خاطره استاد قرائتی از تمبک و داریه!

کد خبر: 204769

به امیر المؤمنین گفتند: چرا به زن ها سلام نمی‌كنید؟ پیغمبر سلام می‌كرد. گفت: پیغمبر سی سال از من بزرگتر است. سلام پیغمبر طوری نیست، اما من جوان هستم.

برنا: حجت الاسلام قرائتی در سخنانی با عنوان "تولید ملی، وظیفه مردم، وظیفه دولت" گفت:یک تولید ناقص از یک نفر كل كشور را ضعیف می‌كند. شما اگر یک آخوند بد ببینید، دیگر هرچه آخوند ببینی، اصلاً سلامش هم نمی‌كنی. من اگر یک بازاری بد كلاه سرم بگذارد، می‌گویم: آقا دور بازاری‌ها نرو. یک رشوه‌گیر در اداره باشد، برو بابا این اداره‌ای‌ها... یعنی گاهی وقت‌ها یک كار بد، یكی نیست، نمی‌شود گفت: من كار بد كردم. اثرش را روی جامعه ببین، كاری هم نیست، ممكن است جزئی باشد. كار هم ممكن است جزئی باشد. بنابراین نگاه ما نگاه جمعی باشد. فكر نكنیم حالا ما یك نفر هستیم، در یك كارگاه یك خلافی كردیم. در موضع تهمت نرو. اگر كسی بدنام است، با او ننشین.خدا آقای فلسفی را رحمت كند. به طلبه‌ها می‌گفت دكان تاجرها ‌نشینید. ولو شما می‌نشینی یك چای می‌خوری. ولی هركس می‌رود می‌گوید: این آخوندها با تاجرها هستند. با مستضعفین نیستند. مگر اینكه تاجر پدرت باشد، یا دكان كتاب‌فروشی بنشین. آخوند دكان كتاب فروشی بنشیند، برایش حرف در نمی‌آید. به امیر المؤمنین گفتند: چرا به زن ها سلام نمی‌كنید؟ پیغمبر سلام می‌كرد. گفت: پیغمبر سی سال از من بزرگتر است. سلام پیغمبر طوری نیست، اما من جوان هستم. من تا ریش‌هایم مشكی بود، اگر یک دختری می‌گفت: حاج آقا عكس بگیریم؟ می‌گفتم: نه! دیگر حالا كه ریش‌هایم سفید شده اول می‌پرسم شوهر داری یا نه؟ اگر می‌گوید شوهر دارم، می‌گویم: خوب حالا اگر شوهر داری، من هم ریش‌هایم سفید است، می‌خواهی عكس بگیری، بگیر. دیگر حالا طوری نیست. ولی اگر یک جوان باشد، یعنی فرق می‌كند. آیت الله بهجت به یک دختر بگوید عزیزم، همه خوشی می‌كنند. یک طلبه‌ی جوان به یك دختر بگوید: عزیزم، دادگاه ویژه‌ی روحانیت او را می‌گیرد. جاهایی كه موضع تهمت است، محكم‌كاری كنید در آبرویتان. وی در قسمت دیگر از سخنانش گفت:من یادم نمی‌رود یك مدرسه‌ای بود در قم، دوره‌ی جوانی ما هم آنجا كلاس داشتیم. من دیدم دو سه چرخ بافندگی طلبه‌ها هم ایام فراغت می‌روند ژاكت بافی یاد می‌گیرند. یك هنری داشته باشند. الان هنر را به تمبك می‌گویند. به تمبك هنر می‌گویند. حالا از تمبك یك خاطره دارم بگویم. یكی از علما است حالا اسم نمی‌برم. یكی از علما از یك استان مهمی آمده بود قم خدمت آقای بروجردی یك بحث علمی كرد. آقای بروجردی گفت: احسنت! خوب آقای بروجردی استاد همه مراجع بود. گفت: احسنت، احسنت! در استان شما چه مردان رجال علمی، چه مردان و چه علمایی است. گفت: بله فكر می‌كنید همه‌ علما در قم هستند. فكر می‌كنی ما در استان تمبك می‌زنیم، دستش را چنین كرد، تمبك تمبك!گفت: نه من نگفتم شما تمبك می‌زنید، ولی باور هم نمی‌كردم كه در استان شما یك چنین دانشمندانی باشند. گفت: بله، خوب ما هم در استان خودمان مشغول مباحث علمی هستیم. تمبك كه نمی‌زنیم. آقا دید دوبار دستش را بالا برد و گفت: تمبك، گفت: آقا تمبك را چنین می‌زنند. (خنده حضار) اینكه شما می‌زنی داریه است. باز معلوم شد علمای قم از علمای شهرستان‌ها چه... بله. می‌توانیم یك كاری، یك هنری یاد بگیریم. جوان هیچ آمادگی ندارد. هرچیزی را می‌گوییم بلدی؟ می‌گوید: نه! یك جوان گفت: می‌خواهم داماد شوم. گفتند: خانه داری؟ نه! سرمایه داری؟ نه! معافی داری؟ نه! ماشین داری؟نه! گفتند: ببخشید پس شما 120 كیلو هیكل چه چیزی داری؟ گفت: فقط آمادگی دارم. (خنده حضار) حالا دانشجوها، دبیرستانی‌ها، دختر و پسرها یك هنر یاد بگیرید. یك بافندگی، قالی بافی، خطاطی، نقاشی، لااقل شنا یاد بگیرید.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت