معادلات منطقه پس از ترور سردار سلیمانی

کد خبر: 971365

آمریکا با گمان اینکه پس از ترور سردار قاسم سلیمانی به اهداف خود در منطقه و ضد محور مقاومت خواهد رسید دست به این جنایت فجیع زد٬ اما معادلات منطقه کاملا برخلاف منافع و تصورات واشنگتن چرخید.

معادلات منطقه پس از ترور سردار سلیمانی

خبرگزاری تسنیم: امین حطیط کارشناس و تحلیلگر برجسته لبنانی در امور نظامی و راهبردی در مقاله‌ای در روزنامه البناء لبنان به بررسی معادلات درگیری‌های منطقه پس از ترور سردار سلیمانی پرداخت. در این یادداشت آمده است:

پاسخ ایران به جنایت آمریکا در ترور سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس صحنه جدیدی را در منطقه به وجود آورد که با معادلات جدیدی نیز همراه شده است؛ چرا که این جنایت آمریکا و پاسخ ایران نسبت به آن منجر به ایجاد یک سری قوانین درگیری و مقابله شده که پیش از این وجود نداشت.

زمانی که آمریکا در تحقق اهداف استراتژیک خود در طول 3 دهه و با پروژه آتش عربی که واشنگتن آن را بهار عربی می‌نامید شکست خورد٬ پس از سلسله شکست‌های استراتژیک خود در برابر محور مقاومت تصمیم به ترور سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس گرفت.

سردار سلیمانی در عملکرد نظامی و سیاسی و درک استراتژیک خود از روند امور در منطقه و جهان و مدیریت آن٬ یک حالت متمایز و منظم برای فعالیت‌های محور مقاومت در مقابله با پروژه آمریکایی تسلط بر منطقه٬ ایجاد کرد.

بنابراین تصمیم آمریکا برای ترور سردار سلیمانی به این دلیل بود که کاخ سفید گمان می کرد در نبود سردارقاسم سلیمانی٬ در این میدان خلاء ایجاد شده و ترس و وحشت در رده فرماندهان محور مقاومت که رژیم صهیونیستی و آمریکا٬ آنها را بزرگترین خطر برای پروژه‌های خود در منطقه و نیز موجودیت صهیونیست‌ها می دانند٬ حاکم می‌شود.

هدف واشنگتن از ترور سردار سلیمانی٬ متوقف کردن قطار پیروزی‌های محور مقاومت و تضعیف این محور و ایجاد خلاء در روابط و همکاری و هماهنگی میان گروه‌های آن بود تا آمریکا به اجرای پروژه‌های خود در منطقه و احیای ابزارهای منطقه‌ای خود که با شکست مواجه شده‌اند بپردازد.

با این تفاسیر می‌بینیم که تصمیم آمریکا در ترور سردار سلیمانی٬ یک عمل تصادفی و یا اتفاقی که در جریان یک درگیری رخ داده باشد نبود؛ بلکه یک نقشه برنامه‌ریزی شده و اقدام پیشگیرانه برای جلوگیری از ورود منطقه به مرحله جدیدی بود که آمریکا پس از عیان شدن برنامه های خود در ده سال اخر در خاورمیانه از آن ترس داشت.

به شکل خاص٬ آمریکا قصد داشت تا با ترور سردار قاسم سلیمانی٬ راه ادامه پیروزی‌های مقاومت که در مسیر جنگ آزادسازی در برابر حضور آمریکایی‌ها در منطقه است را پس از آشکار شدن نشانه‌های تحقق این هدف مقاومت در عراق و سوریه و نیز نگرانی‌های عمیقی که واشنگتن در رابطه با قدرت نظامی خود احساس می‌کرد٬ ببندد.

از نظر قدرت‌های درگیر در منطقه آمریکا می‌داند که تنها تصمیم‌گیرنده در منطقه نیست٬ بلکه نیروهایی وجود دارند که می‌توانند به 3 دسته تقسیم شوند:

- دسته بازیگران اصلی که پروژه‌های خاصی را در منطقه دنبال می کنند مانند آمریکا٬ رژیم صهیونیستی٬ ترکیه و روسیه و ایران و در کنار آن محور مقاومت.

- گروه دیگر٬ گروه متحرکان به عنوان نیروهای ذی‌نفع یا کمک کننده و یا حتی ابزار صاحبان پروژه در منطقه مانند چین٬ فرانسه٬ آلمان٬ انگلیس٬ عربستان و امارات و مصر.

-دسته سوم هم کشورهایی هستند که به عنوان اعضای نمایشنامه عملیات‌های دسته اول و دوم در منطقه فعالیت می کنند مانند عراق و سوریه و لبنان و یمن و لیبی.

اما از نظر اهداف استراتژیک٬ آمریکا می‌داند که بیش از یک پروژه در منطقه وجود دارد. طرف‌های اصلی منطقه هرکدام اهداف متفاوتی دارند:

-اهداف آمریکایی: ایالات متحده اکنون قصد دارد تا بیش از 70 هزار سرباز و افسر خود را در 52 پایگاه نظامی با پشتیبانی ناوگان های نیروی دریایی خود با حداقل 52 فروند تجهیزات دریایی مستقر کند تا سیستم محافظت از منافع خود را در منطقه بازسازی کرده و یک سیستم کنترل از راه دور را بدون نیاز به ادامه استقرار نظامی خود٬ برای تسلط بر منطقه تثبیت کند. تسلط بر جهان نفت و گاز و گذرگاه‌های تجاری بدون تلاش‌های نظامی ضمن همین اهداف آمریکاست که تاکنون محور مقاومت مانع آن شده است.

-اهداف روسیه: روسیه که از گذرگاه سوریه٬ راهی برای ورود به منطقه پیدا کرده از طریق مبارزه با تروریسم به تثبیت حضور موثر خود در خاورمیانه با ماهیت دفاعی پرداخته که این امر از محاصره آن توسط آمریکا و محروم کردنش از یک موقعیت پیشرو در جایگاه اول نظام جهانی جلوگیری می‌کند. این کشور همچنین به دنبال تاثیرگذاری بر بازار نفت و گاز و خطوط حمل و نقل است.

بنابراین روسیه می‌داند که مقابله با هر طرف از بازیگران اصلی منطقه مانع رسیدن آن به اهدافش می‌شود؛ هماهنگی با ایران و ترکیه و موضع آرام آن در برابر رژیم صهیونیستی و اروپا و اجتناب از مقابله میدانی با آمریکا به اضافه حمایت از سوریه در برابر تروریسم در راستای همین امر است.

-اهداف ترکیه: ترکیه قصد دارد تا پس از شکست پروژه امپریالیسمی خود که در خدمت پروژه آمریکا در خاورمیانه بود٬ نفوذ خود در منطقه را حفظ کرده و موضع تاثیرگذاری در میانجی‌گری میان آمریکا و روسیه داشته باشد.

اما تزلزل ترکیه در پروژه امپریالیسمی خود در منطقه موجب شد تا آمریکا با ابزارها و مشاوران جدید خود در منطقه فعالیت کند البته بدون اینکه نقش ترکیه را ساقط کرده باشد.

در طرف مقابل ترکیه نیز برای جبران کاهش توجهات آمریکا به خود٬ به همکاری با روسیه روی آورده است. بنابراین نقش ترکیه در منطقه را می‌توان به یک شیء متزلزل و متحرک میان روسیه و آمریکا توصیف کرد.

-اهداف رژیم صهیونیستی: هدف رژیم اسرائیل در منطقه٬ تثبیت موجودیت و عملکرد خود در منطقه است-وجود صهیونیستی با هویت یهودی و نقش آن در خدمت پروژه آمریکا و غرب در منطقه که رژیم صهیونیستی را به عنوان یک تکیه‌گاه و پایگاه غربی در خاورمیانه می بینند.

-اهداف ایران: ایران قصد دارد تا به همراه هم‌پیمانان خود در محور مقاومت٬ به منطقه استقلال بخشیده و مانع از سیطره بیگانگان بر آن شده و در واقع منطقه را برای اهالی خود آن احیا کرده و در مقابل پروژه‌های تسلط و غارت و اشغالگری و گسترش نفوذ بیگانگان بایستد.

ایران محور مقاومت را یک قدرت استراتژیک برای پیروزی پروژه های خود در برابر پروژه‌های دشمنان می‌بیند. بنابراین ایران برای تحقق اهداف خود در دو مسیر عمل می کند: اول خط استراتژیک که یک مقابله تمام عیار و غیرقابل بازگشت با طرف‌هایی مانند آمریکا و رژیم صهیونیستی را ایجاب می‌کند و دوم یک هم‌زیستی استراتژیک تحت کنترل و سازگاری و همکاری موقت با طرف‌هایی مانند ترکیه.

بنابراین آمریکا در سایه این شرایط و اهدافی که طرف‌های مختلف در منطقه دنبال می‌کنند٬ به یک مقابله با روش‌های جنگی جایگزین یا غیرمستقیم روی آورده و به نظر می‌رسد که همه نیروهای گروه اول از این استراتژی ایالات متحده تبعیت می‌کردند؛ اما در اواخر سال 2019 اوضاع به کلی دگرگون شد.

در این زمان آمریکا به این نتیجه رسید که نیروهای مخالف آن به‌ویژه روسیه و ایران از نتایج درگیری‌های گذشته استفاده می‌کنند؛ بنابراین ایالات متحده به ویژه پس از مانور دریایی مشترک میان چین و ایران و روسیه و پس از تحرک میدانی عراق در جهت مخالف منافع آمریکا و پس از آن اقدام سوریه با حمایت روسیه برای آزادسازی ادلب و نیز شکست واشنگتن در مقابله با مقاومت لبنان و ناکامی در حذف حزب‌الله از دولت این کشور٬ تصمیم گرفت تا یک اولتیماتوم به این کشورها بدهد.

در نتیجه٬ ترور سردار قاسم سلیمانی توسط آمریکا یک تصمیم ناگهانی و خودجوش نبود؛ بلکه واشنگتن این جنایت را در نتیجه یک ارزیابی استراتژیک در سطح بالا و با یک تصمیم برنامه ریزی شده با ماهیت ماجراجویی و قمار مرتکب شد. گذشته از اینکه آمریکا از این جنایت خود سود برد یا زیان کرد٬ در واقعیت منطقه تغییری حاصل نشد.

پاسخ ایران در برابر این ماجراجویی و جنایت آمریکا٬ واشنگتن را در پیش‌بینی‌های خود ناکام گذاشت و صرف نظر از میزان خسارت‌هایی که ایالات متحده در اثر حملات موشکی ایران به پایگاه خود در عراق متحمل شد٬ معادلات جدیدی ظاهر شد که بر ظهور ایران به عنوان یک قدرت نظامی بزرگ با توانایی‌های بالای جنگی که درباره یک جنگ آزادی بخش و جلوگیری از گرفتاری منطقه در فریب و نیرنگ آمریکا هشدار می‌دهد٬ تاکید می‌کند.

این پاسخ ایران به آمریکا هم‌چنین چند اصل را ثابت کرد:

-شکسته شدن ابهت آمریکا و از دست دادن قدرت بازدارندگی تاثیرگذار آن برای نخستین بار از زمان جنگ جهانی دوم.

-ناتوانی آمریکا در تحقق اهدافش از طریق جنگ غیرمستقیم و عدم آمادگی آن برای یک جنگ مستقیم و فراگیر.

-حرکت منطقه به سمت آزادسازی آن از حضور اشغالگران.

-نوسان میان ترسیم مرزهای نفوذ و یا همکاری و هماهنگی میان نیروهای بیگانه و منطقه‌ای.

-وابستگی و اتکای شدید آمریکا بر استراتژی سنتی خود یعنی جنگ اقتصادی و گرسنگی به اضافه نوعی جنگ نرم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت