تهران امروز: هنوز اول سحر است
بنابراين ماجراي كسب رتبه اول ماده محركي چون شيشه در ميان مصرفكنندگان، قصه پرسوز و اشكي است كه اشكها نصيب خانوادهها و سوزها سهم معدود مسئولان دلسوزي شده است كه در اين سالها به معناي واقعي عظمت ويرانگري اين پديده نوظهور در جامعه ايران را به چشم ديدهاند.
در روزهاي اخير شماري از مقامات قضايي و پليس نسبت به ضرورت برخورد قاطعتر و جديتر نسبت به پديده نوظهور مواد مخدر صنعتي هشدار دادهاند. اعلام نگراني و خطر چنين مسئولاني در جامعه، بيم و اميد تواماني به همراه دارد. واقعيت اين است كه مواد مخدر صنعتي 4-5 سال اخير به دليل ويژگيهايي از قبيل مصرف آسان، گيرايي بالاتر و علايم غيرقابل تشخيص در كوتاهمدت و بدتر از همه ايجاد اعتياد ذهني و فكري الگوي مصرف معتادان را تغيير داده و مواد مخدر سنتي را تحتالشعاع خود قرار داده است اما آنچه كه به پيشروي اين ماده خطرناك در سطوح مختلف جامعه كمك كرده، علاوه بر ويژگيهاي فوقالذكر، ضعف قانون، عدم شناخت عوارض اين مواد و غفلت از تبعات فوقالعاده خطرساز آن بوده است. جاي تاسف دارد كه بدانيم نقطه اوج گسترش اين مواد پديده 3-4 سال اخير بوده است در حالي كه هيچگونه قوانين بازدارنده و برخوردكنندهاي در قبال آن نبوده است. بنابراين ماجراي كسب رتبه اول ماده محركي چون شيشه در ميان مصرفكنندگان، قصه پرسوز و اشكي است كه اشكها نصيب خانوادهها و سوزها سهم معدود مسئولان دلسوزي شده است كه در اين سالها به معناي واقعي عظمت ويرانگري اين پديده نوظهور در جامعه ايران را به چشم ديدهاند. گويا هنوز بسياري از مسئولان و متوليان نميدانند كه تفاوت اعتياد به مواد محركي مثل شيشه با اعتياد به مواد مخدر سنتي مثل ترياك چيست بهطور خلاصه ميتوان گفت مواد مخدر سنتي يك اعتياد فيزيكي و جسمي است كه درمان اوليه سخت اما اميد به پايداري درمان شونده بالايي دارد زيرا فقط جسم درگير اين اعتياد ميشود و پس از رهايي، اميد زيادي به حفظ پاكي وجود دارد. ضمن آنكه در اين اعتياد، فرد آسيب كمتري به خود، خانواده، جامعه و ... وارد ميكند. علاوه بر اين قوانين مدون، نيروي مبارز و شناخت اجتماعي نسبتا وسيع به اين پديده وجود دارد كه تا حدودي نقش پيشگيرانهاي ايفا ميكند اما در مقابل مواد مخدر و محرك صنعتي اعتيادي است روحي، فكري و ذهني با امكان درمان اوليه آسان اما پايداري بسيار متزلزل. اينجا ديگر جسم نيست كه اعتياد دارد بلكه روح و روان پريشان فردي است كه در سايه اين پديده به آرامش كاذب ميرسد و همه خلأها و ناتوانيهاي جانبي اين فرد را در كوتاهمدت جبران ميكند. اگر تغييرات فرهنگي جامعه عميقترين تحولات محسوب ميشود، مقابله با مواد محرك صنعتي اينچنين خصلتي را ميطلبد. قدرت توهمزايي مواد محرك چنان عميق و وسيع است كه بهنظر ميرسد تدوين جامعترين برنامهها را ايجاب ميكند. ارتكاب خشنترين جنايات و دردناكترين آنها از سوي معتادان به مواد محرك (شيشه، كراك و ...) به روشني نشان ميدهد كه ابعاد اين اعتياد چيست و تا چه ميزان ميتواند عقايد و رفتارهاي يك فرد گرفتار را تغيير دهد، موضوعي كه در اعتياد به مواد مخدر سنتي با چنين وضعيتي مواجه نيستيم. چنين وضعيتي دو نكته را آشكار ميكند: 1ـ تدوين استراتژي پيشگيرانه: اين محور البته شامل مجموعهاي از مسائل اقتصادي، تربيتي، فرهنگي، آموزشي و ... ميشود اما معمولا در مقوله پيشگيري، امور فرهنگي جلوه بيشتري مييابد. در حالي كه در اين موضوع ويژه بايد از برخورد شديد انتظامي و پليسي نسبت به توليد و توزيع اين مواد حمايت و همه نيروها و نهادهاي مرتبط، آن را در دستور كار جدي قرار دهند. اهميت اين مسئله آن است كه شماري از جوانان به دليل وفور و ارزاني آن و با هدف استفاده تفريحي و كوتاهمدت گرفتار ميشوند اما بهدليل اعتياد روحي و ذهني ديگر توان رهايي و ترك نمييابند. ضمن آنكه در بسياري از شهرستانها و محيطهاي حاشيهاي به دليل عدم برخورد قانوني و پليسي، اين تصور و در واقع توهم شكل گرفته است كه مواد محرك، موضوع مهم و خطرناكي نيست. ازقضا قاچاقچيان نيز از همين فرصت براي توزيع بيدردسر مواد شيطاني خود بهره ميبرند. بنابراين به نظر ميرسد علاوه بر ورود جدي و مبتكرانه رسانهها بخصوص صدا و سيما براي آموزش عمومي، نيروي انتظامي و دستگاه قضايي نيز بايد از خواب گران برخيزند و بدانند كه اگر ناامني شديد براي توليدكنندگان و مصرفكنندگان ايجاد نشود، آنوقت شانس بازپروري معتادان به مواد محرك در قبال معتادان مواد مخدر سنتي كمتر از يك به صد است. 2 - مسئله بعدي آن است كه هزينه درمان و «پاك»سازي معتادان به مواد مخدر صدها برابر مواد سنتي است. تازه در اعتياد صنعتي، معتاد زماني توانايي پذيرش واقعيت اعتياد را مييابد كه هزينههاي سنگين مالي، روحي، جسمي و... به خود، خانواده و جامعه وارد كرده است. در مقوله مواد سنتي، كمتر شاهد آن هستيم كه معتادان به ولگردي، كارتنخوابي، سرقت و انواع و اقسام بزههاي فردي و عمومي روي بياورند اما در مواد صنعتي گرايش به چنين رفتارها و معضلاتي نتيجه محتوم آن است. در اين بخش نيز متاسفانه بهنظر ميرسد درمانگران و چارهگران جز عده قليلي كه خود نجات يافتگان اين هيولاي شيطاني هستند، چندان بين دوغ و دوشاب تفاوتي قائل نيستند و اصلا نميدانند كه با چه پديدهاي مواجهاند. اين نگرش درماني موجب شده است كه در زير پوست جامعه، انواع و اقسام روشهاي درماني عموما منفعتگرايانه با عناوين دهانپركن «ترك اعتياد چند روزه»، يا كمپهاي غيرتخصصي و بدون نظارت اساسي و ... شكل گيرد. نتيجه آنكه خانوادههاي بيمار از اين راه به آن راه آواره ميشوند، هزينه ميكنند اما نتيجه نميگيرند. متوليان محترم توجه كردهايد كه آه اين خانواده دامن چه كساني را خواهد گرفت. به نظر ميرسد راهحل اساسي شناخت واقعي و حقيقي اثرات، عوارض و تبعات اين پديده نوظهور و خشكاندن بسترها و زمينههاست. اما چگونه؟ الف ـ اعمال قانون به شديدترين وجه كه اكنون به يك مطالبه جدي در جامعه تبديل شده است. ب ـ ورود دولت، مجلس و نهادهاي پزشكي و سلامت به مقوله درمان با حمايت گسترده و شديد از نهادهاي خيريه و مردمي كه در اين زمينه فعاليت دارند. ج ـ بسيج توان علمي كشور در مبحث روانپزشكي، روانشناسي اجتماعي، رواندرماني و يافتن راههاي درمان بهتر و علميتر. دـ نظارت اساسي بر كمپها و مراكز ترك اعتياد و گنجاندن برنامههاي مبتني بر تقويت روحي و ايماني افراد. بديهي است اگر در مبارزه با اين پديده، نيروي انتظامي و دستگاه قضايي تعلل كنند و يا نهادهاي دولتي در تكميل چرخه درمان، آنها را ياري نكنند، چند سال ديگر معلوم نيست كه با چه وضعيتي در جامعه مواجه باشيم چرا كه هنوز اول سحر است.
دیدگاه تان را بنویسید