فیلم/شعر‌خوانی‌ استاد‌ قزوه‌ در مدح‌ علمدار‌ کربلا

کد خبر: 377253

شعر خوانی استاد علیرضا قزوه در مراسم شب های شعر آئینی «بر آستان اشک» که به مدت پنج شب در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.

دانلود

دلم دریاچه غم شد دوباره قد آیینه ها خم شد دوباره صدای سنج و دمام اومد از دور بخون ای دل محرم شد دوباره *** بخون ای دل که دشتستون صدا شه کمی فایز بخون دردم دوا شه ملایک نوحه خوانان حسینند بخون والله خدا هم از خداشه *** از زمین تا آسمان آهست، می دانی چرا یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟ بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟ اشهد ان لا... شهادت اشهد ان لا ... شهید محشر الله الله است می دانی چرا؟ یک بغل باران الله الصمد آورده ام نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟ راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟ از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟ از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟ از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد باز اما بهترین ماه است می دانی چرا

دانلود محرم آمده از شهر غم، علم در دست برای سینه زدن، تکیه شد سراسر دست محرم آمد و خمخانه ازل وا شد وضو ز باده گرفتم، زدم به ساغر دست حسین آمده با ذوالفقار گریانش که: هان حسینم و تنهاترین علم بر دست حسین آمده تا شرح شقشقیه کند حسین آمده با خطبه ی پدر در دست چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند: به ذوالفقار مگر برده است حیدر، دست؟ چو ذوالفقار علی چرخ می زند، بی تاب چه حال داده خدایا مگر به اکبر دست؟ ز خیمه گاه می آید چو گرد باد عطش حسین را بنگر پاره ی جگر در دست! چه روز بود که دیدیم ما به کرب و بلا! چه حال بود به ما داد روز محشر دست! بدو شکایت اهل مدینه خواهم برد به خواب گر دهدم دیدن پیمبر، دست نشسته ام به تماشای زیر و رو شدنم به لحظه ای که برد شمر، سوی خنجر، دست به خویش می نگرم با دو چشم خون آلود نگاه کردم و در نهر شد شناور، دست به رود علقمه بنگر که می زند بر سر به دستگیریمان موج شد سراسر دست! نمی توانم بر روی عشق، بندم چشم نمی توانم بردارم از برادر ، دست تو هر دو چشم من! از هر دو چشم، چشم بپوش ز هر دو دست، برادر! بشوی دیگر، دست به پای دست تو سر می دهند، سرداران به احترام تو با چشم شد برابر، دست! به یاد دست تو ای روشنای چشم حسین! چقدر شام غریبان زدیم بر سر، دست تو را فروتنی از اسب بر زمین انداخت نمی رسید وگرنه به آن صنوبر، دست قنوت، پر زدن دستهای مشتاق است به احترام ابوالفضل می کشد، پر، دست! مگر تو دست بگیری که دستگیر تویی به آستان شفاعت نمی رسد هر دست! اگر چه پیش قدت شد قصیده ام کوتاه به اشتیاق تو شد، سطر سطر دفتر، دست حدیث دست تو را هیچ کس نخواهد گفت مگر به روز قیامت رود به منبر، دست
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت