فروش اسکوربرد ورزشی

قرص لاغری پلاتین

از درس‌خواندن زیر نور ماه تا نهاد ریاست‌ جمهوری

کد خبر: 146718

در دوران راهنمایی هم باید فرش می بافتم و هم درس می خواندم. شبها وقتی که همه خواب بودند پنجره را باز می کردم و زیر نور چراغ برق و برخی شبها زیر نور ماه درس می خواندم چون پدرم اجازه نمی داد در روز درس بخوانم. تا اینکه بالاخره توانستم مدرک سیکلم را بگیرم.

مهر: دخترک عشایری که روزی با حسرت به مدرسه رفتن پسران روستا می نگریست هیچگاه اعتماد به نفسش را از دست نداد و با وجود مخالفتهای پدر توانست زیر نور ماه و چراغ کوچه تحصیلاتش را ادامه دهد تا جاییکه به عنوان کارشناس امور زنان وارد نهاد ریاست جمهوری شد. روستای " قطار بلاغی" جایی که به دنیا آمدم ... پس از سفری سخت کاروان شتر به منطقه ای خوش آب و هوا رسید، چادرها را علم کرده و برای گوسفندان حصاری زده شد تا از گزند احشام در امان باشند. این کاری بود که عشایر در هر کوچ انجام می دادند. آن منطقه آنقدر زیبا و خوش آب و هوا بود که عشایر کوچ نشین را بر آن داشت تا برای همیشه آنجا بمانند. به خاطر چشمه آب زلال و شترانی که به صورت قطار برای نوشیدن آب به صف می شدند نام آنجا را "قطار بلاغی" نامیدند. "قطار بلاغی" روستایی است از توابع خدابنده شهر زنجان که در سال 1349 دختری در یک خانواده کشاورز دیده به جهان گشود و پدرش او را " گل آوین" نام نهاد. گل آوین باقری در دامان مادر سیده ای تربیت شد مادری که دعا ی او در تمام لحظات زندگی بدرقه راه دخترش بود. گل آفرین تا سن هفت سالگی شاهد ماجراهای بزرگی در روستا بود. در اوایل انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی جمعیت روستا به بیش از 60 خانوار رسید و با همت مردم مسجدی ساخته شد و شخصی به نام میرزا علی ا.. در منزل نقش معلم را ایفا کرد و پسران روستا برای برای با سواد شدن به خانه میرزا رفتند ولی سنتهای قدیمی اجازه تحصیل به دختران را نمی داد. روزی که خواندن و نوشتن اعداد را یاد گرفتم آن زمان آنقدر تشنه تحصیل بودم که سردار قالی نخهای آویزان شده را دانش آموز می پنداشتم و برایشان معلمی می کردم. کتابهای برادرانم را بر می داشتم و عکسهایش را ورق می زدم. صدای بلند برادرانم در خواندن اعداد ریاضی باعث شد تا اعداد را از یک تا 100 یاد بگیرم. تا اینکه یک روز دفتر مشق برادرم را برداشتم و از مادربزرگم که از خانواده تحصیل کرده ای بود خواستم تا عدد یک را به من نشان بدهد و از آنجائیکه اعداد را حفظ بودم نوشتن یک تا 100 را یاد گرفتم. یادم می آید زمانی که چند شماره کوپن را برای پدرم پیدا کردم خیلی تعجب کرده بود!

پدرم با ثبت نام در نهضت سواد آموزی مخالف بود 11 ساله بودم که به شهر ابهر نقل مکان کردیم. خوشحال بودم از اینکه در شهر مدرسه دخترانه بود و می توانستم درس بخوانم. ولی باز هم مشکلات سد راهم قرار گرفت. برادرانم به جبهه رفتند. پدرم شغلش را از دست داد و مجبور بودم قالی بافی را ادامه دهم. یک روز زنگ خانه ما به صدا درآمد وقتی در را باز کردم تعدادی خانم که از طرف نهضت سوادآموزی برای ثبت نام افراد بی سواد آمده بودند اصرار داشتند تا نام مرا بنویسند که با مخالفت پدرم روبرو شدند. این کار هر سال انجام می شد و من با چشمانی گریان تارو پود قالی را می بافتم. دوران ابتدایی را سه ساله خواندم سال 1370، 21 ساله بودم که پسر عمویم که دانشجو بود مادرم را راضی کرد تا نام مرا در نهضت سواد آموزی بنویسند. پدرم که به شدت مخالف بود برایم شرط گذاشت که اگر مردود شدم دیگر دست از تحصیل بردارم من هم قبول کردم. زمانی که همه در انتظار خبر مردودی من بودند کلاس اول را با معدل 20 قبول شدم. کلاس دوم و سوم را نیز در یک سال خواندم. و کلاس چهارم را در مدت سه ماه به اتمام رساندم. یادم می آید که کلاس پنجم زمانی که برای امتحان نهایی به مدرسه دخترانه شهر رفتم با چادر و روسری بودم در حالی که همه بچه ها با روپوش و مقنعه حاضر شده بودند. آن روز خیلی خجالت کشیدم. ولی قبول شدم و این برای من بسیار با ارزش بود. دوران راهنمایی را زیر نور ماه درس می خواندم سخت ترین دوران تحصیلی من دوران راهنمایی بود. زمانی که در شهر حتی یک کتاب هم برای من وجود نداشت. دیگر ناامید شده بودم. یکی از معلمانم که انشاء ا.. خداوند توفیقش دهد به من گفت: ناامید نباش تو با استعدادی درس را رها نکن. همین کلمات باعث شد که همه مشکلاتم را فراموش کنم و فقط به هدف فکر کنم. شب و روز فکرم این بود که چگونه کتابها را تهیه کنم تا اینکه با هزار زحمت کتابهای برادرانم را گرفتم و فقط کتابهای علوم و حرفه و فن فرق داشت ولی مهم نبود فقط می خواندم. نه معلم داشتم، نه کتابهایم کامل بود. در دوران راهنمایی هم باید فرش می بافتم و هم درس می خواندم. شبها وقتی که همه خواب بودند پنجره را باز می کردم و زیر نور چراغ برق و برخی شبها زیر نور ماه درس می خواندم چون پدرم اجازه نمی داد در روز درس بخوانم. تا اینکه بالاخره توانستم مدرک سیکلم را بگیرم.

گل آوین باقری در کنار همسر جانبازش

پیش دانشگاهی با اعمال شاقه دبیرستانم خیلی دور بود. یک روز سرد زمستان که کلاس تقویتی داشتیم تا هشت شب طول کشید. نه ماشینی بود نه اتوبوس. آن شب مسیر یک ساعته خانه تا مدرسه در میان برفها سه ساعت طول کشید. ولی اصلا سختی را احساس نمی کردم و تمام وجودم ادامه تحصیل بود. پس از قبولی دیپلم خود را به پیش دانشگاهی رساندم. یادم هست که هشت نفر بودیم که در شهر ابهر در مقطع پیش دانشگاهی قبول شدیم. ولی جالب اینجا بود که اصلا شهر ابهر مدرسه ای برای پیش دانشگاهی نداشت. رئیس آموزش و پرورش با پوزخندی به ما گفت: به دنبال چی هستید. ما پیش دانشگاهی نداریم. درس را رها کنید. ولی من نا امید نشدم و با نامه نگاریهای پی در پی به تهران بالاخره موفق شدیم مکانی را برای تحصیل بگیرم و یک سال پیش دانشگاهی را با اعمال شاقه به اتمام رساندم. اخذ کارشناسی ارشد در مدت 5/3 سال در سال 1381 در کنکور سراسری و آزاد شرکت کردم و در رشته ادبیات فارسی در هر دو دانشگاه قبول شدم. ولی چون دانشگاه آزاد به منزل نزدیکتر بود مجبور بودم آزاد را انتخاب کنم. هزینه ها بالا بود و باید دنبال کار می گشتم. شروع کردم به نامه نگاری به کمیته امداد، بهزیستی، شرکتها، مهدکودکها و... تا این که بالاخره در یکی از مهد کودکهای بهزیستی مشغول به کار شدم. مدرک کارشناسی ام را در مدت 5/3 سال اخذ کردم. و در کنکور کارشناسی ارشد در سال 83 دانشگاه آزاد شهر تهران در رشته مطالعات زنان تهران قبول شدم. استخدام در نهاد ریاست جمهوری گل آوین باقری در پاسخ به این سوال که چرا رشته مطالعات زنان را انتخاب کردید گفت: یک روز از کتابخانه دانشگاه کتاب حقوق زن در اسلام نوشته استاد شهید مطهری را امانت گرفته و خواندم. هفته بعد دوباره از کتابخانه گرفتم و خواندم و این کار چندین بار انجام شد. خیلی مرا تحت تاثیر قرارداد. علاقه مند شدم در زمینه زنان تحصیل کنم. شخصی نبود که مرا راهنمایی کند خیلی دنبال رشته مرتبطی گشتم تا اینکه یکی از دوستانم گفت: چنین رشته ای در دانشگاه آزاد وجود دارد. در همان ایام چند مصاحبه در نشریات در خصوص تحصیلاتم به چاپ رسید و همین امر باعث شد با توجه به رشته تحصیلی ام در مرکز امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری مشغول به کار شوم. خانم باقری در پاسخ به این پرسش که هنوز هم در ریاست جمهوری مشغول به کار هستید گفت: خیر. ولی پس از قبولی در آزمون استخدامی نهضت به عنوان معلم در شهرستان ری مشغول به تدریس شدم. اکنون هم با مدرک کارشناسی ارشد در رشته مطالعات زنان در معاونت آموزش از راه دور وزارت آموزش و پرورش مشغول به کار هستم. توصیه گل آوین باقری به زنان کشورش تقویت اعتماد به نفس و جسارتشان است. او می گوید: متاسفانه راحت طلبی خانم ها راه پیشرفت آنان را مسدود می کند. به عنوان مثال بسیاری از زنان که در نهضت ثبت نام می کنند بعد از مدتی دیگر ادامه نمی دهند چون نمی خواهند سختی را تحمل کنند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت