کلاس اول عشق است هفت سالگی ات

کد خبر: 378204
کلاس اول عشق است هفت سالگی ات
دلت گرفته، چرا حال تو خراب شده است عزیز! چشم قشنگت چرا پرآب شده است؟ مگر که کودک من عیب و علتی دارد؟ جواب داری، اما دلت کباب شده است مگر که کودک من...؟ بغضتان شکست چرا؟ صدای هق هقت آقا مرا جواب شده است آهای دست عزیزی که او ل عشقی برای توست دلش غرق التهاب شده است؟ آهای چشم قشنگی که تازه می خندی خودت بگو که چرا در من انقلاب شده است سکوت می شکند، پرده ها می افتد، وای! فضای خانه پر از بانگ «آب...آب» شده است و مشک خونی عباس او لین چیزی ست که در نگاه غریبانه تو قاب شده است عمود، تیر، عطش، مشک، خیمه ها، عباس جواب گریه تو این همه کتاب شده است و مادری که چنین عاشقانه می خندد از این جواب دل انگیز تو مجاب شده است *** ـ دوباره تشنه ام ـ این جمله ‏ی برادر توست دوباره قصه همان قصة مکرر توست دوباره با لب خشکیده می روی سقا! در انتظار تو در خیمه، باز خواهر توست خجالت از حرمش می‏کشد تو را عباس بگو! بگو که اباالفضل آب آور توست به تشنه کامی این دشت یا علی عباس برو عزیز من! این افتخار مادر توست کلاس اول عشق است هفت سالگی ات برو عزیز که این امتحان آخر توست سریع می روی و می خوری زمین آخر که کاسه ای وسط دست های لاغر توست برو درست همین طور مثل کودکی ات؛ هنوز مشک به دستان تشنه پرور توست مدینه بودم، اما شنیده ام مادر قدم خمیده خون گریه معطر توست کنار علقمه افتاده بود یک دستت کنار نخل، خدا وای دست دیگر توست هلال ابرویت از چه شکسته مادر جان؟ آهای ماه قشنگم! نگو که این سر توست نگو که آن تن افتاده در کناره‏ی رود تن شکافته از تیر و تیغ و خنجر توست از اوج زین به زمین تو چگونه افتادی؟ چقدر تیر عزیزم، به روی پیکر توست کلاس آخر این عشق، عشق آمده است به روی زانوی خورشید، ماه؟ نه، سر توست فدات مادر تو، چشم بازکن عباس نگاه کن یل ام البنین، برادر توست *** سلام زهرا جان! خون شده چرا جگرت؟ مدینه پر شده از کربلای دور و برت برای مادر عباس چیست بهتر از این خبر بیاوری از لاله های در سفرت خدا کند که نگویی و نشنوم چه شده ست که آتشم زده آن چشمهای سرخ و ترت برای این زن تنهای شهر، قصه بگو ز غیرت پسرم، نه درست تر! پسرت! چهار پاره جگر داشتم که توفان برد فدای بازوی در راه دین و حق سپرت هنوز بانوی آب و شکوفه، دل خون است ز هرم آتش و آن ماجرای پشت درت دو بازوی قلم آورده ای، نه! بانو جان؟ دو چشم ناز ابوالفضل هم فدای سرت سرت سلامت، ای کاش مرده بودم من نمی رسید به من داغ آخرین خبرت سر حسین؟ سر نیزه؟ خیزران و تنور چه قدر خون شده بانوی خسته دل جگرت نگو و آتش این سینه را زیاد نکن چگونه بشنوم از داغ های بیشترت؟
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد