چرا حرف‌های مطرح شده در نشست دانشمندان خطرناک است؟

«اشتباه‌هایی» که خطرناک‌اند

کد خبر: 1215290

«پایتون» دیگر نه یک زبان برنامه‌نویسی پرکاربرد که به اصطلاحی با مفهوم مهم‌تری از آن در ادبیات مدیریتی ایران تبدیل شده است. آنقدر که در سه روز گذشته همین کلمه جزو ترندهای اول توئیتر فارسی بود. البته که مواجهه ابتدایی کاربران با آن مطایبه و شوخی بود ؛ اینکه چرا اساسا مواجهه ابتدایی جامعه ایرانی با هر اتفاقی شوخی است خودش جای پژوهش مجزایی دارد، اما در پس این شوخی‌ها حقیقت تلخ و خطرناکی وجود دارد که قصد داریم با فروکش کردن تب و تاب ابتدایی این ماجرا به برخی از پیامدهای مهم آن بپردازیم. بسیاری در میانه واکنش‌ها به رواج شبه علم در ایران اشاره کردند و موضوع نشست دانشمندان با سید ابراهیم رئیسی را به آن نسبت دادند. حالا اما هر شاهد منصفی در این میان می‌داند که ماجرای پایتون چندان شباهتی با آنچه پیش از این به آن شبه علم می‌گفتیم ندارد اما مخاطرات آن هم کم از رواج شبه علم نیست. برای فهم بهتر این موضوع پای حرف‌های کاظم کوکرم، روزنامه‌نگار علم و سردبیر اسبق مجله نجوم نشستیم تا از او بپرسیم اساسا چرا حرف‌های مطرح شده در آن نشست هشدارآمیز است تا کمک کننده؟

«اشتباه‌هایی» که خطرناک‌اند

چرا به موضوع نشست دانشمندان و البته ماجرای پایتون نباید بخندیم؟!

آن چیزی که ما در این جلسه می‌بینیم در واقع یک برشی است از اتفاقاتی که بطور کلی می‌تواند در جلسات رده‌بالای دولت بیفتد. جایی که مسئولان بر اساس حسن ظن قبلی نسبت به عملکرد آنها و فراتر از تخصص و تجربه‌ای که دارد ممکن است نسبت به موضوع غیرمرتبط با تخصص خود اظهار نظر کنند، بر اساس آن اظهار نظر تصمیم‌گیری اتفاق بیفتد و به همین ترتیب تصویب بودجه و تخصیص آن برای انجام اقدامات آغاز شود. از آن جایی که این اولین بار هم نیست که با چنین پدیده‌ای رو به رو می‌شویم، اتفاق اخیر نیز از نشانه‌های تکرر هیمن رویه است. این موضوعی است که جامعه را نسبت به اظهارنظرهای غیرکارشناسی از سوی افرادی نگران می‌کند که بعلت صاحب نظر بودن در یک رشته تخصصی، این اعتماد  به نفس را از اطرافیان خود، حتی در بالاترین رده دولت می‌گیرند که صلاحیت اظهار نظر در حوزه‌های غیرتخصصی را هم می‌توانند داشته باشند.

در نشستی که بازتاب‌های بسیاری هم داشت مشاهده می‌کنیم که اظهار نظر پرواکنش از سوی استادی در حوزه مهندسی مکانیک بیان شده است که در حوزه تخصصی خود دانشگر برجسته‌ای محسوب می‌شود. البتهبا توجه به سطح پژوهش‌های روز انتظار می‌رود اعضای هیئت علمی دانشگاه در رشته‌های فنی مهندسی با زبان‌های برنامه‌نویسی نظیر پایتون آشنایی کلی داشته باشند اما در هر حال در رویداد اخیر خلاف این روند را شاهد بودیم. نکته مهم این است که چنین اتفاقی در جلسه رده بالایی رخ می‌دهد که به گواه بنر نصب شده، شرکت‌کنندگان جزو دانشمندان یک درصد برتر جهان هستند و پیشنهادی در حوزه غیر تخصصی به رئیس‌جمهور مطرح می‌شود که مشخص است ذهنیت پیشنهاددهنده نسبت به کلیت موضوع از اساس دچار کج‌فهمی است.

 

این اتفاق چقدر می‌تواند خطرناک باشد؟

اساسا اظهار نظر تخصصی از سوی افراد غیر متخصص در نشست‌های مشورتی می‌تواند زمینه‌ساز کلیدخوردن رویه‌های نادرست در ساختار مدیریتی شود. متأسفانه در فرهنگ ما رایج است که به افراد متخصص و صاحب نظر در یک رشته تخصصی، در بدنه تصمیم‌گیر مدیریتی به چشم متخصص در سایر امور نیز نگاه می‌کنند و پیشنهادهای یک استاد دانشگاه برجسته به علت شناخته شده بودن او در یک حوزه، در سایر رشته‌های تخصصی نیز حتی از جانب مسئولان مورد توجه قرار می‌گیرد. این اتفاق علاوه بر هدررفت بودجه و هزینه و زمان می‌تواند حتی به بدتر شدن روندهای در مورد آنچه نسبت به آن پیشنهادی مطرح شده نیز بیانجامد. اینکه در بدنه جامعه از سطوح پایین تا بالاترین رده‌های دولتی تصور شود نظرات یک استاد دانشگاه در حوزه مکانیک در حوزه محیط زیست، جمعیت یا پزشکی نیز می‌تواند مورد وثوق قرار بگیرد، رویه خطرناکی است.

کوکرم

این کج‌فهمی که اشاره کردید  ارتباط چندانی با شبه علم ندارد در صورتی که بسیاری همین نشست را هشداری برای رواج شبه علم می‌دانستند.

این اتفاق و ویدئویی که فراگیر شد بیش از آنکه به بحث شبه علم مربوط باشد، ناشی از رواج کج‌فهمی نسبت به سایر حوزه‌های دانش و فناوری از جانب متخصصان است. کج‌فهمی مسئله‌ای شناختی است و دانشگاهیان نیز از اینکه متخصص در یک رشته خاص هستند نباید تصور کنند که ممکن نیست نسبت به یک مفهوم تاریخی، جامعه‌شناسی یا در حوزه فناوری دچار کج‌فهمی نباشند. چنین توهمی از سوی برخی دانشگاهیان نسبت به شناخت کامل خود از اکثر حوزه‌های معرفتی و ظن صاحب‌نظر بودن در تمام زمینه‌ها از یک سو و از سوی دیگر احترامی که بطور کلی جامعه برای دانشگاهیان قائل است و پیامد ناخواسته آن گاهی این می‌شود که جامعه برای محققان دانشگاهی صلاحیت اظهار نظر در حوزه‌های غیرتخصصی را هم قائل می‌شود، رویه‌ای است که بطور کلی نیاز به بازنگری و فرهنگسازی دارد.

 

آیا این نکته را می‌توانیم برآمده از ناآگاهی عمومی جامعه هم بدانیم؟

بله، زیرا مدیران و مشاوران در بدنه تصمیم‌گیر هم بخشی از این جامعه هستند. بدنه دولت در هر حال برشی است از جامعه ما. گاه جامعه‌پژوهانی هستند که فهم و درک عمومی عمومی جامعه ایرانی را بسیار پیشروتر از ساختار دولت تصور می‌کنند و در این میان هستند جامعه‌شناسانی که باور دارند جامعه ایران فقط اندکی از دولت پیش‌تر است. اما فارغ ازین موارد باید بدانیم که اظهارنظرهای اینچنینی باعث مخالفت و گلایه متخصصین این امور در خود دانشگاه نیز قرار گرفته و می‌گیرد. پیش‌تر برای مثال دیده‌ایم نمونه‌هایی در میان برخی استادان برجسته دانشگاه را که اظهارنظرهای شبه تخصصی در حوزه تاریخ معاصر مطرح می‌کنند، یا در زمینه جامعه‌شناسی در کلاس‌های درس مهندسی به ارائه دیدگاه خود به مثابه یک واقعیت علمی مورد پذیرش نزد محققان می‌پردازند و این در حالی است که محققان تاریخ و جامعه شناسی اظهارنظرهای آنها را مخالف با مستندات علمی ارزیابی می‌کنند. اما همین استادان برجسته زیر بار اشتباه خود نمی‌روند! موارد اینچنینی در مقایسه با نشست اخیر کمتر رسانه‌ای می‌شود و در سطح عمومی حساسیت کمتری برمی‌انگیزد، اما برونداد آن ناگهان به شکل پدیده شبکه جهانی پایتون خود را نشان می‌دهد که این موضوع نشان می‌دهد محققان دانشگاهی ما لازم است به اصول و رویه‌های تخصصی علم بیشتر خود را پایبند بدانند.

 

مورد پرحاشیه دیگر در این نشست مربوط به نام آن بود، اینکه اساسا دانشمندان یک درصد برتر جهان چگونه مشخص شده‌اند؟

ببینید، اینکه بر اساس برخی شاخص‌ها تعدادی از دانشگران را مجزا کنیم و برچسب «دانشمندان یک درصد برتر جهان» را به آنها بزنیم و با این کار اعتبار و تقدسی به آن جمع ببخشیم که نتیجه‌اش اظهار نظر اشتباه برخی از آنها در حوزه‌های غیرتخصصی‌شان بشود، این رویه‌ای نیست که با روح علم مدرن و جامعه علمی سازگار باشد. اینها برچسب‌هایی است که متاسفانه در کشور ما همیشه کار می‌کند و در طول زمان نمونه‌های مشابهی از آن باز تولید می‌شود. مثلا مشابه این برچسب را در گذشته با عنوان «چهره‌های ماندگار» داشتیم که عاقبت آن برچسب نیز پندآموز است. در کشورهای توسعه‌یافته مانند امریکا و ژاپن و ... نمی‌بینید عده‌ای از افراد دانشگر را دور هم جمع کنند و بگویند هر یک از شما چون جزو دانشمندان یک درصد برتر جهان هستید بیایید تک‌تک با رئیس‌جمهور صحبت کنید و نظرات فردی خود را با ایشان در میان بگذارید. در عوض نهادهای علمی، انجمن‌ها و ساختارهای برآمده از جامعه علمی هستند که به نمایندگی از جمع افراد دانشگر در تصمیم‌گیری‌های کلان کشورها می‌توانند اثرگذار باشند. به این ترتیب است که از بروز یک اشتباه فردی برآمده از کج‌فهمی یک نفر نسبت به حوزه‌ای خاص جلوگیری می‌شود و جامعه علمی در شکل‌گیری روندهای تصمیم‌ساز موثر عمل می‌کند.

از طرفی منصفانه فکر کنید اینکه چقدر دانشمند برتر در جهان داریم که حالا قائل به این نکته هستیم که یک درصدشان در ایران هستند خودش موضوعی دیگری است. مثلا به این فکر کنید تعداد دانشمندان برتر هند، چین یا آمریکا چند نفر هستند که حالا بتوانیم متوجه شویم یک درصد برترشان چه تعداد در آن کشورها هستند. آیا بررسی کرده‌ایم برون‌داد یک درصد دانشمندان برتر ما از نظر اثرگذاری بر توسعه علم و فناوری در جهان چقدر است و برون‌داد یک درصد دانشمندان برتر ژاپن و آلمان و آمریکا در شکل‌دهی به آینده پژوهش‌های تخصصی حوزه خودشان چقدر است.

 

اشاره جالبی است، اساسا قبول داریم که در رشته علمی علاقه عجیبی به آمارهای کمیتی در این حوزه داریم؟ از تعداد مقالات علمی ارائه شده توسط استادان در ژورنال‌های علمی گرفته تا رتبه تولید علم و غیره؟ چرا اینقدر به جای خروجی کار علاقه‌مند به بالا بردن رتبه عددی خود در این زمینه هستیم؟

بیش از 20 سال پیش بود که وزارت علوم یک تغییر نام از وزارت فرهنگ و آموزش عالی به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری را تجربه کرد. بنابراین سیاست‌گذاری آن تغییر کرد مبنی بر اینکه وزارت فرهنگ و آموزش عالی نباید متمرکز بر آموزش عالی باشد بلکه باید تحقیقات هم بخشی از رسالت این وزارتخانه قرار بگیرد که تا بطور کلی محققان ایرانی نیز تلاش پژوهشی بیشتری کنند تا بتوانند نقشی در پیشبرد مرزهای دانش در جهان داشته باشند. به عبارتی همین اصطلاح «تولید علم» هم از همان زمان وارد ادبیات سیاستگذاری علمی ایران شد. گام اول این بود که اعضای هیئت علمی از طریق مقاله‌نویسی و انتشار آن در مجلات علمی پژوهشی داخلی و بین‌المللی وارد این مسیر بشوند.

 

این نسخه وزارت علوم وقت اما به بیراهه رفت؟

بیراهه که نه، اما این نسخه زمانی که تجویز شد قرار بود چند سالی پیش برود تا بعد از آن شاخص‌های دیگری هم در نظر گرفته شود و همه چیز متوقف بر تعداد مقاله انتشار از سوی اعضای هیئت علمی نشود.

 

مثل چه شاخص‌هایی؟

مثل اینکه مقالات در مجلاتی با چه ضریب تأثیری منتشر می‌شوند، به مقالات پژوهشگران ما چقدر ارجاع داده می‌شود، چقدر پیوهشگران ما در تحقیقات بین‌المللی مشارکت می‌کنند، با توجه به دستاوردهای حاصل از پژوهش‌های قبلی چه میزان پژوهانه (فاند) توانسته‌اند از نهادهای داخلی و خارجی دریافت کنند و ... که البته اکثر این مولفه‌ها با کم‌توجهی رو به رو شد و آن چیزی که مهم شد این بود که محقق دانشگاهی ما چند مقاله در سال در ژورنال‌های مختلف منتشر می‌کند. حالا ضریب تاثیر همین ژورنال‌ها چقدر است یا میزان ارجاع به این مقاله‌ها چقدر بوده بحثی بود که کمتر به آن توجه شد. حاصل این رویه این شد که اگر یک استاد دانشگاهی فرد مشهور و ذی‌نفوذی در دانشگاه یا وزارتخانه باشد، خواه ناخواه نامش در فهرست نویسندگان مقالات مختلف ذکر می‌شود. در این وضعیت می‌بینیم در یک سال 50 مقاله به نام یک استاد دانشگاهی منتشر می‌شود که او خود رئیس دانشگاه هم هست و چند سمت اجرایی دیگر نیز دارد. در این حالت واقعا انتظار می‌رود آن محقق چقدر از مقالاتی که به نام او در حال انتشار است مطلع باشد؟! از همین جا می‌توان حدس زد که بسیاری از برچسب‌های علمی که با شیوه تعداد مقالات منتشر شده به اعضای هیئت علمی زده می‌شود، چگونه شکل گرفته است. اگر بخواهیم ضریب تاثیر ژورنال‌ها را نگاه کنیم، یا حتی ببینیم چقدر به آن مقاله ارجاع داده شده است آن وقت است که می‌بینیم بسیاری از این مقالات واقعا ارزش علمی چشمگیری ندارد. بگذریم از این مساله پرتکرار که درصد معناداری از مقالات هم از کپی دیگر مقالات به نوعی جمع‌آوری شده است و پیشتر در رسانه‌های داخلی و خارجی بسیار به این موضوع پرداخته شده است. البته خوشبختانه وزارت علوم هم در مسیر اصلاح این رویه گام‌های خوبی برداشته است.

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت