دفتر امام اجازه عمل به لاله و لادن نداد / بچه‌ها را به کشتن دادند

کد خبر: 153780

سال ۷۰ از دفتر رییس جمهور (آقای رفسنجانی) وقت گرفتم و بچه‌ها را بردم. ایشان هم به وزیر علوم دستور داد دوقلو‌ها را با سهمیه ریاست جمهوری سرکلاس حقوق دانشگاه تهران بنشانند./ آن موقع مرحوم امام عراق بودند. زنگ زدم به دفترشان. وضعیت بچه‌ها را شرح دادم. گفتند این‌ها ۲ تا انسان هستند و اجازه چنین عملی را از لحاظ شرعی ندارید.

دفتر امام اجازه عمل به لاله و لادن نداد / بچه‌ها را به کشتن دادند

علیرضا صفاییان پدر خوانده لاله و لادن دوقلوهای به هم چسبیده است. «بچه‌ها را به کشتن دادند» مهم‌ترین حرفی است که می‌زند. حرفی که سال‌ها روی دلش مانده. او می‌گوید که به ما بد کردند. بعد بیست و چند سال، بچه‌ها یکدفعه پدر و مادر پیدا کردند و وکیل! آخرش هم فضایی درست کردند که بروند زیر عمل و از دست بروند. به گزارش «فردا» صفاییان از خاطره‌های خود با فرزندانش می‌گوید: پیش می‌آمد که یکی شبکه یک را می‌خواست ببیند، آن یکی شبکه دیگری را. یکی خوابش می‌آمد و آن یکی می‌خواست توی حیاط قدم بزند... گزیده‌ای از گفتگوی وی با یکشنبه را در ذیل می‌خوانید: * من می‌خواستم به عنوان حقوقدان برمشان سازمان ملل تا از کشورشان دفاع کنند. این بچه‌ها بین المللی بودند.

* وقتی می‌رساندمشان دانشگاه، به بهانه‌ای میدان انقلاب پیاده‌شان می‌کردم که خودشان برومد، کامل اجتماعی شده بودند حتی گاهی آخر هفته‌ها استاد‌ها را با خانواده‌هایشان به خانه دعوت می‌کردند. * مدیر مدسه گفت بچه‌های مدرسه روحیه‌شان خراب شده و والدین شکایت کرده‌اند که این‌ها نباید به مدرسه بیایند.

* یکی مدیریت یزد و یکی حسابداری کرج قبول شد. سال ۷۰ بود از دفتر رییس جمهور (آقای رفسنجانی) وقت گرفتم و بچه‌ها را بردم. ایشان هم به وزیر علوم دستور داد دوقلو‌ها را با سهمیه ریاست جمهوری سرکلاس حقوق دانشگاه تهران بنشانند. البته لادن خلبانی دوست داشت اما لاله به فکر خبرنگار شدن بود. * سال ۸۰ بود که نماینده فیروز آباد با ما ارتباط برقرار کرد، دعوت کردیم آمد خانه و من هم از بچه‌ها تعریف کردم. اما پشت بندش ۲ تا مامور آمدند و گفتند ما از طرف دادگاه هستیم و آمده‌ایم بازرسی. همه جا را گشتند و چند تا سند و مدرک به ویژه شناسنامه بچه‌ها را بردند.

* چند وقت بعد هم احضاریه از دادگاه آمد. این وسط بچه‌ها بلاتکلیف بودند. بعدا فهمیدم بچه‌ها در دانشگاه با خانواده خودشان ارتباط برقرار کرده بودند. بچه‌ها گفته بودند اگر شما پدر و مادر ما هستید در این چند سال کجا بودید؟ * در دادگاه مرد میان سال نشسته بود که می‌گفت من پدرشان هستم، پرسیدم این ۲۶ سال کجا بودی؟ گفت: نمی‌دانم. گریه کرد و ما هم به دنبالش. گفتم این‌ها مادر دارند؟ گفت بله. بچه‌ها می‌گفتند ما پیش پدر و مادرمان نمی‌رویم. دادگاه گفت باید بروید زیرنظر بهزیستی. گفتند ما بابا داریم، شناسنامه داریم، گفتند: نه، ما گریه، بچه‌ها گریه.

* قاضی گفت در اسلام تا پدر اصلی باشد بچه به پدر خوانده نمی‌رسد. بچه‌ها می‌خواستند با ما باشند ولی نگذاشتند. گفتم این‌ها خودشان حقوق بین الملل خوانده‌اند می‌توانند تصمیم بگیرند، اما فایده‌ای نداشت. * هیچ وقت از نگهداریشان خسته نشدم. نمی‌دانم شاید کار خدا بود، مثلا ان همه سال به صورت جدی مریض نشدند.

* بردمشان قم پیش امام، اما بچه‌ها را بغل گرفتند، آن‌ها شعری درباره بنی صدر خواندند امام خندیدند و گفتند: بروید پیش مرحوم بهشتی تا کارتان را راه بیندازند. رفتیم دادگاه و دو روزه شناسنامه لاله و لادن را به نام من و همسرم صادر کردند. * می‌گفتند برای جداسازی ناچاریم رگ را بدهیم به لاله و لادن را از دست بدهیم. گفتم نه، این‌ها را به کشتن نمی‌دهم. آن‌ها هم اصراری نداشتند. آن موقع مرحوم امام عراق بودند. زنگ زدم به دفترشان. وضعیت بچه‌ها را شرح دادم. گفتم مثلا یکی خواب است و یکی بیدار. گفتند این‌ها ۲ تا انسان هستند و اجازه چنین عملی را از لحاظ شرعی ندارید.

* بعضی‌ها نوشتند که معلوم نیست صفائیان چه منافعی دارد که ۲۷ سال نگذاشته که این‌ها جدا شوند. می‌گویند در سنگاپور مغزشان را بیرون آوردند (اینجا که می‌رسد اختیار اشک‌هایش را ندارد). * گفتم نظر من این است که این‌ها را تهران خاک کنید. چون شخصیتشان در جهان شناخته شده است اما نشد. یعنی به فکر می‌کردند که اگر بچه‌ها را ببرند فیروز آباد برایشان خوب می‌شود.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت