پيشداوري ريشه در بدبيني دارد

کد خبر: 237646

گذشت كردن و نگاه خوشبينانه داشتن نسبت به برخي رفتارهايي است كه حس بدبيني را ممكن است در ما تشديد كند نكته بسيار مهمی است.

پيشداوري ريشه در بدبيني دارد
سرویس اجتماعی:

چه كنيم تا ديگران را قضاوت نكنيم؟ چرا با اين‌كه همه ما مي‌دانيم قضاوت كردن بر رفتار و گفتار ديگران از زشت‌ترين و آزاردهنده‌ترين ناهنجاري‌هاي رفتاري ما ايراني‌هاست، اما بيشتر اوقات آگاهانه يا ناآگاهانه مرتكب آن مي‌شويم. درحالي كه اگر هريك از ما بدرستي خود را بشناسد و تاثير قضاوت‌هاي نادرست خود را بر زندگي افراد ببيند و اين نكته را درك كند كه گاهي قضاوت‌هاي نادرست مي‌تواند مسير زندگي ديگران را تغيير دهد، به طور قطع در قضاوت عجله نكرده و بسياري از اوقات ترجيح مي‌دهد كه از قضاوت بپرهيزد و انجام اين موضوع مهم را به افراد داراي صلاحيت بسپارد. براي رسيدن به پاسخي به اين پرسش با دكتر سيد هادي معتمدي، روانپزشك و عضو هيات علمي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي به گفت‌وگو نشسته‌ايم. قضاوت كردن در مورد ديگران، اتفاقي است كه توسط بسياري از ما ايرانيان هر روز و به دفعات صورت مي‌گيرد، بدون آنكه متوجه باشيم صلاحيت انجام آن را داريم ياخير. به بيان ديگر بسياري از مردم مرتكب عملي مي‌شوند كه حتي معناي آن را بدرستي درنيافته‌اند، اصولا قضاوت به چه معناست و چگونه شكل مي‌گيرد؟ قضاوت به معناي داوري بين دو نفر، يا به معناي انتخاب بين دو موضوع و يا انتخاب يك راه حل از بين راه‌حل‌هاي متفاوت براي يك مشكل بين فردي يا اجتماعي است و به طور معمول قضاوت از فرهنگ و آگاهي فرد نسبت به موضوع مورد بحث، تفكرات، ‌انديشه‌ها و اعتقادات وي نشأت مي‌گيرد و با مسائلي مانند واقع‌بيني،‌ شجاعت، نوع تربيت و تجربيات وي ارتباط مستقيم دارد. چرا آنچه به معناي قضاوت كردن به عنوان يك الگوي رفتاري نابجا در كشور ما جا افتاده، به جاي آنكه مفهوم نقد مثبت را به خود بگيرد، بار معنايي و اخلاقي منفي دارد؟ قضاوت معمولا داراي بار مثبت است و اگر نقد كردن را وجهي از قضاوت در نظر بگيريم، به طور معمول براي اصلاح يك امر به كار برده مي‌شود. اما نظر به اين كه بسياري از فعاليت‌هاي اجتماعي در كشور ما به صورت دستور از بالا به پايين انجام مي‌گرفته است و هر طبقه پايين‌تر فقط مجري فرامين طبقه بالاتر از خودش بوده و نسبت به انجام دستورها شكي به خود راه نمي‌داده و هيچ ايرادي را به آنها وارد نمي‌كرده است، اين مفهوم در ذهن بسياري از افراد شكل گرفته است كه نقد كردن به معني تمرد از دستور تلقي مي‌شود. در حالي كه در مفهوم كلي اگر نقد توسط يك كارشناس كه به موضوع اشراف دارد، انجام شود، نه تنها به مفهوم سرپيچي از دستور نيست، بلكه به عنوان يكي از پايه‌هاي انجام تعهدات افراد به شمار مي‌آيد. بنابراين لازم است با آموزش، مفهوم نقد را در كشور گسترش داده و به اين وسيله مانع از بروز بسياري از معضلات كه معمولا بعد از اجرا متوجه آن مي‌شويم و داراي بار اخلاقي و مالي بسيار زيادي است، شويم. ما در هر دوره از زندگي، از كودكي تا كهنسالي به اشكال متفاوت و حتي مشابهي مورد قضاوت قرار مي‌گيريم. ريشه اين تفاوت‌ها و تشابهات در چيست؟ نبايد فراموش كنيم كه افراد داراي نفوذ در زندگي ما متفاوت هستند، مثلا در دوران كودكي، مادر؛ در دوران مدرسه، معلم‌ها؛ در دوران نوجواني، گروه‌هاي همسال؛ در دوره جواني، پدر و برادران و خواهران؛ در دوران بالاتر استادان دانشگاه و روساي مشاغلي كه بر عهده مي‌گيريم بر زندگي ما تاثير دارند و در تمام اين دوران‌ خانواده، دوستان و اطرافيان و در دوران بالاتر همسر و خانواده همسر و خلاصه افراد گوناگوني طي دوران زندگي روي ما اثر مي‌گذارند و حتي در دوراني فرزندان‌مان ما را مورد نقد قرار مي‌دهند. از سوي ديگر رشد تفكرات و انديشه‌هاي هر فرد در دوران مختلف زندگي داراي فراز و نشيب‌هاي متعدد است و حتي گاهي تفكرات و انديشه‌هاي او شكل متضاد به خود مي‌گيرد. اين عوامل در كنار عوامل متعدد خانوادگي و اجتماعي ديگر به اين منجر مي‌شود كه هر لحظه در معرض قضاوتي متفاوت با قضاوت قبل و بعد از آن قرار بگيريم. شما به عنوان روانپزشك كه به نوعي با مباني جامعه‌شناسي مردم ما نيز آشناست، تائيد مي‌كنيد قضاوت كردن در مورد ديگران، همچون غيبت كردن يا دخالت كردن در امور آنها ريشه در فرهنگ رفتاري و تربيتي غلط ما ايراني‌ها دارد؟ در مورد اين پرسش اشاره به چند نكته ضروري است. ابتدا بايد مشخص شود محتواي مساله و موضوع مورد قضاوت چيست، دوم اين كه بايد ببينيم در مورد چه كسي قضاوت مي‌كنيم، سوم آنكه قاضي چه كسي است. مثلا در مورد روابط خانوادگي، زن و شوهر حق دارند در امور هم دخالت كرده و رفتارهاي يكديگر را مورد قضاوت دهند، به شرط آن كه در چارچوب اخلاق بوده و به قصد اصلاح رفتار يا رفتارهاي طرف مقابل باشد. اين مساله حتي در مورد بيماراني كه قدرت تشخيص مناسب ندارند، در مورد كودكان يا افرادي كه داراي بيماري شديد هستند و نياز به كمك دارند يا كساني كه داراي رفتارهاي غلط ضد اجتماعي هستند و جامعه را مورد مخاطره قرار مي‌دهند نيز صدق مي‌كند. بنابراين اگر قضاوت توسط پزشك يا قاضي صورت بگيرد،نه تنها اشكالي بر آن وارد نيست، بلكه لازم و ضروري است، اما اگر خارج از حيطه يا مسئوليت‌هاي ما باشد و هر كس به خودش اجازه بدهد در امور شخصي ديگران دخالت كند يا رفتارهاي آنها را مورد قضاوت قرار دهد، به طور قطع امري نكوهيده و ناپسند است. فراموش نكنيد كه حتي در فرهنگ ايراني و اسلامي تجسس و دخالت نابجا را در مورد ديگران امري مكروه و گاهي حرام مي‌دانند و نمي‌توان گفت اين افكار ريشه در فرهنگ ما دارد، بلكه كاملا با فرهنگ ما مغايرت دارد و لازم است با آموزش مناسب چنين رفتاري در مردم ما اصلاح شود. به قضاوت ميان همسران اشاره كرديد، در بسياري موارد اين قضاوت‌ها رنگ بدبيني و شك به خود مي‌گيرد و شخص را به برداشت‌هاي كاملا اشتباه سوق مي‌دهد. براي پرهيز از اين نوع قضاوت‌ها كه ممكن است بين همسران، والدين و فرزندان و حتي همكاران به اشتباه شكل بگيرد، چه راهكارهاي عملي وجود دارد؟ نخستين و مهم‌ترين قدم براي جلوگيري از اين نوع قضاوت‌ها، مذاكره و گفت‌وگوست. يعني به جاي قضاوت‌هاي بدبينانه از طريق گفت‌وگوهاي ساده و صميمانه به واقعيت ماجرا برسيم. در قدم بعدي بايد جلوي حس حسادتمان را بگيريم، چراكه در بسياري موارد قضاوت‌هاي اشتباه بخصوص ميان همسران يا حتي همكاران ريشه در حسادت‌هاي ما دارد. نكته بسيار مهم ديگر گذشت كردن و نگاه خوشبينانه داشتن نسبت به برخي رفتارهايي است كه حس بدبيني را ممكن است در ما تشديد كند. به عنوان مثال اگر شاهد گفت‌وگوي ساده ميان همسرمان با همكاري از جنس مخالف بوديم نبايد نسبت به آن واكنش منفي نشان دهيم و به دام شك و قضاوت‌هاي منفي ناشي از آن بيفتيم. آيا در چنين مواردي نياز است كه از طرف مقابل توضيح بخواهيم؟ همان‌طور كه تاكيد كردم در برخي موارد بايد از رفتارهاي ساده‌اي كه مي‌بينيم، بدون بدبيني بگذريم، اما در برخي موارد نيز لازم است با زباني نرم و قابل درك از طرف مقابلمان بخواهيم كه ما را از نگراني دربياورد، نه اين‌كه براي ما توضيح دهد. مراجعه به مشاور يا روان‌شناس در چنين مواردي مي‌تواند كمك‌كننده باشد؟ مسلما در هر مرحله از به وجود آمدن چنين افكار منفي كه توسط خود افراد قابل كنترل نباشد مي‌توان از مشاور كمك گرفت و نگراني‌هاي بوجود آمده را با وي درميان گذاشت تا راهكارهاي عملي و موثر را پيشنهاد كند. البته در مورد همسران، حضور طرفين براي رسيدن به راه‌حل‌هاي درست ضروري است. شايد آنچه در رفع آثار منفي ناشي از قضاوت بسيار راهگشاست و گاهي از انجام آن، حتي پس از پي بردن به قضاوت‌هاي اشتباه خود طفره مي‌رويم، معذرت خواستن است. دقيقا درست است. عذرخواهي كردن و پذيرش عذرخواهي طرف مقابل يعني كسي كه اشتباهي نسبت به ما مرتكب شده است در رفع آثار منفي ناشي از قضاوت‌هاي اشتباه بسيار كمك‌كننده است. اما قبول كنيد باورهاي فرهنگي و الگوهاي رفتاري پذيرفته شده در برخي خانواده‌ها مانع از آن مي‌شود كه از چنين راهكارهايي براي پرهيز از قضاوت استفاده كنند. بله درست است. اما در چنين مواردي نيز مي‌توان از روش‌هايي كه به لحاظ فرهنگي در خانواده پذيرفته شده است براي جلوگيري از قضاوت كردن‌هاي عجولانه، ناآگاهانه و بدبينانه استفاده مفيد كرد. يعني اعضاي يك خانواده از هر طريقي كه مورد تائيدشان است همديگر را به گفت‌وگو دعوت كنند، پيش از آنكه يكديگر را با بدبيني قضاوت كنند. چرا در برخي موارد بعد از قضاوت كردن ديگري، او را بيشتر به انجام كاري كه بابت آن مورد قضاوت قرار گرفته‌اند، تهييج مي‌كنيم؟ زماني كه ما به خود اجازه بدهيم در امري كه به ما مربوط نيست، دخالت كنيم يا اين‌كه بدون شناخت از ظرفيت‌هاي طرف مقابل خود، اين قضاوت را انجام بدهيم يا اين كه يك موضوع را آنقدر تكرار كنيم كه نوعي انزجار در طرف مقابل ايجاد شود، نوعي مقاومت در شخص مورد قضاوت ايجاد مي‌كنيم و او مي‌بيند كه كار از قضاوت گذشته و به اتهام و پافشاري بر مجرميت وي رسيده است. طبيعي است در چنين شرايطي به لج‌بازي افتاده و با خود مي‌گويد حالا كه من متهم و مجرم شناخته شده‌ام، لزومي ندارد كه اين قضاوت را بپذيرم و در تكرار آن پافشاري و اصرار مي‌ورزم. به همين دليل بسياري از روان‌شناسان و روانپزشكان اعتقاد دارند با فرزندان و اطرافيان خود بايد كوتاه و موثر سخن بگوييم و از تكرار مرتب بپرهيزيم كه نتيجه معكوس به بار خواهد داشت،‌ حتي اگر طرف مقابل شما رفتار خود را اصلاح نكند، تكرار مشكلي را حل نخواهد كرد و لازم است به روش‌هاي ديگر متوسل شد. در بسياري موارد به نظر مي‌رسد قضاوت كردن ريشه در حس خود برتربيني و خودستايي دارد. شما اينطور فكر نمي‌كنيد؟ قضاوت كردن بيش از آنكه در اين امور ريشه داشته باشد، ريشه در ناآگاهي ما نسبت به عوارض و عواقب قضاوت دارد، زيرا تا شخصي تمايل نداشته باشد كه ما نسبت به وي قضاوت كنيم، اجازه اين كار را نداريم و ارتكاب اين عمل نشانه بي‌فرهنگي و بي‌ادبي ما تلقي مي‌شود. هر چند مواردي مانند خودستايي و غرور اجازه نمي‌دهد انسان قضاوت‌هاي بي‌مورد خود را مهار كند و مانند آن مي‌ماند كه پزشكي بدون آن كه بيمارش از وي تقاضاي تشخيص و درمان داشته باشد در اين امر اصرار ورزد. حتي شايد بهتر است بگوييم كه افراد عيب‌جو بيشتر ديگران را قضاوت مي‌كنند. در مورد اين كه افراد بدبين و عيب‌جو ديگران را قضاوت مي‌كنند يا نه، تحقيق و پژوهش مستدلي در كار نيست، زيرا اين افراد، به طور ذاتي در رفتارهاي ديگران نوعي خطر يا توهين را احساس مي‌كنند و در واقع بسياري اوقات عيب‌جويي و بدبيني مي‌تواند به عنوان نوعي مكانيزم دفاعي مورد توجه قرار بگيرد كه شخص عيب‌جو با استفاده از آن در واقع در مقام مقايسه برآمده، ضف‌ها و عيب‌هاي خود را از اين طريق پوشش مي‌دهد و اين چنين مي‌پندارد كه اگر عيب ديگري را بازگو نكرده و آن را بزرگنمايي نكند، در واقع عيب خودش بيشتر مشهود خواهد بود. بنابراين مي‌توان گفت افرادي كه اقدام به قضاوت مي‌كنند، بيشتر از روي ناآگاهي و بي‌توجهي به اين‌كه يك قضاوت نابجا چه آثار تخريبي زيادي دارد، اين كار را انجام مي‌دهند. متأسفانه بسياري از اوقات اين تخريب‌ها از سر دوستي است كه اصطلاحا به آن دوستي خاله خرسه گفته مي‌شود. در روانپزشكي اصطلاحي به كار برده مي‌شود تحت عنوان High Emotion Expression (HEE) به معني رفتار و گفتار انتقادي است كه خصمانه و تحقيرآميز نيست.اما باعث شدت يافتن بيماري افرادي مي‌شود كه دچار مشكلات رفتاري و رواني‌اند و هر چند رفتار و گفتار انتقادي ما نسبت به آنها از سر دوستي باشد، بيشتر اوقات به بستري‌هاي مكرر بيماران منجر مي‌شود و به اين دليل بايد بشدت از اين نوع رفتارها پرهيز كرد. افراد عجول چطور؟ يعني كساني كه صبر نمي‌كنند تا حقايق اطرافشان را ببينند؟ بايد از دو زاويه به اين موضوع نگاه كرد؛ يكي افرادي كه داراي سطح اضطرابي بسيار بالايي هستند و به واسطه كنترل نداشتن بر افكار خود معمولا بلافاصله نسبت به محيط اطراف واكنش نشان داده و در مورد مسائلي كه پيرامونشان اتفاق مي‌افتد و نسبت به افرادي كه در مورد آنها سؤال مي‌شود پاسخ مي‌دهند، كه در اين موارد معمولا مي‌توان گفت اين افراد بطور ذاتي مي‌توانند داراي قضاوت خوبي باشند، ولي به واسطه واكنش‌هاي سريع نمي‌توانند قضاوت صحيحي داشته باشند. گروه دوم كساني هستند كه بدون داشتن هر گونه اضطراب و ناراحتي، تحت تاثير مسائل فرهنگي و آموزش خانوادگي رفتارهاي عجول دارند و بسياري از اوقات ديده مي‌شود اين افراد چون خودشان در دوران كودكي داراي فرصت مناسب براي بروز افكار و عقايد خود بوده‌اند و از هر زمان كوتاهي براي بيان نظرات خود استفاده مي‌كرده‌اند، بنابراين رفتار و قضات‌هاي عجولانه در آنها به نوعي رفتار آموخته شده تبديل شده است كه براي اين افراد، بهترين راه حل مشكل در آموزش مهارت‌هاي زندگي است. بنابراين از هر ديدگاهي كه اين افراد را طبقه‌بندي كنيم مي‌توان گفت آنها داراي قضاوت‌هاي ناپخته و نادرست هستند و بايد براي رفع اين مشكل كوشيد و كساني نيز كه مورد قضاوت اين افراد قرار مي‌گيرند، نبايد زياد به محتواي اين قضاوت‌ها واكنش نشان داده يا اين كه آن را جدي بگيرند. آيا مي‌توان قضاوت را در برخي افراد با بي‌اعتمادي نسبت به ديگران مرتبط دانست؟ بايد توجه كنيم عده‌اي از افراد داراي نگرش منفي يا بدبينانه نسبت به ديگران هستند كه قسمتي از آن مي‌تواند به صورت يك بيماري تلقي شود و قسمتي از آن يك امر آموخته شده است. بنابراين همان گونه كه در پاسخ به پرسش قبلي‌تان اشاره كردم، در صورتي كه اين سوءقضاوت ناشي از نوعي بيماري رواني باشد مثلا مانند كساني كه اختلال هذيان يا بدبيني هستند يا كساني كه به نوعي روانپريشي دارند يا كساني كه به برخي از مواد مخدر اعتياد دارند، به عنوان مثال شيشه مصرف مي‌كنند، قضاوت‌شان كاملا مخدوش است و به هيچ وجه قابل اعتنا و استناد نيست. اما در مورد كساني كه نگاه بدبينانه را در روابط خانوادگي و اجتماعي آموخته‌اند، بايد با احتياط بيشتري نسبت به قضاوت‌هايشان نگاه كرد و حتما نمي‌توان گفت داراي قضاوت غلط هستند. زيرا افرادي كه داراي بدبيني مختصري هستند، گاهي اوقات مي‌توانند قاضي‌هاي خوبي باشند. بنابراين در يك نگاه كلي اگر بدبيني به صورت افراط و تفريط باشد قابل قبول نيست، اما اگر بدبيني به صورت نوعي وسواس در كشف حقيقت باشد، بايد در سخنان اين افراد تأمل كرد و نمي‌توان كاملا آن را رد كرد. شايد مشكل قضاوت كردن‌هاي نابجاي ما از آنجا نشات مي‌گيرد كه ما مردمي هستيم كه بيشتر اهل حرف زدن‌ هستيم تا عمل كردن، يعني به راحتي راجع به ديگران حرف مي‌زنيم و در قالب حرف‌هايي كه مي‌زنيم آنها را قضاوت مي‌كنيم؟ اين‌كه ما مردماني هستيم كه بيشتر اهل حرف هستيم تا عمل در واقع موضوعي است كه بيشتر در بين عوام مطرح است و اين‌كه آيا در عمل هم به همين صورت باشد يا نه چندان مورد تائيد نيست و بسياري از مثال‌هاي ما مانند «دو صد گفته چون نيم كردار نيست» يا اين كه «زعمل كار برآيد به سخنراني نيست» مؤيد اين نكته است كه حداقل در فرهنگ ما اين موضوع مورد تائيد نيست. اما در كل مي‌توان گفت اگر كساني باشند كه اهل عمل نباشند، اما خوب حرف بزنند يا اهل مغلطه و پيچيده‌گويي باشند بدون اين‌كه از پشتوانه عملي برخوردار باشند، بطور قطع داراي قضاوت‌هاي نابجا خواهند بود. خيلي‌ها معتقدند افرادي كه كمتر مشغله دارند، بيشتر ديگران را قضاوت مي‌كنند، چون وقت آزاد زياد دارند. آيا با اين مساله موافقيد؟ البته آموخته‌هاي فرهنگي و ايراني، اسلامي ما به اين نكته اشاره دارد كه در مورد هر انساني چه شاغل، چه بيكار، همواره بهتر است در مقابل شنيده‌ها سكوت كنيم و از بيان مطالبي كه به ما ارتباطي ندارد يا در مورد آن آگاهي نداريم خودداري كنيم و حتي در حديث قدسي آمده است كه پروردگار بدون واسطه به رسول اكرم(ص) مي‌فرمايد: «يكي از صفات افرادي كه به بهشت وارد مي‌شوند، سكوت و پرهيز از سخنان بيهوده است.» بنابراين با توجه به اين صحبت‌ها اگر فردي چه شاغل و چه بيكار باشد يا داراي مشغله كمتري بوده، اما داراي آموزه‌هاي اسلامي و ايراني باشد پاسخ منفي است. ولي اگر اين آموزه‌ها را نداشته باشد در بسياري از مواقع اقدام به قضاوت‌هاي بي‌مورد و نابجا مي‌كند. پيامدهاي قضاوت كردن نابجا چيست و چه تاثيري در زندگي ما مي‌گذارد؟ در مورد پيامدهاي قضاوت بايد به نكات متعددي اشاره كرد؛ اگر قضاوت بر حسب اين‌كه در مورد موضوعات خانوادگي باشد يا در محيط كار، در بين همكاران يا در محيط‌هاي آموزشي، بين همكلاسي‌ها مي‌تواند در صورتي كه اين قضاوت‌ها ناروا باشد روابط بين فردي را كاملا مخدوش كند و در ارتباطات صحيح بين همسر، والدين و فرزندان، همكاران و همكلاسي‌ها صدمات جبران‌ناپذيري را وارد مي‌كند. اگر اين قضاوت‌ها در مورد مسائل مهم‌تري مانند حكم دادن، قاضي بودن، داور بودن و نكاتي از اين دست باشد كه بر اساس آن شخصي در معرض اتهام و محكوميت قرار بگيرد و منافعي از آن حذف شود يا جان وي به مخاطره بيفتد، داراي تبعات وسيع‌تري است. اما در مورد مسائل اجتماعي و سياسي گاهي اوقات اتفاق مي‌افتد كه قضاوت‌هاي نابجاي افراد در موضوعات اجتماعي بخصوص كسي كه قضاوت مي‌كند، روي افراد بسياري تأثير داشته باشد و به بروز صدمات جبران‌ناپذيري منجر شود. قضاوت كردن چه اثرات منفي بر رفتار و شخصيت قضاوت‌كننده و قضاوت‌شونده مي‌گذارد؟ متاسفانه قضاوت‌هاي همراه با بدبيني بخصوص در ميان همسران با احساس حسادت و حس بد و ناخوشايندي از تصور محبوب نبودن و جذاب نبودن همراه است. بدنبال آن و با تداوم بدبيني و شكي كه فرد را به قضاوت اشتباه وادار مي‌كند، احساس تحقير شدن و مورد بي‌احترامي واقع شدن براي شخص مورد قضاوت پيش مي‌آيد. بروز اين اتفاقات در زندگي زناشويي نتيجه‌اي جز كاهش علاقه، بروز رفتارهاي خشونت‌آميز، پرخاشگري و در نهايت ناكامي نسبت به تداوم زندگي مشترك نخواهد داشت. همين طور بروز چنين رفتارهايي به ايجاد حس بي‌اعتمادي ميان والدين و فرزندان منتهي مي‌شود و به نوعي ميان‌ آنها به‌شدت فاصله مي‌اندازد كه تبعات منفي خود را دارد. اما در محيط‌هاي كاري شخصي كه براحتي ديگران را مورد قضاوت‌هاي اشتباه قرار مي‌دهد، بعنوان فردي زير آب زن و بدخواه شناخته مي‌شود و بتدريج طرد مي‌شود. اما به‌نظر مي‌رسد خود روان‌شناسان هم بايد خط قرمزي براي قضاوت كردن افراد تحت درمان خود قائل باشند. يعني عبور از اين حد است كه آنها را نيز در دام آثار منفي و مخرب يك رفتار نابهنجار قرار مي‌دهد كه خودشان ديگران را از آن نهي مي‌كنند. اين مرز چگونه مشخص مي‌شود؟ كساني كه در علوم مختلف رفتارشناسي انسان كار مي‌كنند، به لحاظ نوع آموزش‌هايي كه مي‌بينند خود را در شناخت رفتارهاي انساني و قضاوت در مورد آن محق مي‌دانند و البته اين مطلب تا جايي كه فقط در مورد رفتارهاي دروني ژنتيك و ذاتي انسان باشد، صدق مي‌كند. اما زماني كه پاي فرهنگ و اعتقادات پيش مي‌آيد، به‌هيچ عنوان اجازه قضاوت نداريم مگر آن كه به طور كامل در مورد فرهنگ و اعتقادات طرف مقابل آگاهي داشته باشيم. ريزه كاري‌ها را بشناسيم و حتي در مورد خرده فرهنگ‌ها و فرهنگ خانوادگي طرف مقابل اطلاع داشته باشيم در غير اين صورت در او رفتار مقابله‌اي ايجاد شده و در همان ابتداي شروع درمان، تمام روابط درماني قطع مي‌شود. چگونه مي‌شود اثرات منفي ناشي از يك قضاوت اشتباه را از بين برد؟ اولين و مهم‌ترين گام عذرخواهي و باز گرداندن و جبران صدماتي است كه بدنبال قضاوت اشتباه به شخص مورد قضاوت وارد شده است. البته در بسياري موارد لازم است به فردي كه مورد قضاوت اشتباه قرار گرفته، فرصت داده شود تا خودش را بازسازي كند و بتواند ما را ببخشد. البته جبران اثرات منفي ناشي از قضاوت اشتباه به شدت علائم و صدمات ايجاد شده بستگي دارد و در برخي موارد ممكن نخواهد بود. چراكه در برخي موارد قضاوت‌ها به از دست رفتن حيثيت فرد، موقعيت و جايگاه شغلي يا ارتباطات وي منجر مي‌شود و جبران آن به سادگي ممكن نخواهد بود. در زندگي زناشويي حتي ممكن است قضاوت‌هاي ناآگاهانه به جدايي نيز منتهي شود. حال اگر قضاوت با دانايي و نه جهالت همراه باشد، مي‌تواند يك قضاوت خوب تلقي شود؟ در زمان قديم بسياري از افراد به عنوان ريش سفيد و در داستان‌هاي اساطيري از بوم و لاك‌پشت به عنوان ريش‌سفيدان قصه‌ها نام برده مي‌شد.اين افراد معمولا كساني بودند كه بر اساس تجربه و عمر طولاني خود نكاتي را مي‌دانستند و مصاديقي را تجربه كرده بودند كه ديگران از آن آگاه نبودند، بنابراين افراد با مراجعه به ايشان از راهنمايي‌هاي آنها بهره مي‌گرفتند. در اين نوع قضاوت اصل برصداقت گفتار مراجع و تجربه پاسخ‌دهنده استوار بود. اما در دنياي امروز كه منافع انسان‌ها داراي پيچيدگي‌هاي گوناگون اجتماعي، قانوني و خانوادگي است و بسياري از افراد خواسته يا ناخواسته، آگاهانه يا ناآگاهانه مطالب صحيحي را بازگو نمي‌كنند، قاضي مجبور است براي آگاهي بيشتر از موضوع و پيدا كردن حقيقت، مسائل گوناگوني را در اختيار داشته باشد. بنابراين معمولا روان‌شناسان قضاوت خود را بر مبناي بيان مطلب و نه مداخله انجام مي‌دهند. ساير افراد مانند مددكاران، قضات و نيروهاي انتظامي و... ، قضاوت را مبتني بر دادرسي، بازرسي و فعاليت‌هاي ميداني قرار مي‌دهند و در يك كلام بايد گفت كه ببينيم قضاوت در چه موردي و توسط چه كسي انجام مي‌شود. در مورد قضاوت‌هاي شخصي و اموري كه به خود فرد مربوط مي‌شود، قضاوت نابجا مثلا در مورد يك سرمايه‌گذاري يا مسائل اقتصادي مي‌تواند صدمات جبران ناپذيري به زندگي شخص وارد كند و در نهايت مي‌توان اين گونه جمع‌بندي كرد كه در مورد مسائل فوق و سوالات بالا و در مورد مسائلي كه قبلا به آن اشاره شد به هر تقدير يك قضاوت نابجا در حد وسعت و دامنه عملكرد خود، مي‌تواند تبعات كوچك، بزرگ، سنگين و گاهي جبران‌ناپذير به دنبال داشت باشد. پس در چه شرايطي مجاز هستيم كه قضاوت كنيم؟ يعني قضاوت درست در مقابل قضاوت غلط چگونه معنا مي‌شود؟ قاضي فقط تا زماني مجاز است قضاوت كند و حق را به يكي از طرفين دعوا بدهد كه كاملا به موضوع اشراف پيدا كرده باشد و در صورتي كه موضوع علوم رفتاري مورد بحث ما باشد، آگاهي از فرهنگ، مناسبات خانوادگي، اعتقادات و سطح معلومات طرفين دعوا در نوع قضاوت كاملا مؤثر است و بايد به گونه‌اي رفتار كنيم كه قضاوت ما به گونه‌اي نباشد كه نه تنها گره‌اي را باز نمي‌كند، بلكه گره‌اي را بر ساير گره‌هاي كور زندگي افراد بزند. اما ما كه قاضي نيستيم و علم قضاوت نمي‌دانيم، در چنين شرايطي آيا مجاز به قضاوت كردن ديگران هستيم؟ فراموش نكنيد تمام آنچه گفتيم براي پرهيز از قضاوت‌هاي اشتباه بود كه به نوعي جامعه و مردم ما مبتلا به آن هستند. اگر قضاوت با در نظر گرفتن تمام جنبه‌هاي فردي، اجتماعي، شخصيتي و فرهنگي شخص صورت بگيرد و مبتني بر واقعيات و بدور از احساسات و اظهار نظرهاي شخصي باشد، اشكالي ندارد. اما متاسفانه در موارد بسيار اندكي، آگاهي پشتوانه قضاوت‌هاي ماست. بخصوص آنكه در موارد بسياري عذرخواهي كردن و تلاش براي از بين بردن عوارض و اثرات ناشي از يك قضاوت اشتباه ممكن نيست. پس از خاطر نبريم كه پرهيز از قضاوت كردن به معناي تلاش براي از دست نرفتن آبي است كه ديگر به جوي باز نمي‌گردد. منبع: جام جم آنلاين

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت