چرا بعضیها خودشان را میکشند؟
افزایش میزان خودکشی در جامعه ما نشان دهنده وجود نابسامانیهایی در جامعه است. یکی از دلایل بروز ناهنجاری در جامعه ما رسوخ برخی مظاهر زندگی غربی در شیوه زندگی ما باشد. بحرانها و مشکلات اقتصادی شیوههای پذیرفته شده رشد و حرکت اقتصادی در جامعه را از حیز انتفاع ساقط میکنند.
براساس گزارش های رسمی آمارهای خودکشی در کشور به صورت نگران کننده ای افزایش یافته است. براساس آنچه که عبدالرزاق برزگر معاون پزشکی آزمایشگاهی سازمان پزشكي قانوني اخیرا اعلام کرد در سه ماهه نخست امسال ۹۵۲ نفر در کشور خودکشی کردهاند که از این میان ۲۷۴ نفر زن و ۶۷۸ نفر مرد بودهاند. همچنین بنا بر اعلام وی این آمار نسبت به مدت مشابه سال قبل ۹ و ۴ دهم درصد افزایش داشته است. این در حالی است که بر اساس آمار سازمان پزشکی قانونی درسال ۸۸، ۳ هزار و ۱۲۲ مورد خودکشی و در سال ۸۹، ۳ هزار و ۶۴۹ مورد خودکشی به سازمان پزشکی قانونی گزارش شده بود که این آمار در سال ۸۹ نسبت به سال ۸۸، ۱۷درصد رشد داشته است. افزایش خودکشی نشانه وجود نابسامانی های اجتماعی افزایش میزان خودکشی در جامعه ما نشان دهنده وجود نابسامانی هایی در جامعه است. آنچه در این میان مهم است پذیرش این واقعیت ها و پذیرش وجود برخی کاستی ها در جامعه است. امروز جامعه ما نمی تواند برخی کارکردهای خود برای اعضای جامعه را به درستی انجام دهد. همچنین بروز ناهنجاری های اجتماعی که به تضادهای روانی و ذهنی در افراد منتهی می شود و نیز وجود مشکلات اقتصادی در جامعه که به نوبه خود به این ناهنجاری ها دامن می زند، مهم ترین عوامل افزایش میزان خودکشی قلمداد می شوند. نخستین جامعه شناسی که خودکشی را به عنوان یک پدیده اجتماعی و نه فقط روان شناختی بررسی کرد، امیل دورکیم بود. وی نشان داد که خودکشی ریشه در شرایط و واقعیت های اجتماعی دارد. این جامعه شناس در بررسی های خود سه گونه خودکشی خودخواهانه، دیگر خواهانه و آنومیک (خودکشی های ناشی از ناهنجاری یا بی هنجاری) را از هم متمایز کرد. این میان به نظر می رسد خودکشی نوع سوم یعنی خودکشی آنومیک قابل تعمیم به جامعه ما باشد و بتوان از این دریچه چرایی بروز خودکشی و افزایش آن را در جامعه ما بررسی کرد. نخست باید گفت فقط در زمانی به خودکشی به عنوان یک معضل نگریسته می شود که میزان آن از یک حدی فراتر رود. از این رو به نظر می رسد براساس رشد فزاینده خودکشی در ایران بتوان گفت که خودکشی در جامعه ما به یک معضل تبدیل شده است. اما، بنا به نظر دورکیم هرگاه هنجارهای سنتی در جامعه ای سست شوند و توانایی کنترل و هدایت رفتارهای افراد را از دست بدهند، در این صورت گفته می شود که این جامعه دچار بی هنجاری است. در چنین حالتی افراد جامعه در نبود هنجارهایی که بتوانند آن ها را هدایت کنند معمولا دچار سردرگمی در رفتار شده، هویت و معنای خود را از دست می دهند. فاصله و شکاف میان هنجار های سنتی و هنجارهای تازه ای که هنوز قوام نیافته اند و برای افراد جامعه نا آشنا و غریبه به نظر می رسند، به این سردرگمی دامن می زند. رسوخ مظاهر زندگی غربی به نظر می رسد یکی از دلایل بروز ناهنجاری در جامعه ما رسوخ برخی مظاهر زندگی غربی در شیوه زندگی ما باشد. استفاده از معماری غربی مانند آشپزخانه های اوپن در معماری و خانه سازی ما یکی از این ساده ترین این مظاهر است. اما مساله از یک معماری و یا آشپزخانه فراتر است. دقت بیشتر در زندگی ما نشان می دهد که این مظاهر سبب بروز نوعی دوگانگی در جامعه و در میان ما شده اند. امروز آن زندگی که در خانه ها جریان دارد بسیار متفاوت از آن چیزی است که در بیرون و در زندگی روزمره بیرون از خانه نمود پیدا می کند. شیوه زندگی غربی که براساس مدرنیته تدوین شده است، هنجارهای خاص خود را دارد که این هنجار ها به طور کلی متفاوت و در تضاد با شیوه زندگی سنتی ما و هنجارهای آن است. امروز یکی از اساسی ترین مظاهر مدرنیته که در هر یک از ما (اگر صادق باشیم) می توان آن را یافت، دغدغه "پیشرفت" است. از قضا این پیشرفت در دست یافتن به ابزارهای مادی زندگی و ثروت نمود یافته است. ما امروز با زوایای زندگی بیل گیتس به عنوان نماد یک آدم موفق و کسی که در زندگی خود پیشرفت کرده است، آشنا هستیم. همچنین چاپ و انتشار انواع کتاب هایی که در پی خودسازی و خودباوری به شیوه غربی و هستند و رواج گسترده کتاب هایی مانند "راز"، نشان از رسوخ دغدغه پیشرفت در ما و از آن بالاتر، مدرنیته، عقلانیت، تشخص و دغدغه های زندگی متناسب با زندگی غربی است. اگر بپذیریم که این "فرهنگ" هنجارهای خاص خود را دارد، به فراست در می یابیم که این فرهنگ و هنجارها با فرهنگ و هنجارهای متناسب با زندگی واقعی و سنتی ما فاصله دارند. این می تواند به عنوان یکی از منابع جدی و اصلی تضادهای هنجاری ما قلمداد شود. بسیاری از اذهان با فرهنگ مدرنیته رشد می کنند. اما ساختارهای اجتماعی که راه های دست یابی به اهدافی چون رشد و حرکت اقتصادی و اجتماعی هستند، ساختارهایی ایرانی بوده و تناسب چندانی با فرهنگ غربی و این خواسته ها ندارند. این فاصله میان ذهن و واقعیت یکی از دلایل اصلی بروز ناهنجاری در جامعه و در نهایت در فرد است. بر این اساس فرد، برپایه فرهنگ غربی که به نادرست در جامعه رواج یافته، وظیفه دارد و "باید" در زندگی "پیشرفت" داشته باشد، اما راه های دسترسی به این پیشرفت با ذهنیت ما تناسب نداشته و نمی توانند امکان و وسایل دسترسی به آن را فراهم کنند. فاصله میان انتظار از ما (که می تواند از ناحیه خانواده، هم گروهی ها و حتی جامعه باشد) و واقعیت های اجتماعی، فاصله ای معنادار است که به بروز ناهنجاری و سردرگمی منجر می شود. نموه ساده این فاصله، فاصله میان تبلیغات تلویزیون و واقعیت های جامعه است. بر این اساس می توان نتیجه گرفت که یکی از دلایل اصلی وقوع خودکشی در جامعه ناهنجاری است که خود حاصل فاصله میان هنجارهای سنتی و هنجارهای جدید و بیگانه ای است که دارند به زور خود را بر ما غالب می کنند، بدون آنکه جامعه راه های عمل به این هنجارها و وسایل دسترسی به اهدافی که این هنجارها تعریف می کنند را فراهم کرده باشد. اقتصاد بیمار، اجتماع ناهنجار آنچه به ناهنجاری های اجتماعی دامن می زند و اغلب خود منشا بروز ناهنجاری های اجتماعی است، بحران های اقتصادی است. بحران ها و مشکلات اقتصادی شیوه های پذیرفته شده رشد و حرکت اقتصادی در جامعه را از حیز انتفاع ساقط می کنند. در زمان و وقوع مشکلات اقتصادی شیوه ها و راه هایی که تا پیش از این مردم به واسطه آنها می توانستند نیازهای خود را برطرف کنند، دیگر کارایی ندارند. در وضعیت عادی یک اقتصاد با ثبات با آرزوها، نیازها و خواسته های افراد جامعه تناسب منطقی دارد و فرد می تواند با راه های هنجارمند پذیرفته شده و منطقی نیازهای خود را بر طرف کند. در یک شرایط عادی و با ثبات اقتصادی وقتی یک جوان از دانشگاه فارغ التحصیل می شود، انتظار دارد که به یک شغل دست یابد، درآمد کسب کند، ازدواج کند و در ادامه بتواند ماشین و یا خانه ای برای خود بخرد. اما در زمان وقوع بحران ها و یا مشکلات اقتصادی، یافتن یک شغل، کسب درآمد معقول و تشکیل خانواده و یا خرید مسکن و ماشین برای او مشکل و در برخی موارد ناممکن می شود. این در حالی است که همچنان هنجارهای اجتماعی، جامعه، مردم و خانواده از او انتظار دارند که او به این امکانات دست یابد، همچنان که سطح توقع او و تحصیل او نیز چنین انتظاراتی را در او پدید آورده است. از این رو وقتی یک اقتصاد بیمار نتواند نیازهای فرد را بر طرف کند، توسل به شیوه ها و راه های غیر رسمی و پذیرفته نشده برای کسب درآمد و برآوردن نیازهای خود یکی از راه های خروج از این بحران است. در برخی موارد نیز تضادهای میان واقعیت های اجتماعی، هنجارها و انتظارات از او افزایش می یابد تا جایی که د رنهایت به خودکشی فرد منتهی می شود. در شرایطی که اقتصاد به سامان نیست، خود باعث بروز ناهنجاری می شود. شرایطی که انتظارات اجتماعی، اعم از جامعه، پدر، مادر، همسر، فرزند و حتی خود فرد روز به روز بیشتر می شوند، اما راه های برآورده کردن این انتظارات روز به روز محدودتر و سخت تر می شود. پذیرش واقعیت گام اول درمان در این جا و براساس آنچه که در بالا آمد، سعی نشده است تا جواب های قطعی برای این که چرا خودکشی در جامعه ما در حال افزایش است داده شود و یا راه حل های نهایی برای مهار آن تجویز شود. بلکه سعی شده است تا اساسا برای خودکشی طرح مسئله شود و برخی کلیدواژه های اجتماعی تحلیل آن بررسی شود. اما در این میان نکته این است که در درجه اول به صدای جامعه که این بار به شکل خودکشی نمود پیدا کرده، گوش دهیم که با بانگ بلند به ما از کاستی ها و نقص های آن خبر می دهند. وقوع حتي يك مورد خودكشي هم چون زنگ هشداري است كه بايد افراد جامعه و بويژه مسئولان را به خود بياورد. رشد نگران كننده خودكشي ها در دو سال اخير نشان مي دهد كه در جامعه ما به معناي جامعه شناختي آن، ضعف ها و حفره هايي وجود دارد و به واسطه اين ضعف ها جامعه ما از انجام برخي از وظايف كاركردي برای اعضای خود ناتوان است و نمي تواند همه نيازهاي اقتصادي و رواني اعضاي خود را برآورده كند. به عبارت دیگر باید پذیرفت که جامعه ما هم دچار مشکلات اقتصادی است و هم از برخی تضادهای فرهنگی رنج می برد. سپس برای حل این مشکلات چاره ای اندیشید.
دیدگاه تان را بنویسید