واگویه ای با تصویر ضجه های یک مادر
مادرم برخیز.... مادرم برخیز که بهار با تو می آید و صبوری از مهر تو بر این سرزمین جاری می شود قامت های خمیده مان به احترام تو بر سقف آسمان می سایند و آتشفشان اندوه ما با آبشار مهر تو خاموش می شوند
مادرم تو کیمیای این سرزمینی خورشید هر روز به احترام تو برمی خیزد و مهتاب از نگاه تو سیراب می شود مادرم...صبوریمان ده که اگر ضجه زنی قلب زمین به احترام تو می ایستد صبوریمان ده که زخم های بزرگ جز با مهر تو التیام نیابند تو می توانی نقاب از چهره خورشید برگیری و ماه را از محاق برکشی ما منتظر نگاه گرم و مهربان تو هستیم مادرم برخیز و صبوری مان ده....
دیدگاه تان را بنویسید