بی صدا آهسته پنهانیم ما اشکهای زیر بارانیم ما فاش می سوزیم اما در سکوت شمعی از شام غریبانیم ما اشک از قبل ولادت ریختیم چارده قرن است گریانیم ما روی نیزه دیده ای را دیده ایم دیده ای را دیده گریانیم ما زلف می افشاند روی نی کسی باد می آمد... پریشانیم ما غیر نام او زما چیزی مپرس غیر نام او نمیدانیم ما سعدی طالع ببین این تاج را بندگان خیل سلطانیم ما ما کجا و بندگی حضرتش بندگان جون* جانانیم ما عزت ما بس بود در این جهان "خاک پای روضه خوانانیم ما"
----- * همان غلام سیاه...
دیدگاه تان را بنویسید