ای مزرعه زخم

کد خبر: 300555

حسن لطفی

هر چند به یاران نرسیدم که بمیرم دیدار تو می داد امیدم که بمیرم دیدم که نفس می زنی و هیچ کست نیست من یک نفس این راه دویدم که بمیرم با هر تب افسوس نمردم که نمردم در خون تو این بار امیدم که بمیرم با دیدن هر زخم تو ای مزرعه زخم از سینه چنان آه کشیدم که بمیرم می گفتم و می سوختم از ناله زینب وقتی ز تنت نیزه کشیدم که بمیرم شادم که در آغوش تو افتاده دو دستم در پای تو این زخم خریدم که بمیرم
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت