهارستان؛ مکانی زیبا و دوست‌داشتنی که وقتی توی فضای آن قرار می‌گیری هوش از سرت می‌پرد. ساعتی را با طلبه‌های جوانی که در همین مدرسه درس می‌خوانند و زندگی می‌کنند، گذراندیم و با آن‌ها از هر دری و به‌خصوص جوانی و جوانی کردن صحبت کردیم و نتیجه‌اش چیزی شد که در ادامه می‌خوانید. از کنار دیوارهای سنگی و آجری ساختمان قدیمی مدرسه که می‌گذشتیم کتاب‌فروشی‌ای را در گوشه بیرونی عمارت دیدیم. واردش ‌شدیم. مثل همه کتاب‌فروشی‌های دیگر دیوارهایش پشت قفسه‌های کتاب که تا سقف می‌روند پنهان شده بود و چند نفری در آن کتاب‌ها را از قفسه‌ها بیرون می‌آوردند و ایستاده ورق می‌زدند. طلبه‌ای در کنار ستونی مشغول زیرورو کردن کتاب‌های روی میز بود که سراغش رفتیم و از او خواهش کردیم که به چند سوالمان پاسخ دهد. از ابتدا تا انتهای صحبتمان مشغول ورق زدن کتاب‌ها بود و صفحه‌ها را جلو و عقب می‌کرد. گاه‌گاه هم خطی از آن کتاب می‌خواند. در آخر هم دست خالی از کتاب‌فروشی خارج شد و قدم‌زنان با هم گفت‌وگویمان را ادامه دادیم. چند سال دارید؟ 24 سال. نگاه شما به هم‌سن و سال‌های امروزتان در جامعه چگونه است؟ این بچه‌ها بزرگ‌ترین مشکلشان این است که برنامه‌ای ندارند. نه این‌که خودشان برنامه نداشته باشند، جامعه و خانواده‌ها برنامه‌ای برای این جوانان ندارند و باعث سردرگمی آن‌ها شده‌اند. البته نمی‌شود گفت تماما تقصیر جامعه است. خود جوانان هم مطالعه‌شان به شدت کم شده و تمام این عوامل دست به دست هم داده تا به جایی رسیدیم که الان ذهن یک جوان ایرانی از یک جوان افغان بسته‌تر شده! متاسفانه نگاه‌ها سطحی شده و به دنبال عمق دادن به دانسته‌هایشان نیستند و در مورد بیشتر مسائل تنها ظاهر آن را می‌بینند و به عمق ماجرا کاری ندارند. می‌شود بیشتر توضیح دهید. تا چه حد مشکلات و ماجراها را تقصیر خود جوان‌ها می‌دانید؟ ببینید! این جوانان پر از انرژی هستند و آماده فعالیت، اما نمی‌توانند به خودی خود و بدون پشتیبانی کاری را از پیش ببرند. در هیچ جامعه‌ای این کار ممکن نیست و فرقی هم ندارد ایران باشد یا کشوری دیگر. باید توجه داشت که نباید شعار داد. جوان‌ها نیاز دارند هدف‌دهی شوند و به فکرشان شکل داده شود. علت تشکیل جامعه هم در وهله اول این بوده که جامعه نقش هدایت نیروی انسانی خودش را داشته باشد و کارها را پیش ببرد و برای هر فرد نقشی تعیین کند. اگر امروز به شما بگویند یک سمت رسمی با اختیارات کافی دارید اولین قدمی که برای جوانان برمی‌دارید، چیست؟ جامعه که برنامه کودک نیست که بشود به همین سرعت برایش برنامه ریخت اما بزرگ‌ترین هدفم این است که عالم‌های هر رشته‌ای را که مربوط به این جوانان است بر راس کار بگذارم. حالا چه بخش دینی باشد چه بخش‌هایی مثل هنر یا مهندسی و هر چیز دیگری. در حال حاضر فکر می‌کنم عالم‌ترین آدم‌های هر رشته بر سر کار نیستند و این مشکل‌ساز است؛ در واقع این الزام وجود دارد که هرکس در منصبی که در آن حضور دارد بتواند مفید باشد. چه شد که تصمیم گرفتید طلبه شوید و در حوزه مسائل دینی درس بخوانید؟ انگیزه شما برای این کار چه بود؟ به این دلیل این مسیر را برای زندگی‌ام انتخاب کردم که بتوانم آموزه‌های بزرگان و ائمه را حداقل به جوانان انتقال دهم، همین. شما می‌دانید روز طلبه چه روزی است؟ این هم یک شعار دیگر است و اصلا اعتقادی به آن ندارم. هر روز، روز طلبه است و طلبه هر روز باید به دنبال علم باشد. یک نکته دیگر این‌که اصولا با جدا کردن روز طلبه و دانشجو مشکل دارم؛ چون همه ما به وحدت حوزه و دانشگاه معتقدیم و فکر می‌کنم چنین ماجراهایی در جدایی این دو مرکز علم‌آموزی از هم بی‌تاثیر نباشد. دوست دارید در آینده پا جای پای کدام یک از روحانیون یا بزرگان بگذارید؟ حضرت علی‌(ع)، پیامبر(ص). حرف‌هایمان تا حیاط داخلی مدرسه ادامه داشت. با او که خداحافظی کردیم تازه حواسمان جمع فضای داخل مدرسه شد. درست به همان زیبایی و اصالت نمای بیرونی‌اش بود. حیاط در مرکز قرار داشت و دورتادورش را حجره‌ها در دو طبقه فراگرفته بودند. دور یک طرف حیاط هم مسجد قرار داشت. حجره‌ها حکم همان خوابگاه‌های دانشجویی را دارند که محل زندگی و درس خواندن طلبه‌هاست. حوض داخل حیاط بی‌آب بود در سرمای زمستانی هوا. گاهی طلبه‌ای در حیاط به سمتی می‌رفت؛ به حجره‌ای یا کناری مشغول به کاری. سراغ یکی از آن‌ها می‌رویم. روی یکی از نیمکت‌های سرد حیاط نشسته و گپ زدن ما هم از همان جا شروع می‌شود. 19سالش است و چهار ماه از آمدنش به اینجا می‌گذرد. یک نسل چهارمی درجه‌یک. چرا طلبگی را برای ادامه تحصیل و زندگی انتخاب کردید؟ درس خواندن من از اینجا شروع نشد. اول در دانشگاه بوعلی در یکی از رشته‌های انسانی تحصیل می‌کردم. بعد از گذشت مدتی کم‌کم با خودم احساس کردم در آنجا به چیزهایی که می‌خواهم نمی‌رسم. آنجا بحث فقط بر سر مسائل فلسفی غرب بود و این تنها چیزی بود که آموزش داده می‌شد و علوم اسلامی به نوعی مهجور واقع می‌شدند. حرف من این نیست که مطالعه فلسفه و اندیشه‌های غربی بد است و به طور کلی نباید آموزش داده شود بلکه به نظرم باید در کنار فلسفه اسلامی این‌ها بیان شود و پرداختن صرف به یکی از آن‌ها اشتباه است. به عنوان یک نسل چهارمی شرایط جوان‌های دیگر در جامعه را چطور می‌بینید؟ شرایط جوانان در حال حاضر بسیار سخت است؛ چون خوب بودن بسیار دشوار است. با وجود ماهواره، اینترنت و ‌هزار تا چیز دیگر بسیار سخت است که بخواهی خوب باشی! بگذارید یک مثال بزنم. شما همین جا را در نظر بگیرید. جوانی که اینجا در این مکان زندگی می‌کند زیاد برای خوب بودن نباید تلاش کند. اینجا هیچ کار بدی برای انجام دادن نیست. نماز جماعت سر موقع هست. دعا سر موقع هست و... اما مثلا جوانی که در دانشگاه تهران درس می‌خواند اگر بتواند خوب باشد آن جای تقدیر دارد. این یک واقعیت است. به نظر می‌رسد در جامعه برخی از جوانان به دنبال ساختار‌شکنی در رفتارهایشان هستند. فکر می‌کنید دلیل این اتفاق چیست؟ بزرگ‌ترین مشکل ما این است که اکثر درها را به روی جوانان بسته‌ایم و اصلا نمی‌گذاریم که آن طرف دنیا را هم ببینند. مشکل دیگری هم که وجود دارد این است که باید جایگزینی برای امکانات و تفریحاتی که از این جوانان گرفته‌اند، پیدا کنند. مثلا اگر ماهواره خوب نیست، بعضی از سایت‌های اینترنتی خوب نیستند، باید جایگزینی برای آن‌ها پیدا کرد. مثلا اگر می‌گویند بعضی موسیقی‌ها خوب نیست، همه این‌ها باید جایگزینی داشته باشد. نمی‌شود تنها حذف کرد و به فکر جانشینی برای آن نبود. همین جاهای خالی هستند که زمینه‌ساز خطاها می‌شوند. اگر یکی از هم‌سن و سال‌های شما بخواهد به اینجا بیاید و به تحصیلات دینی بپردازد چه دارید که به او بگویید؟ هرکسی باید با شناخت از خود به این نتیجه برسد که آیا می‌تواند قدم در این راه بگذارد یا نه؟ اگر کسی فکر می‌کند که تحمل شرایط سخت را ندارد من به او پیشنهاد نمی‌کنم که بخواهد به دنبال این کار بیاید. حرف‌هایمان که با او تمام شد خواهش کردیم که اگر می‌تواند دوستی دیگر را معرفی کند که با او نیز صحبتی داشته باشیم. او هم ما را برد پیش «سید». همراهش وارد یکی از حجره‌ها شدیم. نکته جالب این‌که آنجا شباهت زیادی به خوابگاه‌های دانشجویی و حتی اتاق‌های بیشتر جوان‌ها داشت؛ چیزی که نشان می‌داد جوان‌ها در هرچه که با یکدیگر تفاوت داشته باشند در چیدمان اتاق و نحوه زندگی عمومی سلیقه یکسانی دارند! سید و هم‌حجره‌ای‌اش که پای لپ‌تاپ بود، در اتاق بودند. ما را که دیدند با میهمان‌نوازی بسیار گرمی دعوتمان کردند که پیششان برویم. کف اتاق با موکت پوشیده شده بود و روی طاقچه‌ها کتاب و شانه و عطر چیده شده بود. یک کتاب درباره فوتسال هم روی زمین بود. هم‌حجره‌ای سید پشت لپ‌تاپش مشغول کار بود که ما حرف‌هایمان را با سید آغاز کردیم. چند سال دارید؟ 19 سالم است. چیزی درباره روز طلبه می‌دانید؟ می‌دانید کدام روز سال است؟ بگذارید در تقویم نگاه کنم، دقیق نمی‌دانم! (بعد از نگاه کردن به تقویم) در بهمن است یا دی؟ فکر کنم در دی باشد. آهان پیدا کردم 19 دی است. هدفت از طلبه شدن و درس خواندن در حوزه دین چه بوده؟ برای ادامه راه امام (ره) و تبلیغ و گسترش پیام ایشان. به عنوان یک طلبه نسل چهارمی فکر می‌کنی بزرگ‌ترین مشکلی که گریبانگیر هم‌نسلی‌هایت است، چیست؟ آقا در جایی اشاره کردند که مشکل ما نفهمیدن تهاجم فرهنگی است. مشکل این است که فکر و اندیشه جوان‌ها مورد حمله قرار می‌گیرد وگرنه بلندی و مدل موی جوان‌ها که مشکل نیست. به شخصه خودم هم فکر می‌کنم دادن لقب سوسول به جوان‌ها حرکتی زشت و ناپسند است. حرکت نادرست دیگر تقسیم کردن جوان‌ها به دو قشر مذهبی و سوسول است. سوسول واژه به شدت زشتی است! سعی خود من بر آن است که دوستانی از هر قشر و سلیقه تفکر داشته و با آن‌ها در ارتباط باشم. این باعث می‌شود که بتوانم درد و حرفشان را بدانم. متاسفانه اطرافیان نسبت به این دوستی‌های من نگاه مثبتی ندارند که این به نوعی بسته بودن فکر آن‌ها را می‌رساند. در حال حاضر چه کاری باید برای جوان‌ها انجام داد؟ فکر می‌کنم باید این تفکر به وجود بیاید که ما هدف داریم و می‌توانیم. باید جوان‌ها هدف‌دار حرکت کنند و در کارها به این باور برسند که «ما می‌توانیم». در همین جا خیلی از جوان‌ها هستند که وقتی از آن‌ها علت حضورشان را بپرسی جواب درستی ندارند و حتی خودشان هم از علت کار خودشان خبر ندارند! پول و لباس و خیلی چیزهای دیگر که نمی‌تواند دلیل خوبی برای روحانی شدن باشد. بزرگ‌ترین کمک به این جوان‌ها این است که هدف روشن به آن‌ها داد و ثابت کرد که ما می‌توانیم. نگاهت به هنر و کارهای هنری چیست؟ هنر بهترین راه مقابله با تهاجم فرهنگی است. بعد از سال 88 بود که به شخصه متوجه تاثیر هنر در همه شئون شدم. اصلا ما باید هنر دینی داشته باشیم. افرادی را در هنر داشته باشیم که برای دین کار کنند. مثلا چه اشکالی دارد یک روحانی بعد از پایه 10 (از مدارج علمی روحانیت) برود کارگردان بشود یا کاریکاتوریست؟ یا اصلا در هر هنر دیگری فعالیت داشته باشد. بیان هنری می‌تواند تاثیر بسیار بیشتری نسبت به تنها بیان در قالب صحبت داشته باشد. چه شخصیتی را به عنوان الگوی خودت انتخاب کرده‌ای و دوست ‌داری در آینده پا جای پای او بگذاری؟ حضرت امام (ره). حرف‌هایمان که تمام می‌شود از سید و هم‌اتاقی‌اش خداحافظی و مدرسه مطهری را ترک می‌کنیم؛ جایی که شاید تا دیروز نمی‌شناختیم و حتی نمی‌دانستیم تعداد زیادی از هم‌نسلانمان در آن زندگی و تحصیل می‌کنند؛ جوان‌هایی که شاید به نظر دنیاهای ذهنی متفاوتی با هم داشته باشیم اما رفیقمان شدند و قرار است از این بعد بیشتر با هم مراوده داشته باشیم؛ اتفاقی که نبودنش شاید امروز موجب دوری ما از هم شده باشد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد