روایت شهید مطهری از شعارهای اصیل عاشورایی/مقتل نامه شهید شیرخوار کربلا/حضرت موسی(ع) هنگام عبور از دشت کربلا چه گفت؟/ مرثیه جانسوز محمود کریمی در رثای علی‌اصغر (ع)/ مداحی حسن خلج

کد خبر: 232591

صداى زنان، به گریه و ناله، بلند شد . حسین علیه السلام ، به جلوى درِ خیمه آمد و گفت: «على، كودك خردسال را ، به من بدهید تا با او خداحافظى كنم» .كودك را به او دادند . امام علیه السلام او را مى بوسید و مى گفت : «واى بر این مردم كه طرفِ دعوایشان، جدّ توست !» . همان هنگام كه كودك در دامان حسین علیه السلام بود، حَرمَلة بن كاهِل اسدى، تیرى به سوى او پرتاب كرد و او را در دامان ایشان ذبح كرد. حسین علیه السلام، خون او را گرفت تا آن كه كفِ دستش پُر شد. سپس، آن را به سوى آسمان پاشید.

حسینیه «فردا»: یا حسین محرمت آمد و هنوز برخی دو دل‌اند برای بیعت ... وای بر امثال سلیمان بن صرد خزاعی و رفاعه بن شداد ... شیعه یعنی عشق و عقل ... آی عاقلانِ عاشق محرم را دریابید ... غریو «یالثارات الحسین» سر دهید که دوباره خیمه نهضت عشق و عقل برپاشد. هر روز با شماییم تا روایت تلازم عشق و عقل در نهضت حسین را بازگو کنیم و از خوان معارف حسینی توشه‌ای برای شیعه بودن برگیریم.
روایت شهید مطهری از شعارهای اصیل عاشورایی کلمه«شعار» عبارت بوده است از شعرها یا نثرهایی که در جنگ ها می خواندند. افراد که در میان جنگ وارد می شدند. در میدان جنگ کمتر شناخت می شدند. گاهی افراد یک سپاه از افراد سپاه مخالف نیز تشخیص داده نمی شدند. این بود که هر قومی و هر لشکری یک شعار مخصوص به خود داشت و جمله ای را انتخاب می کردند. این کار لااقل فایده ای که داشت افراد لشکرها اشتباه نمی شدند و کسی همرزم خودش را نمی کشت. گاهی شعارها از این هم فراتر می رفت و مرد مبارز علاوه بر شعار عمومی، خودش را هم بعضا با شعر شخصا معرفی می کرد. ابا عبدالله در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است که در آن ها روح نهضت خودش را معرفی کرده که من برای چه می جنگم، چرا تسلیم نمی شوم، چرا آمده ام که تا آخرین قطره خون خودم را بریزیم؟ و متاسفانه این شعارها در میان ما شیعیان فراموش شده و ما شعارهای دیگری به جای آن گذاشته ایم که این شعارها نمی تواند روح نهضت اباعبدالله را منعکس کند. ائمه ما یکی پس از دیگری آمدند و دستور دادند که عاشورا را باید زنده نگه داشت، مصیبت امام حسین نباید فراموش شود، این مکتب باید زنده بماند. هرسال که محرم و عاشورا پیدا می شود، شیعه باید بتواند جواب بدهد وقتی در مقابل یک سنی و بالاتر در مقابل یک مسیحی یا یک یهودی یا یک لامذهب قرار گرفت و او گفت: شما در این روز عاشورا و تاسوعا که تمام کارهایتان را تعطیل می کنید و می آئید در مساجد جمع می شوید، دسته راه می اندازید، سینه می زنید، زنجیر می زنید، داد می کشید، فریاد می کشید چه می خواهید بگویید؟ حرفتان چیست؟ باید بتوانید بگویید ما حرفمان چیست. اباعبدالله نیامد فقط بجنگد تا کشته شود و حرفش را نزند؛ حرف خودش را زده است، هدف و مقصد خودش را مشخص کرده است. انواع شعار در عاشوا ما در عاشورا دو نوع شعار می بینیم. یک نوع شعارهایی است که فقط معرف شخص است و بیش از این چیز دیگری نیست. ولی شعارهای دیگری است که علاوه بر معرفی شخص، معرف فکر هم هست، معرف احساس است، معرف نظر و ایده است؛ و این ها را ما در روز عاشورا زیاد می بینیم. اباعبدالله در مقام افتخار، خیلی تکیه می کرد روی علیّ مرتضی. البته به اعتبار جدش هم افتخار می کرد. با اینکه آن ها که در آنجا بودند دشمنان علی بودند ولی مدعی بودند که ما امت پیغمبر هستیم. امام حسین کوشش داشت که افتخارش را به علیّ مرتضی رسما بیان کرده باشد. یکی از اشعاری که اباعبدالله در روز عاشورا می خواند و آن را شعار خودش قرار داده بود، این شعر است(مخصوصا یک مصراع آن):الموت اولی من رکوب العار/ والعار اولی من دخول النار نزد من مرگ از ننگ ذلت و پستی بهتر و عزیزت و محبوبتر است. اسم این شعار را باید گذاشت شعار آزادی، شعار عزت، شعار شرافت. یعنی برای یک مسلمان واقعی، مرگ، همیشه سزاوارتر است از زیر بار ننگ ذلت رفتن. مردم دنیا! بدانید اگر حسین حاضر است که تا آخرین قطره خون خود و جوانانش ریخته شود برای چیست؟حسین در دامن پیغمبر و علی و زهرا بزرگ شده است. خطبه ای از امام حسین در روز عاشورا خطبه ای دارد امام حسین(ع) در روز عاشورا، آن وقتی که از نظر ظاهر همه امیدها قطع شده است و هرکسی باشد، خودش را می بازد. ولی این خطبه آنچنان شور و احساسات دارد که گویی آتش است که از دهان حسین بیرون می آید، این قدر داغ است. پسر زیاد از شمشیشرش خون می چکید. پدر سفاکش بیست سال قبل آن چنان از مردم کوفه زهرچشم گرفته بود که تا مردم کوفه شنیدند پسر زیاد مامور کوفه شده است، خودبخود از ترس خزیدند به خانه های خودشان، چون او و پدرش را می شناختند که چه خونخوارهایی هستند. همین که پسر زیاد آمد به کوفه و امیر شد، به خاطر رعبی که پدرش در دل مردم کوفه ایجاد کرده بود، مردم از دور مسلم پراکنده شدند. امام حسین خطاب به مردم کوفه می فرماید: آن زنازاده پسر زنازاده، آن امیر و فرمانده شما، می دانید به من چه پیشنهاد می کند؟ می گوید حسین! یا باید خوار و ذلیل من شوی و یا شمشیر. به امیرتان بگویید که حسین می گوید: حسین تن به خواری بدهد؟ آیا او خیال کرده که من مثل او هستم؟ خدا می خواهد حسین چنین باشد. شما مگر نمی دانید، آن زنازاده مگر نمی داند که من در چه دامنی بزرگ شده ام؟ من روی دامن علیّ مرتضی بزرگ شده ام. من شیر زهرا را خورده ام. آیا کسی که شیر زهرا را خورده باشد، تن به ذلت و اسارت مثل پسر زیاد می دهد؟! هیهات منّا الذّله ما کجا و تن به خواری دادن کجا؟! شعارهایتان در سینه زنی ها، شعارهای حسینی باشد شعار حسین در روز عاشورا از این تیپ است. آقایان سردسته ها که برای دسته های خودتان شعار می سازید، ببینید شعارهایتان با شعارهای حسین می خواند یا نمی خواند؟! عظمت اباعبدالله چیز دیگری است. او چیزی است و ما چیز دیگری. شعارهایی که در سینه زنی ها و نوحه سرائی ها می دهید، شعارهای حسینی باشد. نوحه بسیار بسیار خوب است. ائمه اطهار دستور می دادند افرادی که شاعر بودند، نوحه خوان بودند، نوحه سرا بودند بیایند برای آن ها ذکر مصیبت کنند. آن ها شعر می خواندند و ائمه اطهار گریه می کردند. نوحه سرایی و سینه زنی و زنجیرزنی، من با همه این ها موافقم ولی به شرط این که شعارها، شعارهای حسینی باشد، نه شعارهای من درآوردی: «نوجوان اکبر من» شعار حسینی نیست. شعارهای حسینی شعارهایی است که از این تیپ باشد: فریاد می کند نمی بینید که به حق عمل نمی شود و کسی از باطل روگردان نیست؟ در چنین شرایطی مومن باید لقا پروردگارش را بر چنین زندگی ترجیح دهد. و یا: من مرگ را جز خوشبختی نمی بینم، من زندگی با ستمکاران را جز ملالت و خستگی نمی بینم. مرا عار آید از این زندگی/ که سالار باشم کنم بندگی شعارهای حسین شعارهای محیی است. ابا عبدالله یک مصلح است. ائمه اطهار از این جهت گفتند عاشورا زنده بماند که این مکتب زنده بماند. برای این که اگر چه شخص حسین بن علی نیست ولی حسین بن علی باید به قول امروز یک سمبل باشد، به صورت یک نیرو زنده باشد. هدفمان از عزاداری در عاشوار چیست؟ پس اگر از ما بپرسند شما در روز عاشورا که هی حسین حسین می کنید و به سر خودتان می زنید، چه می خواهید بگوئید؟ باید بگوییم: ما می خواهیم حرف آقایمان را بگوییم. ما هرسال می خواهیم تجدید حیات کنیم. باید بگوییم عاشورا روز تجدید حیات ماست. در این روز می خواهیم در کوثر حسینی شستشو کنیم بکنیم، تجدید حیات کنیم، روح خودمان را شستشو دهیم، خودمان را زنده کنیم، از نو مبادی و مبانی اسلام را بیاموزیم، روح اسلام را از نو به خودمان تزریق کنیم. ما نمی خواهیم حس امر به معروف و نهی از منکر، احساس شهادت، احساس جهاد، احساس فداکاری در راه حق در ما فراموش شود؛ نمی خواهیم روح فداکاری در راه حق بمیرد. این، فلسفه عاشورا است، نه گناه کردن و بعد به نام حسین بن علی بخشیده شدن! گناه بکنیم بعد در مجلسی شرکت کنیم و بگوییم خوب دیگر گناهانمان بخشیده شد. گناه آن وقت بخشیده می شود که روح ما پیونده بخورد با روح حسین بن علی. اگر پیوند خورد، گناهان ما قطعا بخشیده می شود، ولی علامت بخشیده شدنش این است که دیگر دنبال گناه نمی رویم. اما این که گناه بکنیم، از مجلس حسین بن علی بیرون برویم و دو مرتبه دنبال آن گناه برویم، نشانه این است که روح ما با روح حسین بن علی پیوند نخورده است. شعارهای اباعبدالله ، شعار احیای اسلام است. این است که چرا بیت المال مسلمین را یک عده به خودشان اختصاص داده اند؟ چرا حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال می کنند؟ چرا مردم را دو دسته کرده اند، مردمی که فقیر فقیر و دردمندند و مردمی که از پرخوری نمی توانند از جایشان بلند شوند؟ پس این است مکتب عاشورا و شعارهای عاشورا. شعارهای ما در مجالس، در تکیه ها و در دسته ها باید محیی باشد نه مخدّر؛ باید زنده کننده باشد نه بی حس کننده.اگر بی حس کننده باشد نه تنها اجر و پاداشی نخواهیم داشت بلکه ما را از حسین(ع) دور می کند. مقتل نامه شهید شیرخوار کربلا، حضرت علی اصغر علیه السلام شیخ مفید(ره) در کتاب الارشاد خود، هنگام نام بردن فرزندان امام حسین علیه السلام از امام سجاد علیه السلام با تعبیر علی اکبر و از حضرت علی اکبر با تعبیر علی اصغر یاد می کند و می نویسد: كانَ لِلحُسَینِ علیه السلام سِتَّةُ أولادٍ : عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ الأَكبَرُ ، كُنیَتُهُ أبو مُحَمَّدٍ و اُمُّهُ شاه زَنانُ بِنتُ كِسرى یَزدَجَردَ و عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ الأَصغَرُ ، قُتِلَ مَعَ أبیهِ بِالطَّفِّ ... و اُمُّهُ لَیلى بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیَّةُ. امام حسین علیه السلام، شش فرزند داشت: على اكبر كه كنیه اش ابو محمّد و مادرش شاه زنان، دختر یزدگرد، شاه ایران بود. على اصغر كه با پدرش در كربلا كشته شد و مادرش لیلا، دختر ابو مُرّة بن عروة بن مسعود ثقفى بود. در ادامه می نویسد:و عَبدُاللّه ِ بنُ الحُسَینِ ، قُتِلَ مَعَ أبیهِ صَغیرا ؛ جاءَهُ سَهمٌ وهُوَ فی حِجرِ أبیهِ فَذَبَحَهُ(1)عبداللّه بن حسین كه در كودكى با پدرش كشته شد. تیرى آمد و او را در دامان پدرش ذبح كرد. مطالب السؤول از آن کودک شیرخوار با همین تعبیر علی اصغر یاد کرده و می نویسد:فَأَمّا عَلِیٌّ الأَكبَرُ ، قاتَلَ بَینَ یَدَی أبیهِ حَتّى قُتِلَ شَهیدا . وأمّا عَلِیٌّ الأَصغَرُ جاءَهُ سَهمٌ و هُوَ طِفلٌ فَقَتَلَهُ(2) على اكبر، كه پیشِ روى پدرش جنگید تا به شهادت رسید. على اصغر كه در حالى كه كودكى بیش نبود، تیرى به او رسید و كشته شد. در «زیارت ناحیه مقدّسه» آمده است : السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ . سلام بر عبداللّه بن الحسین، كودك شیرخواره تیر خورده ضربت خورده به خون تیپده كه خونش به آسمان، پرتاب شد و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد! خدا لعنت كند حَرمَلَه بن كاهِل اسدى و همراهانش را كه به او تیر زدند. تا اینجا ثابت شد که حضرت علی اصغر نامش عبدالله است و نیز هنگام شهادت کودک شیرخواری بیش نبوده است؛ اما در مورد اینکه آیا شش ماهه بوده است (آنگونه که مشهور شده است) یا نه؛ دانش نامه امام حسین علیه السلام می نویسد: باید توجّه داشت آنچه مكرّر شنیده مى شود كه آن كودك ، شش ماهه بوده ، سند معتبرى ندارد. منشأ این سخن ، احتمالاً نسخه منتشر شده مقتل ضعیف منسوب به ابو مِخنَف باشد كه در آن آمده : «از عمر او (على اصغر) شش ماه گذشته بود» . گفتنى است كه این سخن ، نه تنها در هیچ منبع معتبرى نیامده است ؛ بلكه در نسخه خطى اى از همین كتاب نیز ـ كه در كتاب خانه تخصّصى حدیث (قم / دار الحدیث) ، موجود است ـ این جمله نیامده است البته گزارشى از «یك ساله بودن» وى ، در تاریخ بلعمى آمده است .(3) چگونگی شهادت علی اصغر علیه السلام سید بن طاووس (ره) در کتاب الملهوف خود می نویسد: هنگامى كه حسین علیه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت كه خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعى هست كه از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، دفاع كند؟ آیا یكتاپرستى هست كه در باره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسى هست كه به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یارى دهنده اى هست كه به خاطر خدا، ما را یارى دهد؟» پس صداى زنان، به ناله برخاست. امام علیه السلام، به جلوى درِ خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: «كودك خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظى كنم» . او را گرفت و مى خواست او را ببوسد كه حَرمَلة بن كاهِل ، تیرى به سوى او انداخت كه در گلویش نشست و او را ذبح كرد . امام علیه السلام به زینب علیهاالسلام فرمود: «او را بگیر !» سپس، كف دستانش را زیر خون [ گلوى او ]گرفت تا پُر شدند. خون را به سوى آسمان پاشید و فرمود: «آنچه بر من وارد مى شود، برایم آسان است؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست» . امام باقر علیه السلام [در باره آن خون] فرموده است: «از آن خون، یك قطره هم به زمین، باز نگشت.»(4) شیخ مفید (ره) می نویسد: حسین علیه السلام جلوى خیمه نشست . فرزندش عبداللّه بن حسین را كه خُردسال بود، برایش آوردند . امام علیه السلام ، او را در دامانش نشانْد . مردى از بنى اسد ، او را با تیرى زد و ذبحش كرد . حسین علیه السلام ، خون او را گرفت و هنگامى كه كفِ دستش پُر شد ، آن را بر زمین ریخت . سپس گفت : «پروردگارا ! اگر یارىِ آسمانى ات را از ما دریغ داشتى ، آن را براى جاى بهترى قرار بده و انتقام ما را از این مردم ستمكار ، بگیر» سپس ، آن كودك را آورد و كنار كشتگان خاندانش قرار داد.(5) تذكرة الخواصّ به نقل از هشام بن محمّد می نویسد :وقتى حسین علیه السلام دید كه آنها بر كُشتن او پافشارى مى كنند، قرآنى را گرفت و آن را باز كرد و بر سرش نهاد و ندا داد : «كتاب خدا و نیز جدّم محمّد ، فرستاده خدا ، میان من و شما [ ، داورى كند ] . اى مردم ! براى چه خونم را حلال مى شمرید ؟!» همچنین حسین علیه السلام به سوى یكى از كودكانش كه از تشنگى مى گریست ، رفت . او را بر سرِ دست گرفت و گفت : یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ «اى قوم ! اگر بر من رحم نمى كنید ، بر این كودك ، رحم كنید» . در این حال، مردى از آنان، تیرى به سوى او انداخت و ذبحش كرد. حسین علیه السلام مى گریست و مى‌گفت: «خدایا ! میان ما و گروهى كه ما را دعوت كردند تا ما را یارى دهند، امّا ما را كُشتند، داورى كن» . در این هنگام، از آسمان، ندایى رسید: «او را وا گذار ـ اى حسین ـ ، كه او را در بهشت، شیر مى دهند».(6)
خوارزمى در مقتل الحسین علیه السلام می نویسد :حسین علیه السلام هنگامى كه با فاجعه[ ى از دست دادن] خاندان و فرزندانش رو به رو شد و جز او و زنان و كودكان و فرزند بیمارش كسى نمانْد، ندا داد: «آیا مدافعى هست كه از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله دفاع كند؟ آیا یكتاپرستى هست كه در حقّ ما، از خدا بهراسد؟ آیا فریادرسى هست كه به امید خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاورى هست كه به خاطر پاداش خدا، به ما كمك كند ؟» صداى زنان، به گریه و ناله، بلند شد . حسین علیه السلام ، به جلوى درِ خیمه آمد و گفت: «على، كودك خردسال را ، به من بدهید تا با او خداحافظى كنم» . كودك را به او دادند . امام علیه السلام او را مى بوسید و مى گفت : «واى بر این مردم كه طرفِ دعوایشان، جدّ توست !» . همان هنگام كه كودك در دامان حسین علیه السلام بود، حَرمَلة بن كاهِل اسدى، تیرى به سوى او پرتاب كرد و او را در دامان ایشان ذبح كرد. حسین علیه السلام، خون او را گرفت تا آن كه كفِ دستش پُر شد. سپس، آن را به سوى آسمان پاشید. سپس، حسین علیه السلام از اسبش فرود آمد و با دسته شمشیرش، چاله اى براى او كَنْد و او را به خونش آمیخته كرد [و به خاك سپرد] و بر او درود فرستاد.(7) پی نوشت ها: 1. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 135 2. مطالب السؤول : ص 73 3. دانش نامه امام حسین علیه السلام ج7 ص33 (متن و پاورقی) 4. الملهوف: ص 168 5. الإرشاد: ج 2 ص 1ظ 8 6. تذكرة الخواصّ: ص 252 7. مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 2 ص 32 حضرت موسی(ع) هنگام عبور از دشت کربلا چه گفت؟ روایت شده موقعی كه حضرت موسی(ع) با یوشع بن نون به زمین كربلا عبور كردند بند نعل حضرت موسی (ع) پاره شد و خاری به پای آن بزرگوار خلید و خون جاری شد. گفت: پروردگارا، مگر چه گناهی از من صادر شده كه بدین كیفر گرفتار شدم؟ فاوحی الیه ان هنا یقتل الحسین(ع) و هنا یسفك دمه فسال دمك موافقه لدمه. خطاب رسید: خون حسین(ع) در این موضع ریخته خواهد شد. خون تو نیز برای این كه با خون آن حضرت موافقت كند جاری گردید. موسی(ع) گفت: حسین كیست؟ خطاب رسید: حسین سبط محمد مصطفی و فرزند علی مرتضی است. موسی گفت: كشنده آن حضرت كیست؟ وحی شد: كشنده او كسی است كه ماهیان دریا و وحوش صحرا و پرندگان هوا او را لعنت خواهند كرد. موسی (ع) هم بر یزید لعنت كرد . منبع : بحارالانوار ، ج44 ،ص شعری در وصف حضرت علی اصغر گلویت را شبى ترسیم كردم و جاى تیر را ترمیم كردم كشیدم لحظه خندیدنت را محبت را به خود تفهیم كردم زمان خفتن و بیدارى‏ام را به وقت چشم تو تنظیم كردم گرفته جرعه‏اى از چشم مستت میان تشنگان تقسیم كردم نشستم پاى درس حنجر تو سپس بر اهل دل تعلیم كردم همه آنچه ندارم را در آن شب به پیش پاى تو تقدیم كردم شاعر : رضا جعفری
مرثیه جانسوز محمود کریمی در رثای حضرت علی اصغر
حضرت علی اصغر
مرثیه خوانی حاج حسن خلج

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت