اگر ایران، کشور حسين نبود گرفتار بن‌لادن و القاعده بودیم/علامه طباطبایی محبت به اهل بیت را احیا کرد

کد خبر: 232315

شرق ما را نگاه كنيد چه كساني دارند, غرب ما را نگاه كنيد چه كساني دارند, جنوب ما را نگاه كنيد چه كساني دارند اين تركيه پيمان نظامي بسته با آمريكا و اسرائيل كه اعدا عدوّ ما هستند. ما در ميدان مين هستيم اما در كمال امنيّت, حالا روشن شد تمام زندگي‌مان براي حسين است؟! اين سرمايه ماست. اين ذخيره ماست.اگر كسي بگويد تمام زندگي‌ام براي حسين است به حسين بن علي قسم درست گفته است!

اگر ایران، کشور حسين نبود گرفتار بن‌لادن و القاعده بودیم/علامه طباطبایی محبت به اهل بیت را احیا کرد
حسینیه«فردا»:

حضرت آیت الله جوادی آملی در مراسم تبدیل بیت نورانی علامه سید محمدحسین طباطبایی (ره) به دارالقرآن که با حضور علما و مراجع تقلید و رئیس مجلس شورای اسلامی صورت گرفت طی سخنانی به بیان ویژگی های برجسته علمی و شخصیتی علامه طباطبایی و مراتب معرفت و محبت به مقام اهل بیت علیهم السلام پراختند. متن کامل این سخنان از نظرتان می گذرد.

****************************************************
درباره شخصيّت حضرت علامه طباطبايي سخن بسيار گفته شد و جاي سخنان فراواني هم هست ويژگي اين بزرگوار اين بود كه خود را شناخت اگر كسي خود را بشناسد رسالت خود را هم مي‌شناسد براي اين بزرگوار ثابت شد كه از علماي نامدار دين است (اولاً) از ورّاث بي‌چون و چراي انبياست (ثانياً) وظيفه انبيا در درجه اُوليٰ اثاره «دفائن العقول» است (ثالثاً) گفت من شايسته اين كارم (رابعاً) دست به تأليف زد (خامساً) عقل جامعه را بيدار كرد (سادساً) به جامعه عقلانيّت بخشيد كسي نمي‌توانست به او بگويد كه تو وارث انيبا نيستي كسي نمي‌توانست به او بگويد رسالت انبيا «يثيروا لهم دفائن العقول»[1] نيست كسي نمي‌توانست بگويد اين كار از تو ساخته نيست او گفت من وارثم مورِّث من كارش اثاره دفائن عقول است تكرار گذشته‌ها, ميراث‌بري انبيا نيست دور زدن در مدار نقل, تنها ارثِ انبيا نيست.
علامه طباطبایی چندين رسالهٴ عميق فكري كه درسي است تأليف كردند شما اين رسالةالولايه را به كسي كه رسائل خوانده, كفايه خوانده, مكاسب خوانده اينها را هم دارد درس مي‌گويد بدهيد اگر توانست بفهمد! اين‌گونه از رساله‌ها را ايشان آنجا نوشتند بعد ديدند «كز آب خُرد ماهي خُرد خيزد» فرمود براي من آذربايجان كم است اقيانوس قم را مي‌طلبم در شرح حال خود فرمود اين دوراني كه من در تبريز بودم خسارت بود با اينكه اين رساله‌ها رساله‌هاي عادي نيست اين گوي و اين ميدان كسي بيايد رسالةالولايه ايشان را خوب بفهمد آن رساله‌هاي ديگر ايشان را خوب بفهمد اين رساله‌هاي عميق علمي را در شادآباد تبريز مرقوم فرمودند, با اين حال فرمودند اين چند سال دوران خسارت عمر من است. قبل از الميزان, تفسير قيّم البيان في موافقة الحديث و القرآن را مرقوم فرمودند تا روشن بشود كه روايات با قرآن هماهنگ است قرآن سايه‌افكن روايات است اينها هم‌آوايند, هماهنگ‌اند از يك جا هستند و به يك جا دعوت كردند. وقتي وارد قم شدند شاگرداني را تربيت كردند شهيد مطهّري بود شهيد بهشتي بود ديگر بزرگان بودند برخي اساتيد فعليِ محضرند اينها با سؤال اين دريا را شكوفا كردند ايشان الميزان را در قم مرقوم فرمودند براي او كاملاً ثابت شد كه من وارثم كار مورِّث من «يثيروا لهم دفائن العقول» است آن گنجينه‌هاي عقلي جامعه را شناسايي كردن, معدن‌شناس بودن, كند و كاو كردن, در درونِ درون دل‌ها راه يافتن و آن را بيرون آوردن و به جامعه گفتن كه شما اين طور هستيد اين كار من است از يك سوي قرآن را شروع كرد از سوي ديگر فلسفه را شروع كرد تقريباً يك سيزدهم قرآن درباره تعبّديات است دوازده, سيزدهمش درباره عقليات است شما مي‌بينيد مطالب بسيار عميق فلسفي را ايشان بدون نام بردن در تفسير سورهٴ مباركهٴ انبياء و مانند آن مطرح كردند در جمع شما كساني هستند كه اصول فلسفه را خوب خوانده باشند شما اين جلد پنجم اصول فلسفه را ديديد آن بحث توحيد را ديده‌ايد بحث برهان تمانع را ديده‌ايد آن شهيد بزرگوار شهيد مطهري به چه زحمت افتاد كه برهان تمانع را به برهان تنازع دو مبدأ برگرداند با اينكه او از شاگردان بنام ايشان بود اگر آن پاورقي‌ها را ديده باشيد اشكالي كه ايشان در برهان تمانع دارد اين است كه چه عيب دارد كه دو خدا باشد هر دو مطابق با «ما هو الواقع» كار كنند چون نه جهل دارند نه عجز دارند نه بخل دارند و واقع را مي‌شناسند, مطابق با «ما هو الواقع» نظام عالَم را بيافرينند و اداره كنند لذا برهان تمانع را به برهان تنازع و براهين ديگر برگرداندند و اين اشكال را هم جدّي گرفتند غافل از اينكه ما غير از خدا واقعي نداريم كه دو خدا مطابق با «ما هو الواقع» كار كنند اين بزرگوار تصور كردند دو خدا مثل دو پيغمبرند كه مطابق با «ما هو الواقع, ما هو في نفس الأمر, ما هو المِلاك» كار كنند مِلاك و نفس‌الأمر و واقعي نيست خداست و عدم محض اگر دو خدايند صفات آنها عين ذات آنهاست دو علم هست, دو علم اگر بخواهند عالَم بيافرينند و بسازند ﴿لَفَسَدَتا﴾ در بيان نوراني سالار شهيدان(سلام الله عليه) در دعاي عرفه براي اينكه روشن بشود كه اين «كان», «كان» تامّه است نه «كان» ناقصه فرمود: «لَوْ كانَ فيهِما الِهَةٌ اِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا»[2] نه اينكه فساد با اصلِ عالَم هماهنگ است يعني عالَم هست و فاسد است اين فساد به «كان» تامّه برمي‌گردد نتيجه‌اش «ليس» تامّه است يعني «ينعدما» اين بيان نوراني حسين بن علي يعني «تَفَطَّرَتا» مفسّر ﴿لَفَسَدَتا﴾[3] است اين برايش ثابت شد كه من اين سِمت را دارم كه گنجينه‌هاي درون مردم را بيدار كنم جنگ جهانی دوم و اثرات آن بر علامه طباطبایی جريان جنگ جهاني دوم سهم تعيين‌كننده‌اي در شكوفايي علامه طباطبايي و هجرت ايشان از آذربايجان به قم داشت مستحضريد اين جنگ جهاني گرچه آفتي بود ولي شرّ بالعرض بود جنگ جهاني اول در تفسيرهاي مصر سهم تعيين‌كننده داشت اين كتاب المنار يك كتاب قوي است و مطالب فراواني دارد منتها متأسفانه او از ولايت محروم است از توسّل محروم است از شفاعت محروم است تفكّر وهابيّت دارد اين المنار محصول زمان جنگ جهاني اول است اگر زمان جنگ نباشد تأليف يك تأليف عادي است جنگ جهاني دوم دو نيرو را خوب ساخت امام را براي حكومت و ولايت فقيه ساخت, سيدناالاستاد را براي فلسفه و تفسير ساخت يكي را براي سياست و حكومت ساخت يكي را براي فرهنگ و فلسفه و تفسير ساخت اگر جنگ جهاني نبود اگر سرريز افكار ماترياليستي نبود اگر هجوم تفكّر كمونيستي نبود اگر باز بودنِ دهن تقي اراني‌ها نبود اشكالات به دست همه نبود تا ايشان ضرورتي احساس كنند به اين پاسخ بدهند اينها شرّ بالعرض است خود امام(رضوان الله تعالي عليه) آن كشف‌الأسرار را چرا نوشت و چه وقت نوشت, اشكال‌ها درست است كه بد است و باطل ولي ما شرّ بالذّات در عالَم نداريم اين شرّ بالعرض است بنابراين علامه طباطبايي آمد گفت من وارثم بايد فراموش‌شده‌ها را به ياد مردم بياورم با طهارت زندگي كرد مانند سيّدعلي قاضي به سر برد. برخی بندگی شان از زندگی جداست اين نكته را بارها شنيديد كه ما متأسفانه بندگي‌مان از زندگي‌مان جداست اما قاضي‌ها بندگي‌شان در زندگي بود الآن اگر يك جعبه ميوه به ما بدهند ما دو حرف داريم مي‌گوييم اين چيست مي‌گويند ميوه است مي‌گوييم چه كسي داد مي‌گويند فلان باغبان همين! ولي مرحوم آقاي قاضي و امثال قاضي هرگز اين طور حرف نمي‌زدند مي‌گفتند اين چيست اين ميوه است اين را چه كسي آورد مي‌گويند باغبان, چه كسي داد خدا, ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[4] كه در قرآن است همين مضمون را گفتند در تعقيبات نماز بخوانيد[5] براي اينكه بندگي ما در زندگي ما باشد بسياري از ماها اسلامي حرف مي‌زنيم و قاروني فكر مي‌كنيم چه دانشگاهيِ ما چه حوزوي ما مي‌گويد ما خودمان چهل سال زحمت كشيديم به اينجا رسيديم مگر قارون غير از اين مي‌گفت قارون كه از قوم فرعون نبود نظير هامان نبود ﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَي﴾ او از اين گروه بود منتها ﴿فَبَغَي عَلَيْهِمْ﴾[6] اين گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[7] من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم حالا روشن شد كه بسياري از ماها اسلامي حرف مي‌زنيم و قاروني فكر مي‌كنيم لذا كمتر به جايي مي‌رسيم آن كه موحّد است مي‌گويد اين را من از فلان استاد شنيدم استادي كه خدا او را گويا كرد بر اساس ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾,[8] اين مي‌شود موحّد. زندگی موحدانه علامه مرحوم علامه طباطبايي در همه حالات موحّدانه زندگي كرد و خوب هم نشان داد اين توحيدِ او در قلم و رفتار و گفتار و بيان و بنان او جلوه داشت گفت من كار ديگر هم بايد بكنم چون انبيا كه فقط انديشه‌هاي حوزه و دانشگاه را شكوفا نكردند اين «العقول» كه جمع است هم جمع عقل نظري است كه انديشه‌مند است هم جمع عقل عملي است كه انگيزه‌دار است و انسان هرگز با انديشهٴ محض به جايي نمي‌رسد كم نيستند عالِمان بي‌عمل اگر انديشه به نصاب برسد ولي انگيزه توليتي نداشته باشد مي‌شود عالِم بي‌عمل كه كم نيست! اگر كسي اثاره دفائن عقول را به عهده دارد هم بايد عقل نظر را شكوفا كند هم بايد عقل عملي را شكوفا كند پيامبران مخصوصاً وجود مبارك رسول گرامي(عليهم الصلاة و عليهم السلام) آمدند هر دو را شكوفا كنند آنكه در سورهٴ شوري آمده ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ يعني تمام اين بحث‌ها براي آن است كه شما در مسير مِهر و دوستي و مودّت با خاندان من زندگي كنيد در مسير وِلاي اهل بيت و ارادت به خاندان عصمت و طهارت. اگر كسي بگويد تمام زندگي‌ام براي حسين است به حسين قسم درست گفته است! الآن در محرم سالار شهيدان حسين بن علي بن ابي طالب هستيم كه اگر كسي بگويد تمام زندگي‌ام براي حسين است به حسين بن علي قسم درست گفته است! اگر اين كشور, كشور حسين بن علي نبود ما از يك طرف گرفتار بن‌لادن و گرفتار القاعده و اينها بوديم از يك طرف هم اين متّحدين ريخته بودند هر روز اينجا انفجار بود در تمام عمليات‌هاي دفاع مقدس از خط اول تا خط آخر همه‌اش يا حسين, يا حسين هرگز نام مرز پرگهر نبود اين كشور را حسين بن علي اداره كرد اگر شهادت نباشد عشق حسيني نباشد كسي حاضر نيست كشته بشود الآن ما در كنار سفره و مائده و مأدبه اين بزرگوار نشستيم وگرنه اينجا هم مثل افغانستان مي‌شد اينجا هم مثل عراق مي‌شد اين شيوخ بي‌عقل خليج فارس كه كشورهايشان وجبي است در كنار هر كدام از اين وجب, يك پايگاه نظامي است مگر اينها به ما كه در ميدان مين زندگي مي‌كنيم مهلت مي‌دهند؟! اين شرق ما را نگاه كنيد چه كساني دارند, غرب ما را نگاه كنيد چه كساني دارند, جنوب ما را نگاه كنيد چه كساني دارند اين تركيه پيمان نظامي بسته با آمريكا و اسرائيل كه اعدا عدوّ ما هستند ما در ميدان مين هستيم اما در كمال امنيّت, حالا روشن شد تمام زندگي‌مان براي حسين است؟! اين سرمايه ماست اين ذخيره ماست. نقش علامه طباطبایی در احیاء محبت اهل بیت سيدناالاستاد علامه اين راه عشق و محبّت و علاقه به خاندان عصمت و طهارت را آن‌چنان احيا كرد كه عملاً فرمود: ﴿إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ حَسنهٴ رسمي ما مسلمان‌هاست در جلسه درسشان فرمود حسنه رسمي مملكت اگر گفتند حسنه, همين ولايت اهل بيت است چرا, براي اينكه در اين آيه كه دارد ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ بعد بلافاصله فرمود: ﴿وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً﴾[9] اين قدر متيقّن در مقام تخاطب است اين قدر متيقّن مصداق است حسنه يعني مودّت اهل بيت اگر وِداد هست كه بالاتر از محبّت است انسان براي او سر مي‌دهد جان مي‌دهد اين بزرگوار آمده هم بحث مودّت و محبّت را احيا كند به عنوان اِثاره دفائن عقل عمل كه عقل «ما عُبِد به الرحمن و اكتسب به الجِنان»[10] هم آن انديشه‌ها را اِثاره كند به عنوان فلسفه و حكمت و برهان و امثال ذلك. حداكثر بهره را هم سيدناالاستاد امام از جنگ جهاني دوم و مشروطه بردند نظام را عوض كردند و هم حداكثر بهره علمي, فرهنگي و فلسفي و تفسير را سيدناالاستاد علامه طباطبايي بردند قرآن را عرضه كردند يك كتاب رسمي كردند درس رسمي كردند فلسفه را درس رسمي كردند آن ديني كه به ما گفته «اطلبوا العلم ولو بالصين»[11] آن ديني كه گفته «طلب العلم فريضة»[12] گفته چه چيزي بخوان يا نگفته؟! همين طور گفته برو درس بخوان يا گفته چه چيزي بخوان؟ گفتند چه چيزي بخوان از وجود مبارك رسول گرامي اسلام(عليه و علي آله الاف التحيّة و الثناء) رسيده است با «إنّما» كه حصر است «إنّما العلم ثلاثة آية محكمة أو فريضة عادلة أو سنّة قائمة»[13] ما متأسفانه در حوزه‌ها گفتيم «آيةٌ محكمة» فقه و اصول, «سنّة قائمة» فقه و اصول, «فريضة عادلة» فقه و اصول شده اين وضع اما علامه گفت «آية محكمة» تفسير و فلسفه, «فريضةٌ عادلة» فقه و اصول, «سنّةٌ قائمة» اخلاق و حقوق اين شده وارث لذا به هر جا كه بنگري نام علامه طباطبايي است يا درس او را خواندند يا كتاب او را استفاده كردند حدود نيم قرن است كه از اصول فلسفه مي‌گذرد هنوز تازه است حدود نيم قرن است كه از الميزان مي‌گذرد هنوز مي‌درخشد آنها كه اهل اين كارند مي‌دانند كه اين حرف مي‌درخشد اين مثل استخر نيست خيلي از مراجع ما, علماي ما حشرشان با انبيا و اوليا مثل استخر پر آب‌اند از آن استاد از آن استاد, از اين كتاب از آن كتاب گرفتند و عالِم شدند و مرجع شدند و فقيه شدند و حكيم شدند و مفسّر اما او چشمه است چشمه با استخر فرق مي‌كند چشمه از خود مي‌جوشد شما كتاب‌هاي كتابخانه مرحوم علامه را نگاه كنيد بسيار كم است خيلي كم كتاب داشتند اگر كسي اثاره دفائن عقول كار اوست اول بايد دفينه‌هاي عقلي خود را شكوفا و اثاره كند بيشتر مواقع ما مي‌ديديم دارد فكر مي‌كند گاهي هم به كتاب مراجعه مي‌كرد او كه اهل گوش است كمتر به جايي مي‌رسد او كه اهل چشم است كمتر به جايي مي‌رسد او كه ﴿كَانَ لَهُ قَلْبٌ﴾[14] به جايي مي‌رسد بعد از قلب ﴿أَلْقَي السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾[15] به جايي مي‌رسد بالأخره يا چشمه يا استخر اين هم چشمه بود هم استخر اساتيد خوبي هم داشت خودش هم شرح حال خودش را بيان كرده بعضي از مراجع قم(رضوان الله تعالي عليهم) از مشايخ ما بودند بارها به من مي‌فرمودند اين آقاي طباطبايي انسان كامل است بعد مي‌فرمودند همه اين حرف‌ها كه دارد براي خودش است چون من اساتيد ايشان را در نجف مي‌شناسم هيچ كدام به اين اندازه نبودند بارها مي‌گفت, مي‌گفت اساتيد آقاي طباطبايي را من در نجف مي‌شناسم چون با هم نجف بودند هيچ كدام از آنها به اين اندازه و بالندگي نبودند اين كلمه «انسان كامل است» را بارها مي‌گفتند, اين مي‌شود آقاي طباطبايي. بنابراين اگر درباره اين بزرگوار هر چه تلاش و كوشش بشود درست است ادامه راه او مثل ادامه راه امام هر كدام در بخش خاصّ خودشان سودمند است. بنازيم دستي كه انگور چيد مريزاد پايي كه در هم فشرد برو زاهدا خُرده بر ما مگير كه كار خدايي نه كاري است خرد[16] آفرين و درود بر كسي كه اين را خريد و ساخت و تقديم كرد چون همه اينها به بارگاه امام علي(عليه أفضل صلوات المصلّين) وابسته است اين علي كه گفت: «أَيْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصَابِيحِ الْهُدَي»[17] فرياد مي‌زد فرمود آنهايي كه پيامبر اثاره كرد عقل آنها را شكوفا كرد آنها كجايند اين بيان نوراني حضرت است در نهج‌البلاغه نفرمود زاهدان كجايند عابدان كجايند آنها را در بخش‌هاي مختصري از سخنان نوراني‌شان دارد اما از خردمداران و خردورزان و عقلاي قوم ياد مي‌كند «أَيْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصَابِيحِ الْهُدَي» دانشمندان عقل‌مدار كجايند تا بگويم «سلوني قبل أن تَفقدوني»[18] اين راه همچنان باز است. اميدواريم ذات اقدس الهي روح مطهّر علامه طباطبايي را با انبيا و اوليا محشور بفرمايد به همه شما بزرگواران سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد! [1] . نهج‌البلاغه, خطبه 1. [2] . اقبال الأعمال, ص342. [3] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 22. [4] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53. [5] . مصباح المتهجّد, ص63, 75, 102, 111 و 217. [6] . سورهٴ قصص, آيهٴ 76. [7] . سورهٴ قصص, آيهٴ 78. [8] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 21. [9] . سورهٴ شوري, آيهٴ 23. [10] . الكافي, ج1, ص11. [11] . روضة الواعظين, ج1, ص11. [12] . الكافي, ج1, ص30; كنزالفوائد, ج2, ص107. [13] . الكافي, ج1, ص32. [14] . سورهٴ ق, آيهٴ 37. [15] . سورهٴ ق, آيهٴ 37. [16] . ديوان حافظ, اشعار منتسب, شماره 6. [17] . نهج‌البلاغه, خطبه 144. [18] . نهج‌البلاغه, خطبه 189.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت