حسینیه «فردا»: سال نوی عربی تازه میشود و داغ شیعیان و آزادگان جهان نیز تازه. باز این چه شورش است که در خلق عالم است ... عالم دوباره به تکاپوی اقامه عزا برای خون خدا افتاده است و در این بین، چند سطری را میهمان حسینیه «فردا» باشید تا در کنار هم به ذکر مصیبت و آمیختن شور و شعور حسینی بپردازیم ... السلام علیک یا اباعبدالله ...
اولین مجلس عزای سیدالشهدا(علیه السلام) پس از عاشورا
از عصر عاشورا زينب(س) تجلى مىكند. از آن به بعد به او واگذار شده بود. رئيس قافله اوست چون يگانه مرد زين العابدين(سلام الله عليه)است كه در اين وقتبه شدت مريض است و احتياج به پرستار دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور كلى پسر زياد كه از جنس ذكور اولاد حسين هيچ كس نبايد باقى بماند،چند بار حمله كردند تا امام زين العابدين را بكشند ولى بعد خودشان گفتند:«انه لما به» (1) اين خودش دارد مىميرد. و اين هم خودش يك حكمت و مصلحتخدايى بود كه حضرت امام زين العابدين بدين وسيله زنده بماند و نسل مقدس حسين بن على باقى بماند.يكى از كارهاى زينب پرستارى امام زين العابدين است.
در عصر روز يازدهم اسرا را آوردند و بر مركبهايى(شتر يا قاطر يا هر دو)كه پالانهاى چوبين داشتند سوار كردند و مقيد بودند كه اسرا پارچهاى روى پالانها نگذارند،براى اينكه زجر بكشند.
بعد اهل بيتخواهشى كردند كه پذيرفته شد. آن خواهش اين بود:«قلن بحق الله الا ما مررتم بنا على مصرع الحسين» (2) گفتند:شما را به خدا حالا كه ما را از اينجا مىبريد،ما را از قتلگاه حسين عبور بدهيد براى اينكه مىخواهيم براى آخرين بار با عزيزان خودمان خدا حافظى كرده باشيم.در ميان اسرا تنها امام زين العابدين بودند كه به علتبيمارى،پاهاى مباركشان را زير شكم مركب بسته بودند،ديگران روى مركب آزاد بودند.
وقتى كه به قتلگاه رسيدند،همه بى اختيار خودشان را از روى مركبها به روى زمين انداختند.زينب(سلام الله عليها) خودش را به بدن مقدس ابا عبد الله مىرساند،آن را به يك وضعى مىبيند كه تا آن وقت نديده بود:بدنى مىبيند بى سر و بى لباس،با اين بدن معاشقه مىكند و سخن مىگويد:«بابى المهموم حتى قضى،بابى العطشان حتى مضى» (3) .آنچنان دلسوز ناله كرد كه«فابكت و الله كل عدو و صديق» (4) يعنى كارى كرد كه اشك دشمن جارى شد،دوست و دشمن به گريه در آمدند.
مجلس عزاى حسين را براى اولين بار زينب ساخت.ولى در عين حال از وظايف خودش غافل نيست.پرستارى زين العابدين به عهده اوست،نگاه كرد به زين العابدين،ديد حضرت كه چشمش به اين وضع افتاده آنچنان ناراحت است كانه مىخواهد قالب تهى كند، فورا بدن ابا عبد الله را رها كرد و آمد سراغ زين العابدين:«يا بن اخى!»پسر برادر!چرا تو را در حالى مىبينم كه مىخواهد روح تو از بدنت پرواز كند؟فرمود: عمه جان!چطور مىتوانم بدنهاى عزيزان خودمان را ببينم و ناراحت نباشم؟زينب در همين شرايط شروع مىكند به تسليتخاطر دادن به زين العابدين.
ام ايمن زن بسيار مجللهاى است كه ظاهرا كنيز خديجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پيغمبر و مورد احترام پيغمبر بوده است،كسى است كه از پيغمبر حديث روايت مىكند.اين پير زن سالها در خانه پيغمبر بود.روايتى از پيغمبر را براى زينب نقل كرده بود ولى چون روايت خانوادگى بود يعنى مربوط به سرنوشت اين خانواده در آينده بود،زينب يك روز در اواخر عمر على عليه السلام براى اينكه مطمئن بشود كه آنچه ام ايمن گفته صد در صد درست است،آمد خدمت پدرش:يا ابا!من حديثى اينچنين از ام ايمن شنيدهام،مىخواهم يك بار هم از شما بشنوم تا ببينم آيا همين طور است؟همه را عرض كرد.پدرش تاييد كرد و فرمود:درست گفته ام ايمن، همين طور است.
زينب در آن شرايط اين حديث را براى امام زين العابدين روايت مىكند.در اين حديث آمده است اين قضيه فلسفهاى دارد،مبادا در اين شرايط خيال كنيد كه حسين كشته شد و از بين رفت.پسر برادر!از جد ما چنين روايتشده است كه حسين عليه السلام همين جا،كه اكنون جسد او را مىبينى،بدون اينكه كفنى داشته باشد دفن مىشود و همين جا،قبر حسين،مطاف خواهد شد.
بر سر تربت ما چون گذرى همتخواه كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود
آينده را كه اينجا كعبه اهل خلوص خواهد بود،زينب براى امام زين العابدين روايت مىكند.بعد از ظهر مثل امروزى را-كه يازدهم بود-عمر سعد با لشكريان خودش براى دفن كردن اجساد كثيف افراد خود در كربلا ماند.ولى بدنهاى اصحاب ابا عبد الله همان طور ماندند.بعد اسرا را حركت دادند(مثل امشب كه شب دوازدهم است)،يكسره از كربلا تا كوفه كه تقريبا دوازده فرسخ است.ترتيب كار را اينچنين داده بودند كه روز دوازدهم اسرا را به اصطلاح با طبل و شيپور و با دبدبه به علامت فتح وارد كنند و به خيال خودشان آخرين ضربت را به خاندان پيغمبر بزنند.
اينها را حركت دادند و بردند در حالى كه زينب شايد از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته است.سرهاى مقدس را قبلا بريده بودند.تقريبا دو ساعتبعد از طلوع آفتاب در حالى كه اسرا را وارد كوفه مىكردند دستور دادند سرهاى مقدس را به استقبال آنها ببرند كه با يكديگر بيايند.وضع عجيبى است غير قابل توصيف!دم دروازه كوفه(دختر على،دختر فاطمه اينجا تجلى مىكند)اين زن با شخصيت كه در عين حال زن باقى ماند و گرانبها،خطابهاى مىخواند.راويان چنين نقل كردهاند كه در يك موقع خاصى زينب موقعيت را تشخيص داد:«و قد او مات»دختر على يك اشاره كرد.
عبارت تاريخ اين است:«و قد او مات الى الناس ان اسكتوا فارتدت الانفاس و سكنت الاجراس» (5) يعنى در آن هياهو و غلغله كه اگر دهل مىزدند صدايش به جايى نمىرسيد،گويى نفسها در سينهها حبس و صداى زنگها و هياهوها خاموش گشت،مركبها هم ايستادند(آمدها كه مىايستادند،قهرا مركبها هم مىايستادند).
خطبهاى خواند.راوى گفت:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها» (6) .اين«خفره»خيلى ارزش دارد.«خفره»يعنى زن با حيا.اين زن نيامد مثل يك زن بى حيا حرف بزند.زينب آن خطابه را در نهايت عظمت القاء كرد.در عين حال دشمن مىگويد:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها»يعنى آن حياى زنانگى از او پيدا بود.شجاعت على با حياى زنانگى در هم آميخته بود.
در كوفه كه بيستسال پيش على عليه السلام خليفه بود و در حدود پنجسال خلافتخود خطابههاى زيادى خوانده بود،هنوز در ميان مردم خطبه خواندن على عليه السلام ضرب المثل بود.راوى گفت:گويى سخن على از دهان زينب مىريزد،گويى كه على زنده شده و سخن او از دهان زينب مىريزد،مىگويد وقتى حرفهاى زينب-كه مفصل هم نيست،ده دوازده سطر بيشتر نيست-تمام شد،مردم را ديدم كه همه،انگشتانشان را به دهان گرفته و مىگزيدند.
اين است نقش زن به شكلى كه اسلام مىخواهد،شخصيت در عين حيا،عفاف،عفت،پاكى و حريم.تاريخ كربلا به اين دليل مذكر-مؤنث است كه در ساختن آن،هم جنس مذكر عامل مؤثرى است ولى در مدار خودش،و هم جنس مؤنث در مدار خودش.اين تاريخ به دست اين دو جنس ساخته شد.
و لا حول و لا قوة الا بالله
پىنوشتها:
1) بحار الانوار،ج 45/ص 61.
2) بحار الانوار،ج 45/ص 58،اللهوف ص 55،و نظير اين عبارت در مقتل الحسين مقرم، ص396 و مقتل الحسين خوارزمى،ج 2/ص39 آمده است كه تماما از حميد بن مسلم روايت مىكنند.
3 و 4) بحار الانوار ج 45/ص59.
5 و 6) بحار الانوار،ج 45/ص 108.
كتاب: مجموعه آثار شهید مطهری/ ج 17 ص 406
پیکر شهدای کربلا چگونه دفن شد؟
به تعبیر مرحوم حاج «شیخ عباس قمى» در نفس المهموم: «در کتب معتبر کیفیت دفن امام حسین (علیه السلام) و اصحابش به تفصیل نیامده است». (۱)
ولى بنا به نقل مشهور اجساد مطهر شهدا سه روز زیر آفتاب بر روى زمین مانده بودند و باد صحرا بر آن بدنهاى پاک مى وزید. تا آنکه طائفه بنى اسد که در غاضریه ـ محله اى نزدیک کربلا ـ منزل داشتند، پس از تخلیه کربلا از سپاه ابن سعد به کربلا آمدند و آن بدنهاى پاک را در خاک و خون مشاهده کردند.
آنان از زن و مرد فریادشان به ناله و شیون بلند شد. وقتى که مصمم شدند آن بدنهاى پاک را دفن کنند، چون نه سر در بدن داشتند و نه لباسى بر تن، هیچ یک را نمى شناختند. لذا متحیر و سرگردان بودند که چه کنند، ناگاه امام سجاد (علیه السلام) از سمت صحرا به سوى آنان آمد و شهدا را به آنها معرفى کرد. و قبل از همه به دفن پیکر پاک امام حسین (علیه السلام) اقدام فرمود.
او در گوشه اى از کربلا کمى خاک را کنار زد، قبرى ساخته و پرداخته آشکار شد، دستها را زیر بدن قرار داد و به تنهایى به داخل قبر برد و فرمود: «با من کسانى هستند که مرا یارى کنند». چون بدن را در قبر نهاد صورت مبارکش را بر گلوى بریده پدرش گذاشت و در حالى که باران اشک چون ابر بهارى بر گونههایش جارى بود، فرمود:
«طُوبى لأرْض تَضَمَّنَتْ جَسَدَکَ الطّاهِرَ، فَإنّ الدُّنْیا بَعْدَک مُظْلِمَةٌ وَ الاْخِرَةُ بِنُورِکَ مُشْرِقَةٌ، أَمَّا اللَّیْلُ فَمُسَهَّدٌ وَ الْحُزْنُ فَسَرْمَدٌ، أَوْ یَخْتارَ اللهُ لأهْلِ بَیْتِکَ دارَکَ الَّتی أَنْتَ بِها مُقیمٌ وَ عَلَیْکَ مِنّی السَّلامُ یَابْنَ رَسُولِ الله وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ»؛ (خوشا به آن زمینى که پیکر پاک تو را در برگرفته، دنیا پس از تو تاریک شد و آخرت به نور جمال تو روشن گشت. شبها دیگر خواب به سراغم نمى آید و اندوهم پایانى نخواهد داشت. تا آن زمان که خداوند اهل بیت تو را به تو ملحق کند و در کنار تو جاى دهد. درود و سلامم بر تو باد اى فرزند رسول خدا و رحمت و برکات خدا بر تو باد).
آنگاه از قبر خارج شد و آن را از خاک پوشاند و با انگشت روى قبر نوشت: «هذا قَبْرُ الحُسَیْنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِب اَلَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَریباً»؛ (این قبر حسین بن على (علیه السلام) است که او را با لب تشنه و غریب کشتند).
سپس بدن پاک على اکبر (علیه السلام) پایین پاى حضرت به خاک سپرده شد و بقیه شهدا از بنى هاشم و اصحاب نیز در یک قبر دسته جمعى پایین پاى امام (علیه السلام) دفن شدند. (۲)
آنگاه امام سجاد (علیه السلام)، قوم بنى اسد را به طرف نهر علقمه محل شهادت حضرت عباس قمر بنى هاشم راهنمایى کرد. و پیکر پاک آن حضرت را در همانجا دفن نمودند. امام زین العابدین (علیه السلام) در حال دفن عمویش گریه سوزناکى کرد و فرمود: «عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا یا قَمَرَ بَنی هاشِم وَعَلَیْکَ مِنّی السَّلامُ مِنْ شَهید مُحْتَسَب وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ»؛ (اى قمر بنى هاشم! بعد از تو خاک بر سر دنیا، بر تو درود مى فرستم و رحمت و برکات خداوند را براى تو طلب مى کنم). (۳)
سپس بنى اسد «حبیب بن مظاهر» را که بزرگ قبیله آنان بود، جداگانه ـ همانجایى که اکنون هست ـ دفن نمودند. (۴)
در اینکه امام سجاد (علیه السلام) چگونه در حال اسارت اقدام به چنین عملى نموده است، روایات زیادى در دست است که مى رساند برابر مبانى اعتقادى شیعه، متولى کفن و دفن هر امامى، امام بعد از اوست. از جمله در روایتى از امام رضا (علیه السلام) مى خوانیم که به همین نکته اشاره کرده در پاسخ على بن حمزه فرمودند: «همان کسى که على بن الحسین (علیه السلام) را قدرت داده است که (در حال اسارت) به کربلا بیاید و جسد مطهّر پدرش را به خاک سپارد، به صاحب این امر (اشاره به خودش) قدرت داده است تا به بغداد آمده و امر پدرش (حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام)) را عهده دار گردد و سپس بازگردد. با این تفاوت که وى همانند امام على بن الحسین (علیه السلام) در بند اسارت گرفتار نبوده است». (۵)
(۱). نفس المهموم، ص ۲۱۳.
(۲). رجوع شود به: ارشاد مفید، ص ۴۷۰ ـ ۴۷۱ و مقتل الحسین مقرّم، ص ۳۲۰.
(۳). مقتل الحسین مقرّم، ص ۳۲۰ و ارشاد مفید، ص ۴۷۱.
(۴). قصه کربلا، ص ۴۱۸.
(۵). بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۷۰.
(*). گردآوری از کتاب: عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ص۵۵۰.
غرق گل شد کربلا، چون رهگذار زينب است
يا که خونين مقتل يار و تبار زينب است
قامت موزون اکبر، سرو ناز کربلاست
چشمة اين باغ، چشم اشکبار زينب است
گلبن قاسم دهد بر اين گلستان خرمي
يادگار مجتبي، در روزگار زينب است
الة عطشان اين گلشن، علي اصغر بود
شاهد اين گفته، قلب داغدار زينب است
در کنار علقمه، سروي مگر آتش گرفت
يا سراپا غرقه در خون، جان نثار زينب است؟
اين گلستاني که پامال سم اسبان شده
جسم و جان احمد و، دار و ندار زينب است
با چنين طوفان گلريزي، چه گلهايي شکفت
کس نميداند، خزان يا نوبهار زينب است
تا بياموزد رقيه، راه و رسم زينبي
در تمام صحنه ها، او هم کنار زينب است
گلشن آل خليل از آتش بيداد سوخت
عقل در حيرت ازين صبر و قرار زينب است
از اسارت در ره آزادي او را ننگ نيست
بلکه فرمان بردن از کفار، عار زينب است
خطبه خواند چون علي، با آن حياي فاطمي
ياد بود مشي پيغمبر، وقار زينب است
نطق کردن در خيابان، بين آن غوغا گران
با وجود حضرت سجاد، کار زينب است
کوفه شد غرق سکوت آنگه که فرمود «اسکتوا»
رشته جانها مگر در اختيار زينب است؟
ياد بود احتجاج و نطق زهرا تازه شد
رنگ قرآن، در کلام زرنگار زينب است
حفظ جان حضرت سجاد، از تيغ عدو
جلوه اي از روح زهرا، شاهکار زينب است
داد فتوي عاشقان را سر شکستن جايز است
چوب محمل، شاهد اين ابتکار زينب است
روز عاشورا که شد روشنگر جان بشر
ساية غمهاي آن، از شام تار زينب است
گشت ظالم عاقبت از تخت عزت سرنگون
فتح مظلومان، ز يمن اقتدار زينب است
اين علمهاي سياه و، اينهمه افغان و آه
پرچم فتح و،سرود افتخار زينب است
وقف باغ کربلا کن چشمة اشکت (حسان)
چون که اين سان وقف کردن، يادگار زينب است
دیدگاه تان را بنویسید