۵ نکته‌ی مهم انتشار خاطرات میشل اوباما/هرگز انتظار نداشتم آمریکایی‌ها یک مرد سیاه‌پوست را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنند

کد خبر: 897072

همان‌طور که آنا نورث می‌نویسد ازدواج‌های الاکلنگی روز به روز بیشتر می‌شوند و خانواده‌ی اوباما نمونه‌ی خوبی برای این زوج‌ها هستند که ببینند چگونه میشل اوباما به حرفه‌ی خود بازگشت.

۵ نکته‌ی مهم انتشار خاطرات میشل اوباما/هرگز انتظار نداشتم آمریکایی‌ها یک مرد سیاه‌پوست را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنند

پایگاه خبری تحلیلی فردا:

نکته‌ی مهم انتشار خاطرات میشل اوباما

میشل اوباما با انتشار کتاب خاطراتش با عنوان شدن به دیگر بانوی اول‌های آمریکا پیوست که به جرگه‌ی نویسندگان ملحق شدند.

شدن آن‌چنان که گریدی می‌نویسد کتابی است که چند ریسک می‌کند: « بیشتر بخش‌های کتاب نکته‌ی جنجالی‌ای ندارد و از نظر سیاسی کتاب آرامی است که به دنبال تصاحب قلمروهای دیگری نیست. اما در بیان وقار، هوشمندی و صمیمیت اوباما در یک کتاب ۴۲۱ صفحه‌ای بسیار مؤثر است.»

کتاب همچنین خواننده را در جریان برخی مسائل درونی‌تر از جمله نظر اوباما در مورد رئیس جمهور ترامپ، استفاده‌ی میشل از فناوری کمک باروری، تجربه‌اش در تغییر زبان و غیره می‌گذارد.

در اینجا ۵ نکته‌ی مهم کتاب را به‌طور خلاصه آورده‌ایم.

میشل اوباما در مورد اقدام همسرش برای رئیس جمهور شدن مردد بوده و فکر نمی‌کرده که برنده شود.

پیش از آنکه در یک دهه‌ی قبل شود باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده، وظیفه‌ی مهمی برای انجام دادن داشت: گرفتن تأیید و اجازه‌ی همسرش برای ورود به انتخابات.

میشل اوباما در کتاب خاطراتش می‌نویسد که او هرگز انتظار نداشته که آمریکایی‌ها یک مرد سیاه‌پوست را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنند. گرچه او عاشق شوهرش بود و « به آنچه که او می‌تواند انجام دهد ایمان داشته»، او می‌نویسد بخشی از دلیلی که او اجازه داده شوهرش وارد انتخابات شود این بوده که وی معتقد بوده شوهرش زیاد در رقابت انتخاباتی پیش نمی‌رود.

او دراین‌باره می‌نویسد: من گفتم آره، گرچه من هم‌زمان فکر دردناکی در سر داشتم که آمادگی به اشترک گذاشتن آن را با کسی نداشتم: من از باراک در مبارزات انتخاباتی‌اش حمایت کردم اما ضمناً مطمئن بودم که تا آخر رقابت‌ها پیش نمی‌رود. او با حرارت و مکرر از ترمیم شکاف‌های کشور سخن می‌گفت، از ایدئال‌های بالاتری که در درون بسیاری از مردم بود. اما من به اندازه‌ی کافی اختلاف دیده بودم که امیدهای شخص خودم برانگیخته شود.

هرچه بود بالاخره باراک یک سیاه‌پوست در آمریکا بود. من واقعاً فکر نمی‌کردم که برنده شود.

میشل اوباما فاش می‌کند که یک سقط جنین داشته و برای تولد دخترانش مجبور بوده‌اند که از فن‌آوری‌های کمک باروری استفاده کنند.

در کتاب شدن میشل اوباما، خوانندگان را در جریان یکی از خصوصی‌ترین مسائل زوج‌ها قرار می‌دهد: آن‌ها یک سقط جنین داشته‌اند و برای تولد دو دخترشان در ۲۰ سال پیش از لقاح مصنوعی یا IVF استفاده کرده است.

بانوی اول سابق در مورد یک سقط جنین صحبت می‌کند که « از لحاظ فیزیکی موجب ناراحتی وی شده و هرگونه خوش‌بینی آن‌ها را از بین برده است». این رخداد موجب احساس تنهایی، دل شکستگی و شکست در آن‌ها شده اما آن‌ها تصمیم گرفته‌اند که از IVF استفاده کنند تا مالیا را که اکنون ۲۰ سال دارد و بعد ساشا که حالا ۱۷ ساله است را داشته باشند.

حدود ۲ درصد از همه‌ی تولدهایی که در آمریکا رخ می‌دهند به نوعی از فن‌آوری‌های کمک باروری استفاده می‌کنند در حالیکه سقط جنین شایع‌ترین مشکل در جریان حاملگی است.

مردم معمولاً در مورد این تجربه‌ها سخن نمی‌گویند هم به این خاطر که این تجربیات روحا و جسما دردناک هستند و هم به خاطر انگ اجتماعی و نبود آگاهی در مورد میزان شیوع این مسائل.

اما میشل اوباما با آشکارسازی که انجام می‌دهد می‌تواند در این زمینه تا حدی تأثیرگذار باشد: تور رونمایی از کتاب وی که هفته‌ی آینده برگزار می‌شود می‌تواند فرصت خوبی باشد تا وی در مورد عادی‌سازی سقط جنین در میان نسل جدیدی از والدین که درگیر مسئله ناباروری هستند صحبت کند.

در کتاب خاطرات تمرکزی بر روی ترامپ نمی‌شود اما میشل اوباما حرف‌های کم و مهمی در مورد او می‌زند

میشل اوباما می‌نویسد که او هرگز ترامپ را به این خاطر که خانواده‌ی وی را در معرض خطر قرار داده نمی‌بخشد. و او هنگام سخن گفتن در مورد رئیس جمهور فعلی تعارف کردن را کنار می‌گذارد:

«و خیلی روشن می‌گویم ما در حال حاضر در برابر یک زورگو هستیم، مردی که در کنار دیگر [اشکالاتش] اقلیت‌ها را تحقیر می‌کند و اسیران جنگی را خوار می‌شمرد، و با هر سخنرانی‌اش عزت کشور ما را خدشه‌دار می‌کند.»

میشل اوباما در مورد تلاش‌های ترامپ برای زیر سؤال بردن شهروند آمریکا بودن اوباما می‌نویسد:

« تمام ماجرا احمقانه و نفرت‌انگیز بود، البته، تعصب و بیگانه هراسی پشت آن را به زحمت می‌توان پنهان کرد. اما ضمناً این کار خطرناک هم بود و عمداً می‌خواست که تندروها و افراطی‌ها را تحریک کند... دونالد ترامپ با آن افترازنی‌های بی‌محابایش، امنیت خانواده‌ی من را به خطر انداخت و به خاطر همین من هرگز او را نخواهم بخشید.»

نهایتاً در مورد اثرات دولت ترامپ می‌نویسد:

«سخت است که ببینیم سیاست‌هایی که ما به دقت و با همدردی ایجاد کرده بودیم، به عقب بازگردانده شده‌اند، همان‌طور که می‌بینیم برخی از نزدیک‌ترین متحدانمان را از دست داده‌ایم و اعضای آسیب‌پذیر جامعه را به خال خود رها کرده‌ایم و رفتاری غیر انسانی با آن‌ها داشته‌ایم. من گاهی نگران می‌شوم که این اوضاع تا کجا ادامه خواهد یافت.»

میشل اوباما در زمان جوانی به اینکه «مثل سفید پوست‌ها حرف می‌زند» متهم شده بود و همین او را برای چالش‌هایی که در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما پیش آمد آماده کرده بود

در اوایل کتاب، میشل اوباما از اینکه تأکید کند که به عنوان یک کودک چگونه هویتش زیر سؤال رفته است و توقعات چند لایه‌‌ای در مورد جنسیت و نژاد از او می‌رفته، ابایی ندارد.

در خاطره‌ای از دوران کودکی‌اش در شیکاگو زمانی که با دیگر دختران جوان نشسته است ذکر شده است. « در یک لحظه دختران رو به من کردند و با نگاهی طعنه‌آمیز پرسیدند چرا تو مثل دختر سفیدا حرف میزنی؟

این سؤال تند و تیز بود و به عنوان یک توهین یا چالش به کار رفته بود اما ضمناً از جای دیگری آب می‌خورد. هسته‌ی این سؤال چیزی بود که هر دو طرف ما را سردرگم کرده بود. ما به ظاهر با هم ارتباط داشتیم اما به دو دنیای متفاوت تعلق داشتیم.»

با اینکه میشل هیچ‌وقت آشکارا در این مورد در خاطراتش صحبت نمی‌کند اما از پیچیدگی‌هایی می‌گوید که تفاوت‌های زبانی برای وی داشته است: این حالتی است که در آن فردی متعلق به نژاد یا اقلیت‌های حاشیه‌ای دیگر برای تطابق‌ با شرایط خاصی از جامعه زبان، رفتار و حتی ظاهر خود را تغییر می‌دهند.

میشل اوباما شغل خود را ترک کرد تا شوهرش بتواند رئیس جمهور شود. آیا حالا باراک حاضر است جبران کند و اجازه دهد همسرش شکوفا شود؟

باراک و میشل اوباما نسخه‌‌ای سطح بالا از آن زوج‌ها هستند که هانا روزین روزنامه‌نگار آن‌ها را « ازدواج الاکلنگی» می‌نامد که در آن‌ها دو طرف به نوبت از حرفه‌ی خود عقب می‌نشیند تا طرف مقابل پیشرفت کند و استعدادهای خود را شکوفا کند.

اگرچه میشل اوباما وقتی شوهرش در سال ۲۰۰۹ به ریاست جمهوری رسید از شغلش به خاطر وی کنار کشید، اما باراک اوباما ایثارگری شخصی برای خانواده را خیلی زودتر شروع کرد. زمانی که میشل شک داشت که شغلش در یک شرکت حقوقی را برای گرفتن یک فرصت شغلی به عنوان دستیار شهردار شیکاگو ترک کند، طبق نوشته‌اش در کتاب خاطراتش، «باراک تنها کسی بود که به او گفت برو دنبالش؛ تا نگرانی‌های من را از بین ببرد و به سراغ آنچه که فکر می‌کنم مرا خوشحال‌تر می‌کند بروم.»

طی کمپین تبلیغاتی با اینکه الاکلنگ ازدواج به سمت باراک آمده بود، اما میشل می‌نویسد « تقریباً هر روز انگار که مجبور باشد انتخاب کند عمل می‌کرد، بین خانواده و سیاست، بین سیاست و خانواده.»

همان‌طور که آنا نورث می‌نویسد ازدواج‌های الاکلنگی روز به روز بیشتر می‌شوند و خانواده‌ی اوباما نمونه‌ی خوبی برای این زوج‌ها هستند که ببینند چگونه میشل اوباما به حرفه‌ی خود بازگشت:

بر اساس کتاب شدن هم میشل و هم باراک اوباما در طول زمان ازدواجشان در حال پیشرفت بوده‌اند. آن‌ها اهداف یکدیگر را علیرغم ریسک‌ها و زمان‌های سخت حمایت کردند.

وقتی باراک اوباما رئیس جمهور شد، پیشرفت میشل تغییری کرد که او آن زمان که اول بار باراک را در دفتر حقوقی سال‌ها پیش دید تصورش را نمی‌کرد. حالا نوبت باراک اوباما است که از همسرش حمایت کند. اگر این کار را بکند اوباماها به آن کاری که مدت‌هاست دارند انجام می‌دهند ادامه می‌دهند. ازدواج این مدلی گرچه همیشه کامل و بی‌عیب نیست اما به طرفین اجازه می‌دهد برای رشد آزادی داشته باشند و تغییر کنند در حالی که به خانواده هم پایبند بمانند.

میشل در مورد زمان قبل ازدواجشان می‌نویسد « من و باراک چه می‌خواستیم؟ ما یک رابطه‌ي مدرن می‌خواستیم که برای هر دوی ما خوب باشد.»

منبع: vox

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت