درخواست بیپروای یک دانشجو از آقا
یکی از نکات جالب دیدار دانشجویان و دانش آموزان، انواع ابتکارهایی است که به خرج دادهاند. شعار نوشتن کف دست رایجترین کار است. یکی آنقدر حرف داشته که کف دستش جا کم آورده و بقیهاش را روی ساق دست تا آرنج نوشته است!
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (یکشنبه) در جمع پرشور هزاران نفر از دانشجویان، دانش آموزان و دیگر جوانان خراسان شمالی، حاضر شده و پس از شنيدن نقطه نظرات چند تن از آنان به ايراد سخن پرداختند. اين ديدار صميمانه و لبريز از عاطفه حاشيههاي جالبي را هم به همراه داشت، كه خبرنگار رجانيوز از اين حاشيهها گزارش ميدهد. نسل علی اکبر و سلاله زهرا (س) به هم رسیدند از هوای بارانی دیروز فقط چند قطره به امروز صبح رسیده است که آن هم دارد از روی سقفها چکه میکند. ورودی شهر، کاروان سی چهل نفرهای از دانشجویان و دانش آموزان داشتند پیاده خود را به دیدار آقا میرساندند. یکساعت مانده به شروع مراسم، جلوی محل دیدار هستیم. چنان صدای شعار از مصلی بیرون میآید که هر کس هم نداند، شستش خبردار خواهد شد که اینجا یک مشت جوان پر شر و شور جمع شدهاند. جلوی در ورودی هم غلغله است. * کاری که دیروز مجری برنامه دیدار آقا با خانواده شهدا نتوانست انجام دهد، امروز خود بهخود در حال انجام است؛ امروز هر شعاری سریع به دو بخش تقسیم میشود و پسرها و دخترها هر کدام سهم خود را بر میدارند و شروع میکنند به فریاد زدن. رقابت پنهانی هم که در این شعار دادن بین آنها شکل میگیرد، موجب شده تا هر بار فریاد این دو گروه بلندتر شود. بخشی از انتظامات داخل سالن برعهده خود دانشجویان است. دو نفر جلوی در هستند که یکی ته ریش دارد و لباس رسمی و سادهای پوشیده است، دیگری اما شلوار لی به تنش است و چند جای شلوارش هم خراش دارد. داخل جمعیت هم تیپهای مختلف کنار هم نشستهاند. تیپهایی که در دانشگاه یکی عضو این انجمن است و دیگری عضو آن یکی تشکل. * یکی از نکات جالب دیدار دانشجویان و دانش آموزان، انواع ابتکارهایی است که به خرج دادهاند. شعار نوشتن کف دست رایجترین کار است. یکی آنقدر حرف داشته که کف دستش جا کم آورده و بقیهاش را روی ساق دست تا آرنج نوشته است! دو نفر با همکاری هم عکس آقا را داخل یک قلب گذاشته اند: یکی عکس را گرفته و دیگری با انگشتان دو دستش دور آن قلب ساخته است. سربندها هم سوژه خوبی برای بازی درآوردن بچهها شده است. تعدادی هم روی کاغذهای ساده چیزهایی نوشتهاند. یکی نوشته است: «رهبر عزیزم، من ناشنوا هستم، دوست دارم شما را از نزدیک زیارت و درد دل کنم!» * پرده پشت جایگاه تکان میخورد و همین کافی است تا بچهها مثل فشفشه از جا بلند شوند و هجوم ببرند جلو. آقا که وارد میشوند صدای کرکننده فریاد است که بلند میشود. من که بالای سکو ایستادهام، گوشم سوت میکشد و مو روی صورت سیخ! جلوی جایگاه شده است دریای آدم و جمعیت موج بر میدارد و جلو عقب میرود. ناگهان وسط جمعیت یک چاله درست میشود. یک نفر حالش بد شده است. چند نفر با سختي جلوی فشار جمعیت را میگیرند تا روی آن بنده خدا نیفتند. بعد از چند لحظه طرف بلند میشود و بهرغم اصرار بقیه حاضر نیست کنار برود! دوباره نایلون کفشش را بالا میگیرد و با دست دیگر بنا میکند به شعار دادن: نسل علی اکبریم/ فدائیان رهبریم... * کمی که از هیجان جوانها کم میشود، کمکم جیغ و داد جای خودش را به شعار میدهد. شعارهای مختلف از گوشه و کنار به گوش میرسد اما از بین آنهمه شعار تمرین شده آنچه میتواند همه را با هم یکصدا کند این شعار است: «ما اهل کوفه نیستیم/ علی تنها بماند». البته حتما لازم نیست یادآوری کنم که این شعار هم به طرفه العینی تقسیم بر دو میشود و دخترها و پسرها هر کدام قسمت خودشان را فریاد میزنند. دانشآموز ریزه میزهای میخواهد بیاید بالای جایگاه عکاسها که مانعش میشوند. میگوید: «به خدا له میشمها!» طرف آخر فیلم است، چنان لحن و قیافهاش را عوض میکند که فکر میکنم همین الان از زیر کلی دست و پا او را کشیدهاند بیرون؛ حالا اصلا این قسمت سالن بخاطر نقطه کور بودن جمعیتی نیستها! * جمعیت کمکم شروع میکند به نشستن و این کار تا چند دقیقه طول میکشد. جلو آمدن آنها امکان راحت نشستن را گرفته است و طول میکشد تا همه جاگیر شوند. از همان ابتدای نشستن چفیهها شروع میکنند هلیکوپتری چرخیدن. قرائت قرآن تمام میشود و دانش آموزان و دانشجویان منتخب شروع میکنند به صحبت. یکی از آنها در پایان صحبتهایش از آقا درخواست دیدار خصوصی میکند و با تحکم میگوید: «حرفهایی داریم که شما حتما باید بشنوید و مستنداتی داریم که شما حتما باید ببینید!». به رهبر نگاه میکنم: دارد لبخند میزند! * آقا سخنانش را با تقدیر از صحبتهای دانشآموزان و دانشجویان برگزیده شروع میکند. موضوعی هم که برای صحبت انتخاب کردهاند حسابی جوان پسند است: سبک زندگی. قبل از شروع مراسم رفتم سراغ یکی از دانشجوها که در پیامنور بجنورد درس میخواند. گفت در دانشگاه ما قرعه کشی کردند و کلاًً ۴۵ نفر کارت گرفتند. میگفت موقع قرعه کشی، سالن آمفی تئاتر دانشگاه شور و حالی داشت که نگو. حالا این را چه کسی به من میگفت؟ تیشرت آستین کوتاه، گردنبند، عینک دودی، موهای پف داده شده و خط ریش غیر معمول! * قبل از اتمام جلسه میروم بیرون و پرسان پرسان درب خروج خانمها را پیدا میکنم. میخواهم ببینم این دخترهای چادری داخل جلسه، بیرون هم سر و وضعشان همین است؟ از بین چندین نفر که چادرها را تا کرده و روی دست انداخته یا داخل نایلون گذاشتهاند، سراغ چند نفر میروم. میپرسم شما که چادری نیستی چرا اینجا چادر سر کردی؟ میانگین صحبتها این است که بالاخره دیدار با رهبری یه حرمتی داره دیگه! میپرسم بهتون گفته بودند باید چادر سرکنید؟ جواب این سوالم را خودم با دیدن چندین مانتویی و حتی شلحجابی که از مصلی بیرون آمدهاند، میفهمم اما دلم میخواهد خودشان بگویند. جواب میدهند نه! میپرسم کسی نبود که جلوی در تذکر بده موهاتو بذار تو، حجابتو درست کن؟ باز هم جوابشان منفی است. دیدار آقا با دانشجویان و دانش آموزان حال و هوای دیگری داشت.
دیدگاه تان را بنویسید