الا اى آسمان عشق بنگر اختر خود را بلا گردان اصغر کن دو طفل خواهر خود را بیا و بر مگردان این کفن پوشان زینب را که نزد فاطمه بالا بگیرد او سر خود را تو هر جا رفتى و زینب کنارت بود و ما بودیم ب دنبالت بِبَر بر نى سر دو یاور خود را بدان غیرت ز حیدر ، رزم از عباس تو داریم نظر کن رزم شاگردان میر لشگر خود را ز نسل جعفریم و دستِ بسته روزى ما نیست بده اذنى که نگشائیم این بال و پر خود را وفاى مادر ما بعد از این بهتر عیان گردد تو هرگز نشنوى آه و فغان خواهر خود را تو میدانى که سیلى خوردن مادر چه بد دردى است چسان ما بنگریم آزرده روى مادر خود را ؟
دیدگاه تان را بنویسید