ماجرای شفای مریضی متوسل به امام حسن(ع)

کد خبر: 184287

امام حسن مجتبی(ع) به برادرش امام حسین(ع) وصیّت کرد که بعد از شهادتش پیکر او را جهت دیدار به روضه مبارک پیامبر اکرم(ص) ببرند.

برنا: وقتی خبر ولادت امام مجتبی(ع) به پیامبر اسلام(ص) رسید، شادی و خوشحالی رخسار مبارک آن حضرت را فرا گرفت، و مردم نیز شادی‌کنان می آمدند و به محضر مبارک پیامبر(ص) و علی و زهرا(علیهما السلام) تبریک می‌گفتند. رسول خدا وقتی قنداقه حسن را بغل گرفت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند(۲) در روز هفتم ولادت، پیامبر اکرم گوسفندی را قربانی کرد و هنگام ذبح گوسفند این دعا را خواند:« بنام خدا، عقیقه‌ای است، از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او، خدایا! عقیقه را وسیله حفظ (او و بیمه جان او) قرار بده به (عظمت) محمّد و آل محمّد(ص)» سپس پیامبر گرامی (ص) موهای سر او را تراشید و فاطمه زهرا(ع) هم وزن آن به مستمدان «درهم» نقره سکّه دار انفاق نمود.(۴) سخن گفتن با دشمن خدا در کودکی در سال ششم هجری قرار دادی بین پیامبر اکرم(ص) و کفّار قریش منعقد گردید که بعدها به «صلح حدیبیّه» معروف شد. یکی از مواد صلح نامه این بود که هر دو سپاه می توانند با هر قبیله ای که بخواهند پیمان دوستی امضاء کنند. بر این اساس، رسول خدا(ص) با قبیله «خزاعه» پیمان دوستی بست. در سال هشتم هجری یکی از افراد قبیله «بکر» که هم پیمان کفار قریش بود، نسبت به پیامبر اسلام (ص) جسارت کرد، و شخصی از قبیله خزاعه او را در مقابل جسارتش سرزنش نمود و از رسول اکرم(ص) دفاع کرد. آن گاه با هم درگیر شدند و کفار قریش نیز به کمک قبیله هم پیمان خود «بکر» وارد صحنه گردیده و در نتیجه یک نفر از افراد قبیله «خزاعه» را کشتند و بدین وسیله صلح حدیبیّه نقض گردید. کفار قریش از این نقض معاهده پشیمان گشته، ابوسفیان را برای عذرخواهی و تجدید قرار داد به محضر پیامبر اکرم، فرستادند. ابوسفیان به حضور آن حضرت رسید و در خواست امان و تجدید پیمان نمود، ولی آن حضرت به سخنان او ترتیب اثر نداد. ابوسفیان به ناچار به نزد امیرمؤمنان، علی(ع) شرف یاب شد واز وی درخواست نمود که در نزد پیامبر اکرم(ص) شفاعت نماید. علی(ع) در جواب فرمود: پیامبر خدا(ص) با شما پیمانی بست و هرگز از پیمانش برنمی گردد... در این هنگام، امام حسن(ع) که کودک خردسالی بود، به حضور پدر آمد و ابوسفیان خواست که علی(ع) اجازه دهد فرزندش حسن، نزد پیامبر اکرم(ص) از ابوسفیان شفاعت کند. با شنیدن این سخنان،امام حسن نزد ابوسفیان رفت و با یک دست بر بینی او و با دست دیگر بر محاسن او زد و خداوند او را به زبان آورد تا بگوید: ای ابوسفیان! بگو جز خدای یکتا خدایی نیست و محمد رسول خداست، من (برایت) شفاعت کنم. پس آنگاه علی(ع) (که با شنیدن سخنان فرزندش فوق العاده خوشحال شده بود) فرمود: سپاس خداوندی را سزاست که در ذرّیه محمد(برگزیده ای) مانند یحیی بن زکریا قرار داد که در کودکی از جانب خداوند به او حکمت (علم و دانش مخصوص) عطا گردید.»(۵) خبر از تعداد رطب های درخت معاویه بعد از گذشت شش ماه از امامت، امام حسن(ع) برای حفظ خون شیعیان و مصالح دیگر، با شرائطی صلح نامه ای با معاویه امضاء کرد. هنوز لشگرگاه خود را در «نخیله» ترک نکرده بود که معاویه وارد شد، و در آنجا به بحث و گفتگو پرداختند. در این میان، پسر هند از امام حسن(ع) پرسید: ای ابا محمد! شنیده ام که رسول خدا از عالم غیب خبر می داد! مثلاً می گفت: این درخت خرما چه مقدار میوه و رطب دارد! آیا شما نیز در این موارد علومی دارید؟ زیرا شیعیان شما عقیده دارند که هرچه در آسمانها و زمین است، از شما پوشیده نیست و شما از همه آنها آگاهی دارید! حضرت در جواب معاویه فرمود: «ای معاویه! اگر رسول خدا از نظر مقدار و کیل این قبیل ارقام را تعیین می کرد، من می توانم به صورت دقیق، تعداد آن را مشخص سازم. در این وقت، معاویه به عنوان آزمایش سؤال کرد: این درخت چند دانه رطب دارد؟ حضرت فرمود: دقیقاً چهار هزار و چهار عدد. معاویه دستور داد دانه های خرمای آن درخت را چیدند و به طور دقیق شمردند و با کمال تعجّب دید، تعداد آنها چهار هزار و سه عدد است! حضرت فرمود: آنچه را گفته ام درست است. سپس بررسی دقیق تری کردند و دیدند که یک دانه خرما را «عبداللّه بن عامر» دردست خود نگه داشته است! آن گاه حضرت فرمود: ای معاویه! من به تو اخباری می دهم که تعجب می کنی که من چگونه این اخبار را در دوران کودکی از پیامبر آموختم! و آن این که تو در آینده زیاد بن ابیه را برادر خود می خوانی! و حجربن عدی را مظلومانه به قتل می رسانی! و سرهای بریده را از شهرهای دیگر برای تو حمل می کنند.(۶) شفای وصال با عنایت امام حسن(ع) میرزا محمد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفی سال ۱۲۶۲ هـ. ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود. علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است. از جمله، اینکه ۶۷ قرآن به خط زیبای خود نوشته است. بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند، دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی. پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا این که به کلّی نابینا می شود. سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمّد(ص)و آل او می شود. شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم(ص) را در خواب می بیند، حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین (و حسن) مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمانت را شفاء دهد. در همان حال حضرت فاطمه زهرا(س) حاضر گردیده می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی، اوّل از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است. صبح آن روز وصال شروع کرد در خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را سرودن: از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد نیمه دوّم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد. آن گاه اضافه کرد: خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت دل را تهی زخون دل چند ساله کرد زینب کشید معجر و آه از جگر کشید کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد(۷) گزارش حضرت از کیفیت شهادت خود طبق روایات فراوان، ائمه اطهار از علوم غیبی به اذن الهی آگاهی دارند(۸) و امام حسن(ع) نیز از چنین علمی برخوردار بود، از جمله: اطلاع دادن آن حضرت از کیفیت شهادت و ماجرای بعد از آن است که فرمود: «انا اموت بالسّمّ کما مات رسول اللّه(ص) قالوا: و من یفعل ذلک بک؟ قال امرأتی جعدة بنت الاشعث بن قیس...(۹)؛ من چون رسول خدا(جدّم) به وسیله زهر از دنیا می روم. گفتند: چه کسی تو را مسموم می کند؟ فرمود: همسرم جعده، دختر اشعث بن قیس؛ زیرا معاویه بانیرنگ خاص او را فریب می دهد و او نیز مرا مسموم می کند. به آن حضرت پیشنهاد دادند که او را از خانه‌ات بیرون کن. فرمود: چنین کاری انجام نمی دهم، به چند جهت: ۱. در علم خداوند متصوّر است که او قاتل من است(و از قضا و قدر حتمی الهی نمی توان فرار کرد). ۲. هنوز جرمی مرتکب نشده است که من او را به عنوان مجازات اخراج کنم. ۳. اخراج او بهانه می شود برای حملات و تهمت‌های ناجوانمردانه دشمنان علیه من(۱۰) و همین طور امام حسن مجتبی(ع) به برادرش امام حسین(ع) وصیّت کرد که بعد از شهادتش پیکر او را جهت دیدار به روضه مبارک پیامبر اکرم(ص) ببرند...و از جمله، فرمود: بدان که از عایشه بر من ظلم‌هایی می‌رسد که خدا و مردم از کینه و بغض او نسبت به خداوند و رسول خدا(ص) و ما اهل بیت آگاهی دارند. بعد از مدّتی هم پیش بینی اوّل به وقوع پیوست که جعده با تحریک معاویه حضرت را مسموم کرد و هم خبر دوّم تحقق یافت که عایشه نسبت به جنازه آن حضرت اهانت کردو طبق برخی نقل ها جنازه را تیرباران نمودند، و هفتاد چوبه تیر به سوی آن بدن و تابوت هدف گیری شد.(۱۱) پی نوشت ها: ۱. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت داراحیاء التراث العربی) ج ۴۴، ص ۱۳۴ و ۱۴۴. ۲. همان، ج ۴۳، ص ۲۸۲. ۳. هاشم معروف الحسنی، سیرة الائمة الاثنی عشر (قم منشورات الشریف الرضی)، ج ۱، ص ۴۶۲. ۴. همان، ص ۲۵۷. ۵. ر ـ ک کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۲۳۹ ـ ۲۴۱؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۶ ؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۲۶؛ خرائج راوندی، ج ۱، ص ۲۳۶ شماره ۱. ۶. بحارالانوار، ج۴۳، ص ۳۲۹ - ۳۳۰، ح ۹ ؛ جلاءالعیوان شبره، ج ۳، ص ۳۳۴؛ تجلّیات ولایت، ص ۳۳۵. ۷. اصول کافی، ج ۱، ص ۲۷۹. ۸. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۲۴؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۱۷۴. ۹. خرائج راوندی، ج ۱، ص ۲۴۱ ـ ۲۴۲ ؛ اثبات الهداة، ج ۲، ص ۵۵۴ ـ ۵۵۸ ؛ تاریخ عمادزاده، ص ۵۵۰ ؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۴؛ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۰۰، ح ۱ ـ ۳. ۱۰. الاحتجاج (انتشارات اسوه، ۱۴۱۳ هـ.ق، چاپ اوّل) ج ۲، ص ۵۶ ـ ۶۵، ح ۱۵۵، باتلخیص و ترجمه آزاد. ۱۱. همان، ج ۲، ص ۶۶ ـ ۶۷، ح ۱۵۶.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت