ساختمانی که برای جوانان نیست!

کد خبر: 154635

وقتی می‌خواهی برای یافتن پاسخی به حس کنجکاوی از پله‌های مجاور آسانسور به طبقات بالا بروی تا بدانی در این ساختمان و سازمان منحله چه می‌گذرد، یکی از پرسنل حراست با طعنه خطابت می‌کند که «آقا! با آسانسور راحت تر می‌روید، تا طبقه یازدهم خیلی راه است».

فارس: از زمانی که بحث ایجاد وزارت ورزش و جوانان در حدود 6 ماه پیش مطرح شد تا امروز، هنوز نمی‌توان در هیچ کجای کشور ساختمانی با عنوان وزارت ورزش و جوانان یافت. در حقیقت هنوز امور جوانان در ساختمان‌های سازمان ملی جوانان و امور ورزش نیز در ساختمان‌های سازمان تربیت‌بدنی پیگیری می‌شود. به رغم حضور سرپرست برای وزارت ورزش و جوانان، هنوز جایگاه جوانان در ساختار این وزارتخانه مشخص نیست و اگر کسی به دنبال پیگیری مسائل جوانان است، باید به ساختمان سازمان ملی جوانان در بلوار آفریقا برود. در آستانه روز جوان و به بهانه پیگیری مسائل جوانان، سری به ساختمان سازمان ملی جوانان زدیم. در منطقه 3 تهران در بلوار آفریقا و در خیابان سایه، برج شیشه‌ای 14 طبقه‌ای خودنمایی می‌کند. برجی که گفته می‌شود از آنِ جوانان است و یا شاید درست‌تر است که بگوییم قرار بود در این ساختمان برای جوانان کار شود. "تمثال شهید سرلشگر حاج منصور زهدی " نمای آن سمت از ساختمان سازمان ملی جوانان را تشکیل می‌دهد که رو به بلوار آفریقاست؛ نمای ساختمان که در خیابان سایه است، از شیشه‌های رفلکس آبی پوشیده شده است و سردر ورودی را با کامپوزیت کار کرده‌اند. تابلوی پایگاه بسیج جوادالائمه(ع) مرکز مقاومت بسیج نهاد ریاست جمهوری از جمله مواردی است که باعث جلب توجه می‌شود؛ انگار نام و اهداف بسیج با این ساختمان شیک و خوش برو رو همخوانی ندارد. پایین ساختمان که می‌ایستی دلت می‌خواهد ساختمان را حسابی برانداز کنی، وقتی به طبقه آخر برج نگاه می‌کنی به قول قدیمی‌ها کلاه از سرت می‌افتد. دل از ظاهر مادی و معنوی ساختمان که می‌کنی و بعد از طی کردن چند پله و باز کردن در ورودی، داخل که می‌شوی، میز حراست در مقابل قرار گرفته است. برخلاف این تصور که سازمان ملی جوانان بعد از ادغام چون هنوز به وزارت ورزش و امور جوانانن نپیوسته است، باید مراجعه‌کننده کمی داشته باشد اما تعداد مراجعین به این ساختمان کم نیست. پس از هماهنگی و ارائه کارت شناسایی برگه ملاقات صادر و اجازه ورود به ساختمان داده می‌شود. همه نشانه‌ها از جمله استندهای مناسبتی و برگه‌های نصب شده بر روی تابلوی اعلانات حکایت از فعالیت و جاری بودن امور برخلاف سکوت خبری این سازمان دارد. وقتی می‌خواهی برای یافتن پاسخی به حس کنجکاوی از پله‌های مجاور آسانسور به طبقات بالا بروی تا بدانی در این ساختمان و سازمان منحله چه می‌گذرد، یکی از پرسنل حراست با طعنه خطابت می‌کند که «آقا! با آسانسور راحت تر می‌روید، تا طبقه یازدهم خیلی راه است». این اولین باری است که خیلی دلت نمی‌خواهد از آسانسور استفاده کنی چرا که به نظر پاسخ به سوالی که تو را به اینجا کشانده است، بیشتر در طبقات این ساختمان است تا در روابط عمومی این سازمان. اجباراً طبقات را با آسانسور بالا می‌روی. آسانسور تو را تا جلوی لابی روابط عمومی که در طبقه یازدهم است مشایعت می‌کند و در طبقه یازدهم با خوش‌‌رویی و برخورد مناسبی که فقط از کارمندان روابط عمومی می‌توان انتظار داشت مواجه می‌شوی. محیط روابط عمومی این سازمان محیطی گرم و صمیمی است و این را هر تازه‌واردی خوب می‌فهمد. یک سالن بزرگ که به دوقسمت شمالی و جنوبی تقسم شده، مبل راحتی 6 نفره در قسمت جنوبی سالن، لابی مناسبی برای میهمانان است که پشت به پنجره‌های قدی ضلع جنوبی طبقه یازدهم چیده شده است و وقتی روی آن قرار می‌گیری پشتت به جنوب تهران است. خیلی تلاش می‌کنی از آن نقطه، مکان‌هایی از شهر که مد‌نظر است را ببینی اما از آنجا نه جنوب شهر معلوم است و نه جوانان جنوب شهر دیده می‌شوند، دلیلش شاید ارتفاع کم ساختمان و یا شاید هم دود ماشین‌های گران قیمت در حال تردد بلوار آفریقاست. در همین فکرها هستی که با تعارف یک استکان چای، رشته افکارت پاره می‌شود، به کارمندان که توجه می‌کنی می‌بینی در عین جدیت برای انجام امور محوله‌ سازمان منحله که نمی‌دانی آن امور چیست، با هم خوش‌وبش و شوخی می‌کنند و با صفا و صمیمیت مشغول کار هستند و هیچوقت برایت معلوم نمی‌شود که مأموریت کارمندان یک سازمان منحله چیست! در محیطی صمیمی با کارمندان مهربان روابط عمومی سازمان منحله، شرایط برای دیدار با مدیرکل روابط عمومی این سازمان مهیا می‌شود، یکی از پرسنل روابط عمومی که رابط خبری سازمان با رسانه‌ها است، این نکته ‌را که «تو برای یک گپ دوستانه به اینجا آمده‌ای» را بارها به تو مستقیم و غیر مستقیم گوشزد می‌کند. او تو را به کنج جنوب غربی سالن و به سمت یک اتاق هدایت می‌کند، اتاقی کوچک که در میان آن یک میز تی شکل(T) با 5 صندلی چرخ دار دور آن در میان اتاق و در سر میز یک صندلی بزرگتر از بقیه صندلی‌ها و یک مانیتور ال سی دی خودنمایی می‌کند؛ در نگاه اول بعید می‌دانی که اتاقی به‌ این سادگی و کوچکی اتاق مدیرکل روابط عمومی باشد، اما اینجا اتاق طالب‌زاده مدیرکل روابط عمومی این سازمان است. او که به بدرقه مهمان قبلی‌اش رفته وارد اتاق می‌‌شود و رابط خبری سازمان تو را به او معرفی می‌کند؛ با او دست می‌دهی و با تعارف او روی صندلی کنار میز می‌نشینی. شروع می‌کنی به حرف زدن و کمی ‌از خودت می‌گویی و او را شریک گلایه‌ها و دغدغه‌هایت می‌کنی. او به دقت به حرف‌هایت گوش می‌دهد و بعد از پایان صحبت‌هایت به انحلال سازمان اشاره کرده و پاسخ همه سوالات را موکول به تعیین تکلیف سازمان می‌کند و وقتی تاریخی از او می‌خواهی، می‌گوید امیدوارم در آینده نزدیک تکلیف سازمان معلوم شود، تقریباً در پاسخ به همه سوال‌هایت همین جمله را می‌شنوی. البته او نوید روزهای خوب را می‌دهد و از برنامه‌های فراوان این سازمان برایت می‌گوید، اما تمام اینها مشروط به تعیین تکلیف سازمان منحله می‌شود؛ از او وعده می‌گیری در صورتی که قرار بر ارائه مصاحبه از سوی مسئولین سازمان شد تو را از قلم نیاندازد و پاسخ سوال‌های فراوانت را از آنها بگیرد. خلاصه این دیدار و مذاکره چیزی جز اضافه شدن به ابهاماتت نیست، چرا که چیز جدید دستگیرت نشد؛ حرف‌های مبهم‌تان که تمام می‌شود با بدرقه او و همراهی رابط خبری تا پای آسانسور سخت کوش که دائم در حال رفت و آمد است، پیش می‌روی و با همه خداحافظی می‌کنی و از ساختمان خارج می‌شوی، سازمان را ترک می‌کنی؛ آمده بودی تا جواب سوالت را بگیری که سوالات متعدد دیگری در ذهنت ترسیم می‌شود. در خیابان سایه که می‌ایستی یاد خاطرات سال‌های دور می‌افتی، در آن زمان که خبرنگاران در سایه می‌ایستادند و با شیطنت خاصی از جوانان می‌پرسیدند "آیا سازمان ملی جوانان را می‌شناسید؟ " و وقتی اکثر آنها با تعجب از شنیدن نام این سازمان شانه‌هایشان را به علامت منفی بالا می‌انداختند، خبرنگاران درمی‌یافتند سوژه مناسبی پیدا کرده‌اند تا به آن بپردازند. اکنون بعد از گذشت سال‌ها که از تشکیل این سازمان و برگزاری جشنواره‌ها و سمینارهای پر زرق و برق مختلف به نام جوانان و به کام دیگران مانند جشنواره ملی جوان ایرانی با هزینه‌های گزاف می‌گذرد و وعده‌های زمین مانده مسئولین این سازمان در دوره‌های زمانی مختلف مانند طرح مهریه 14 سکه و وعده اعزام 3 هزار زوج جوان به مشهد مقدس، سامانه الکترونیکی ازدواج جوانان که قرار بود اولین سامانه الکترونیکی آموزش ازدواج جوانان در سطح کشور باشد؛ اما این طرح در همان ماه‌های اول شکست خورد و صدها طرح استانی در حال اجرای سازمان ملی جوانان که در بلاتکلیفی به سر می‌برد؛ به راستی نصیب جوانان از بیش از یک دهه فعالیت این سازمان چه بوده است؟ اینها گوشه‌ای از طرح‌هایی است که بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت؛ از سویی دیگر خبرهای رسیده حاکی از آن است گروهی از جمعیت جوان شاغل کشور که درقالب تشکل‌های مردم نهاد یا همان "سمن‌ها "، در حال فعالیت بودند‌، ماه‌هاست که با ادغام سازمان حامی خود در بلاتکلیفی به‌سر می‌برند و در انتظار مهر و امضایی برای تمدید اعتبارنامه خود هستند تا بتوانند به صورت قانونی ادامه فعالیت دهند. اما امروز از جوانان که در خصوص سازمان ملی جوانان می‌پرسی، تنها پاسخی که می‌دهند این است "نام این سازمان را شنیده‌ام و می‌دانم مربوط به جوانان است، اما نمی‌دانم چه‌کاری برای جوانان انجام می‌دهد " و اگر این سوال را همانند ما از جوانان بلوار آفریقا بپرسی، پاسخ می‌شنوی که "سازمان را می‌شناسیم، ساختمانش در سایه، بالاتر از شورای عالی ایرانیان است "...

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت